به مناسبت یکصدمین سالگرد امضای پیمان دوستی

حقیقت این است: «ما از یک دریچه به جهان می نگریم»

۰۷ تیر ۱۴۰۰ | ۱۰:۰۰ کد : ۲۰۰۳۵۹۳ آسیا و آفریقا انتخاب سردبیر
تقی پورنامداریان در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: در دوران معاصر، علاوه بر پدیده های زندگی، در این عصر نظریه های مختلفی پیدا شده است. در عرصه ادبیات بزرگانی هم در ایران و هم در افغانستان پیدا شده اند که شاید شناخت ما نسبت به آنها از بزرگان دوران گذشته کمتر باشد. درباره کسانی مانند ناصرخسرو، مولوی و حتی شعرایی مانند سنایی که متعلق به هر دو کشور هستند، نمی توانیم بگوییم که افغانستانی‌ها بیشتر به آنها توجه دارند یا ما ایرانی ها. درست است که این بزرگان از ایران بزرگ یا خراسان بزرگ برخاسته‌اند، یعنی ناحیه مشترک فرهنگی هر دو قوم، اما به هر حال بر آثار بعضی از شاعران در ایران بیشتر تاکید می شود و بعضی مثل بیدل در افغانستان خیلی بیشتر خوانده می‌شود تا در ایران. این اختلاف را می توان با همکاری از میان برداریم و هر دو طرف به کمک هم در فهم این آثار، بهتر اشراف پیدا کنیم و با توجه به زبان فارسی مشترک، این آثار را عمیق‌تر بفهمیم. 
حقیقت این است: «ما از یک دریچه به جهان می نگریم»

نویسنده: دکتر تقی پورنامداریان، استاد بازنشسته پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

دیپلماسی ایرانی: جای تردید نیست ما و برادران افغانی‌مان اهل یک فرهنگیم، گذشته‌ فرهنگی ما یکی‌ است و از یک دریچه به جهان می‌نگریم و با وجود داشتن آثاری از بزرگانی مانند سنایی، ناصرخسرو، مولوی و دیگر بزرگان ادبی، فرهنگ مشترک داریم. اگر در ایران گاهی بر مطالعه‌ آثار بزرگانی مانند فردوسی، سعدی و حافظ و بعضی از شعرا و نویسندگان دیگر نیز تأکید وجود دارد، این زبان مشترک است که باعث می‌شود تا تمام آثار فارسی، چه آنهایی که آثار شعرا و نویسندگان ایران بزرگ از ناحیه افغانستان بودند و چه اهل ایران فعلی را بفهمیم. بی تردید این فرهنگ مشترک باعث می شود تا ما ساختار ذهنی مشترک بیابیم. ما و مردم افغانستان از جهات بسیار ساختار ذهنی مشترکی داریم، اما آنچه سبب اختلاف در این جهان‌بینی، روش تدریس و تحصیل ما می‌شود، شاید گذشته از تجربیات شخصی هر فرد در واقع پدیده‌ها و زندگی معاصر باشد که در تغییر ذهنیت ما اندکی تاثیر گذاشته است. هرچند ساختار مشترک ذهنی باعث می شود که این تغییرات که در نتیجه تغییرات فرهنگی معاصر در ما پیدا شده است خیلی محدود شود، اما به هر حال تاریخمند بودن ذهن انسان سبب می شود که تغییر شیوه زیست، بر ساختار ذهنی ما تاثیر بگذارد و فهم و نگاه ما را به جهان تا اندازه زیادی تغییر دهد. گمان می کنم همکاری ما در عرصه تدریس و تحقیق تا حد زیادی بتواند این ساختار ذهنی یا این اختلاف ساختار ذهنی را به هم نزدیکتر کند و استحکام و پیوند برادری ما را بیشتر از پیش حفظ کند و در این دورانی که اختلاف و کینه و دشمنی در میان ملت های مختلف خیلی بزرگ و برجسته شده، ما را بیشتر همراه و موافق سازد و راستی را چه فرایندی برجسته تر و مبارک تر از اینکه دو ملت ساختار مشترک ذهنی پیدا کنند و برادری آنها هرچه بیشتر مستحکم¬تر شود. 

در دوران معاصر، علاوه بر پدیده های زندگی، در این عصر نظریه های مختلفی پیدا شده است. در عرصه ادبیات بزرگانی هم در ایران و هم در افغانستان پیدا شده اند که شاید شناخت ما نسبت به آنها از بزرگان دوران گذشته کمتر باشد. درباره کسانی مانند ناصرخسرو، مولوی و حتی شعرایی مانند سنایی که متعلق به هر دو کشور هستند، نمی توانیم بگوییم که افغانستانی‌ها بیشتر به آنها توجه دارند یا ما ایرانی ها. درست است که این بزرگان از ایران بزرگ یا خراسان بزرگ برخاسته‌اند، یعنی ناحیه مشترک فرهنگی هر دو قوم، اما به هر حال بر آثار بعضی از شاعران در ایران بیشتر تاکید می شود و بعضی مثل بیدل در افغانستان خیلی بیشتر خوانده می‌شود تا در ایران. این اختلاف را می توان با همکاری از میان برداریم و هر دو طرف به کمک هم در فهم این آثار، بهتر اشراف پیدا کنیم و با توجه به زبان فارسی مشترک، این آثار را عمیق‌تر بفهمیم. 

در واقع همکاری استادان دانشگاه های ایران و افغانستان می تواند این محدودیت شناخت را گسترش بدهد و از بین ببرد. طبیعی است که آشنایی هر دو طرف با فرهنگ مغرب زمین و تاثیر این نظریات که از مغرب زمین جزو واردات هر دو کشور است بر ساختار ذهنی هر دو کشور و نمایندگان ادبی آنان تاثیر بگذارد و در نتیجه منجر به نگاه ها و برداشت های تازه شود که اذهان ما را به یکدیگر از یک جهت، متفاوت و از جهت دیگر، نزدیک می کند. با توجه به فرهنگ مشترکی که داریم، باید سعی کنیم که اختلافات ناشی از عصر و نگاه‌های جدید را به منظور ارتقای نظر به کارگیریم و آن را دستمایه نگاهی جدید و صحیح به آثار گذشته و حال خود کنیم. بدون شک استادان دانشگاه های افغانستان تحت تاثیر این نظریات جدید و پدیده های زندگی جدید، ذهنیتی پیدا کرده‌اند که کاملاً مثل ذهنیت ما نیست. ما هر دو از این جریان تاثیر پذیرفته‌ایم و این تاثیر بدون شک روی تحقیقات ما و روی مطالعات ادبی ما تاثیر گذاشته است. اینکه این تاثیر در اینجا تا چه حد است و در آنجا تا چه حد است مهم نیست، ولی به هر حال اختلاف ناشی از این تاثیر وجود دارد. چون اشخاصی را نمی توان پیدا کرد که ذهنیتی عیناً مثل هم داشته باشند. 

درست است که ما و افغانی ها از بسیاری جهات ساختار ذهنی مشترکی داریم ولی به خصوص تحت تاثیر این پدیده های جدید و نظریات جدید که از غرب رسیده، اختلافاتی هم پیدا کرده‌ایم. باید این اختلافات را با هم در میان بگذاریم. حل کردن و نزدیک کردن این اختلافات علاوه بر اینکه بر دانش ما و دانش دانشمندان افغانستان می-افزاید، پدیده هایی را که باعث اختلاف می¬شود فکر می¬کنم تصحیح می-کند و ما را به هم نزدیک¬تر می¬کند. امیدوارم که رئوس این همکاری-ها توسط هر دو طرف نوشته شود و بعد در کنار هم ادغام شود و به صورت برنامه منظمی در آید، هم در حوزه تدریس و هم در حوزه تحقیق تا امکان همکاری بین دو کشور بیشتر فراهم آید. مطمئن هستم که این همکاری غنیمت با ارزشی است که می‌ارزد هر کوشش بلیغی در راه فعلیت بخشیدن به آن انجام گیرد. امیدوارم این کار انجام شود و حتی المقدور تا آنجایی که ممکن است، اجرا شود. با کلاس های مشترک و تبادل دانشجو و با طرح حرف¬های دو طرف باید سعی شود اختلاف¬ها را به هم نزدیک کنیم محتمل که کار مفیدی از آب درآید و بر دانش و بینش هر دو طرف بیفزاید.

کلید واژه ها: افغانستان ایران و افغانستان پیمان دوستی ایران و افغانستان


( ۳ )

نظر شما :