مینسک در چنگال مسکو
چگونه بلاروس به روسیه وابسته شد؟ (بخش اول)
نویسنده: هانا لیوباکووا (Hanna Liubakova)، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی اهل بلاروس
دیپلماسی ایرانی: برای حدود پنج سال، از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰، بلاروس این توهم را ایجاد کرد که در حال تغییر است: کورسویی فریبنده که نشان میداد رهبرش، الکساندر لوکاشنکو، ممکن است کشورش را از مدار روسیه دور کرده و به سمت استقلال بیشتر هدایت کند. در نگاه به گذشته، این طلوع کاذب تنها تسلط فزاینده مسکو را پنهان میکرد.
دو افسانه، خوشبینی نابهجا را دامن میزدند. اول، این باور وجود داشت که بلاروس میتواند از طریق یک سیاست خارجی چندوجهی، بین شرق و غرب تعادل برقرار کند. دوم، این امید وجود داشت که اصلاحات محدود مینسک، آزادی برخی از زندانیان سیاسی و به ویژه امتناع آن از حمایت بیقید و شرط از مسکو در الحاق کریمه و مداخله در دونباس در سال ۲۰۱۴، نشاندهنده یک چرخش لیبرالیستی باشد. هر دو توهم در نهایت در این دوره از بین رفتند.
در ابتدا، لوکاشنکو بلاروس را به عنوان میزبان بیطرف مذاکرات صلح در مورد درگیری اوکراین – نه یک شرکتکننده – قرار داد. توافقهای مینسک در سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵، امیدهای غرب را تقویت کرد: بلاروس به عنوان میانجی، نه شریک جرم. لوکاشنکو حتی درخواستهای روسیه برای ایجاد یک پایگاه هوایی جدید روسیه در خاک بلاروس را رد کرد، زیرا نگران بود که بیش از حد وابسته به نظر برسد.
پس از آن، اندکی روابط بهبود یافت. برخی از زندانیان سیاسی بلاروس آزاد شدند. اتحادیه اروپا تحریمها را لغو کرد. مقامات غربی از عملگرایی آشکار لوکاشنکو تمجید کردند. تعامل از سر گرفته شد.
اما در زیر سطح، هیچ چیز اساساً تغییر نکرد. رژیم همچنان اقتدارگرا و با روحیه شوروی باقی ماند. دستگاه امنیتی دست نخورده باقی ماند. مخالفتها مدیریت میشد، تحمل نمیشد. و مسکو همچنان به عنوان شاهراه حیاتی ضروری باقی ماند – انرژی ارزان، دسترسی به بازار و پوشش استراتژیک را فراهم میکرد.
تا پایان دهه، نشانهها غیرقابل انکار بودند. سرکوب مخالفان شدت گرفت. وابستگی اقتصادی به مسکو عمیقتر شد. تجاوز منطقهای روسیه سختتر شد. داربست حاکمیت باقی ماند، اما هسته آن توخالی بود.
وقتی اعتراضات گسترده در سال ۲۰۲۰ فوران کرد و غرب در برابر سرکوب خشونتآمیز رژیم علیه معترضان مسالمتآمیز در سال ۲۰۲۰ عقبنشینی کرد، لوکاشنکو تنها یک جهت برای چرخش داشت. توهم بیطرفی فرو ریخت. افسانه یک کشور حائل نیز فرو ریخت. آنچه زمانی تعادل استراتژیک به نظر میرسید، در عوض به سمت جذب شدن در روسیه متمایل شد.
به سرعت فروپاشید. پس از سرکوب شدید معترضان، فرود اجباری یک پرواز رایانایر برای بازداشت یک روزنامهنگار مخالف و تبدیل مهاجرت به سلاح در مرزهای اتحادیه اروپا، هر دو در سال ۲۰۲۱، رخ داد. واضح است که لوکاشنکو دیگر در هر دو طرف بازی نمیکرد. او یکی را انتخاب کرده بود – و آن هم مسکو بود.
این گزارش بررسی میکند که چگونه بلاروس روابط نزدیک با روسیه را به ادغام کامل تحت کرملین منتقل کرد. از همسویی سیاسی تا انقیاد اقتصادی. از حذف زبانی تا الحاق فرهنگی. آنچه استقلال به نظر میرسید، وابستگی در لباسِ مبدل بود.
با این حال، در زیر این تحول، حقیقت عمیقتری نهفته است: خود بلاروسیها این مسیر را انتخاب نکردهاند. نظرسنجیهای افکار عمومی همواره مخالفت با جنگ و سلاحهای هستهای در خاک بلاروس را نشان میدهند. آنها از دست دادن حاکمیت و تبدیل بلاروس به یک کشور اقماری تحت کنترل روسیه را رد میکنند. رژیم جذب شدن را انتخاب کرده است. مردم نه.
فصلهای بعدی، تکامل بلاروس به یک پایگاه نظامی، سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی و فرهنگی را بررسی میکنند. آنها همچنین گزینههای استراتژیکی را برای اطمینان از اینکه آینده بلاروس صرفاً در مسکو تعیین نمیشود، تشریح میکنند.
حاکمیت از بین رفت: چگونه بلاروس به یک اقمار روسیه تبدیل شد
بیطرفی ادعایی لوکاشنکو در طول حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۱۴ همیشه یک داستان بود. بلاروس همچنان یک متحد وفادار و اقتدارگرا باقی ماند و هیچ اصلاحات معناداری انجام نداد. با این حال، تا سال ۲۰۲۰، مینسک درجهای از انعطافپذیری استراتژیک را حفظ کرد و روابط عمیق با مسکو را در برابر دسترسی محدود به غرب و چین متعادل کرد. با این حال، اکنون دیگر سوال این نیست که آیا بلاروس در حال ورود به مدار روسیه است یا خیر، بلکه سوال این است که لوکاشنکو هنوز چه میزان استقلال را حفظ میکند.
لوکاشنکا از آغاز ریاست جمهوری خود در سال ۱۹۹۴، خود را با مسکو همسو کرد و با برچیدن نهادهای دموکراتیک و سرکوب مخالفان، قدرت داخلی را تثبیت کرد. او با نخبگان روسیه ارتباط برقرار کرد و حتی در دهه ۱۹۹۰ خود را به عنوان جانشین احتمالی رئیس جمهور بوریس یلتسین معرفی کرد و حمایت برخی از ملیگرایان در روسیه را به دست آورد. جاهطلبی او در پیمان اتحاد دولت در سال ۱۹۹۹ به اوج خود رسید، طرحی برای ادغام عمیق: پول مشترک، نهادهای مشترک و حقوق برابر برای شهروندان. اما هنگامی که ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری فدراسیون روسیه، در سال ۲۰۰۰ به قدرت رسید، رویاهای لوکاشنکا برای ورود به کرملین نقش بر آب شد. پوتین از آن پیمان برای پایان دادن به حاکمیت بلاروس استفاده کرد.
در نتیجه، لوکاشنکا برای بیش از دو دهه، اجرای پیمان اتحاد دولت را متوقف کرد و با استفاده از توهم پیشرفت، امتیازات اقتصادی از کرملین – بهویژه انرژی ارزان – را به دست آورد و در عین حال از ادغام واقعی اجتناب کرد.
این استراتژی در اواخر دهه ۲۰۱۰ شروع به فروپاشی کرد. مسکو که از درخواستهای بیپایان مینسک برای قیمتهای انرژی ارزانتر ناامید شده بود، شروع به گره زدن حمایت اقتصادی به امتیازات سیاسی کرد. در سال ۲۰۱۹، دو طرف سی و یک نقشه راه برای ادغام تهیه کردند. لوکاشنکا به دنبال شرایط اقتصادی بهتر بود؛ مسکو خواهان اتحاد بود. وقتی بلاروسیها اعتراض کردند، او اجازه داد تظاهرات ادامه یابد: علامتی به پوتین مبنی بر اینکه واکنش عمومی ممکن است انعطافپذیری او را محدود کند.
همه چیز پس از انتخابات ریاست جمهوری تقلبی ۲۰۲۰ تغییر کرد، انتخاباتی که در آن لوکاشنکا پیروزی بر نیروهای مخالف مردمی به رهبری سویتلانا تسیخانوسکایا را مدعی شد. اعتراضات گسترده، لوکاشنکا را منزوی کرد و غرب او را به رسمیت نشناخت. او که ناامید شده بود، کاملاً به مسکو رو آورد و پوتین از این فرصت استفاده کرد. در نوامبر ۲۰۲۱، بلاروس و روسیه رسماً بیست و هشت برنامه دولت اتحادیه را تأیید کردند و طرحهای ادغام را که هدفشان هماهنگسازی سیستمهای حقوقی، متحد کردن بازارها و همسو کردن سیاستها در انرژی، امور مالی، گمرک و مالیات بود، احیا کردند. اگرچه این اقدامات در قالب همکاری مطرح شدند، اما حاکمیت بلاروس را از بین بردند.
اجرای این طرحها امروز با حداقل شفافیت ادامه دارد. لوکاشنکا لفاظیهای مبهم و غیرمتعهدانه خود را حفظ میکند، اما جهت آن مشخص است: مسکو در حال نفوذ بیشتر در دولت بلاروس است. اگر این اصلاحات به طور کامل اجرا شوند، بلاروس را از استقلال واقعی در حوزههای کلیدی حکومتداری محروم میکنند.
حساسترین حوزهها – نفت، گاز، مالیات و گمرک – عدم تعادل را آشکار میکنند. در حالی که ایجاد بازار انرژی مشترک همچنان متوقف مانده و گامهای بحثبرانگیزتری مانند پول واحد یا پارلمان اتحادیه به تعویق افتاده، ادغام بیسروصدا در حال پیشرفت است. یک سیستم مالیاتی یکپارچه بهویژه گویای این موضوع است. این سیستم یک سیاست مشترک، یک کمیته فراملی و یک پلتفرم دیجیتال طراحیشده توسط روسیه با دسترسی به دادههای متمرکز مالیاتدهندگان را شامل میشود. لوکاشنکا اصرار دارد که بلاروس هنوز تصمیمات خود را میگیرد، اما مسکو اکنون دسترسی بیسابقهای به زیرساختهای اقتصادی بلاروس دارد.
همین پویایی در گمرک نیز وجود دارد. گروه گمرکی مشترک پیشنهادی لوکاشنکا، که صرفاً به عنوان یک نهاد مشورتی شکل گرفته است، در را به روی وابستگی عمیقتر باز میکند. هرچه روسیه بیشتر چارچوبهای نظارتی و اداری بلاروس را شکل دهد، مینسک کمتر مستقل میشود زیرا بوروکراسیها برای خدمت به منافع مسکو ساخته میشوند.
از نظر فنی، بلاروس حاکمیت خود را حفظ میکند – درست مانند سایر اعضای بلوکهای تحت رهبری روسیه، از جمله اتحادیه اقتصادی اوراسیا (EAEU) و سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO). این اتحادها توهم چندجانبهگرایی را ارائه میدهند، اما برای حفظ سلطه روسیه ساختار یافتهاند.
اهداف روسیه زیرکانه نیست. پوتین در مقالهای در سال ۲۰۲۱ ادعا کرد که روسها، اوکراینیها و بلاروسیها یک «ملت سهگانه روسیه» را تشکیل میدهند و هویت متمایز بلاروس را انکار میکند. لوکاشنکو نیز این منطق را تکرار کرده و بارها بر نزدیکی ابدی بلاروس به روسیه تأکید کرده است. با این حال، او همچنان در برابر الحاق کامل مقاومت میکند. حفظ ظاهر حاکمیت به او کمک میکند تا مقاومت داخلی را مهار کند و آنچه را تعامل محدود بینالمللی باقی مانده است، حفظ کند. در حال حاضر، به نظر میرسد روسیه از این ترتیبات راضی است: کنترل قاطع بدون عوارض الحاق رسمی.
اکثر بلاروسیها از استقلال حمایت میکنند. اما هر امتیازی، هر نقشه راهی، توانایی این کشور برای تعیین آیندهاش را تضعیف میکند. لوکاشنکو این آینده را برای حفظ قدرت معامله کرده است. بلاروس همچنان یک کشور در اسم است، اما به طور فزایندهای، یک کشور تابع در عمل است.
منبع: شورای آتلانتیک / ترجمه: سید علی موسوی خلخالی
ادامه دارد...


نظر شما :