ایران و گذار از روسهای سفید به تزارهای سرخ

۲۱ اسفند ۱۳۸۶ | ۱۷:۵۸ کد : ۱۶۰۵ تاریخ دیپلماسی
نویسنده خبر: محمدرضا دبیرى
بخش سوم مقاله ایران میان تزاریسم و کمونیسم به قلم محمدرضا دبيرى
ایران و گذار از روسهای سفید به تزارهای سرخ
این دوره از تاریخ ایران، یعنی دوره 15 ساله بعد از مشروطیت و پایان جنگ جهانی اول دوره ای است که در تاریخ دیپلماسی ایران نقاط تاریک و مبهم و ناگفته های بسیار دارد، این دوره در عین حال به تعبیری یکی از خفت بار ترین و رقت بار ترین دوران تاریخ معاصر ایران است، که بلحاظ جابجائی قدرت وتحولات بعدی ایران، و نیز فضای بین المللی آن موقع، آنطور که شایسته است به آن پرداخته نشده است. ولی مقطع مهم و حساسى از تاريخ ايران است که دانستن آن برای درک رویدادهای بعدی ایران ضروری است.
 
بنظر نگارنده به چند دلیل تاریخ این دوره مغفول مانده و نوعا آن طور که شایسته است به آن پرداخته نشده است.
 
یکی اینکه اساسا تاریخ نویسی در ایران معمولااز طرف قدرت ها و حکومت تغذیه و هدایت شده و بیشتر متاثر از سیاست روز بوده است.
 
به غیر از تعداد کمی محققین که به تحلیل اجتماعی وقایع تاریخی پرداخته اند، کمتر تاریخ نویسی علمی و تحقیقی و تحلیلی در این دوره داشته ایم. تاریخ نویسی ما عمدتا به شرح جنگها و ذکر مناقب و خدمات فردی که در زمان نویسنده در قدرت بوده است، و یا مذمت و تخطئه آن که از سریر قدرت بزیر کشیده شده است و حاکمان معزول، نفی گذشته و توجیه زمان حیات مورخ، و یا حداکثر ذکر کابینه هائی که بروی کار آمده اند، و یا به امثال اینها پرداخته است.
 
چون در 200 سال گذشته حکومت گران عموما ولی بدرجات متفاوت متکی به دول و قدرتهای استعمارگر خارجی بوده اند لذا نحوه پرداختن تاریخ نویسان به مسائل نیز تابعی از سردی و گرمی سیاست روز قرار گرفته است.
 
البته منکر نمی توان بود که در بخش ترجمه کار علمی تر است و در این خصوص کتابهای خوبی در خارج نوشته شده و بفارسی هم ترجمه شده اند.
 
سوم اینکه تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دو قرن گذشته به مقدار بسیار زیادی - اعم از الگو گرفتن ویا عکس العملی- متاثر از تحولات همسایه شمالی یعنی روسیه بوده است.
 
با انقلاب اکتبر و بر پائی شوراها و اضمحلال روسیه تزاری، در داخل روسیه کمتر راجع بدوران تزارها مطلبی نوشته می شد و نشریات در محاق سکوت بودند، مگر در نفی و انتقاد از تزارها.
 
این دوران مقارن بود با دوران بلاتکلیفی قدرت در ایران و پایان رقابت روس وانگلیس و افتادن انحصاری و تمام و کمال میدان رقابت به دست انگلیسها و پایان کار سلسله قاجارو مقدمات روی کار آمدن سلسله پهلوی، و برپائی پرده آهنین که در این دوره، نه تنها مطبوعات که کتابهای تاریخی نیز باید با جهت گیری هدایت شده ای نوشته می شدند.
 
از رویدادهای مهم و تاثیرگذار این دوره 15 ساله در ایران علاوه بر انقلاب دوما در روسیه و انقلاب مشروطه در ایران و جنگ جهانی اول، می توان به چند قرارداد مهم بشرح زیر اشاره کرد:
- قرارداد محرمانه مابین روسیه تزاری و بریتانیا مورخ 1907 
- قرارداد سّّری 1915روس و انگلیس درباره تقسیم منطقه بیطرف ایران
- کنفرانس پاریس و معاهده صلح ورسای(1919)بین فاتحین وآلمان ودیگر مغلوبین
- قراداد 1919معروف به قرارداد وثوق الدوله
- و بالاخره، قرارداد مودت ایران و روسیه بلشویکی (1921)
که سعی خواهد شد به معاهدات فوق و یکی دو سه، تحول مهم دیگر ایران، اجمالا پرداخته شود.
 
الف- قرارداد1907
 در قرارداد 1907 بین روس وانگلیس، دولت انگلیس تعهد کرده بود که که در شمال خطی که از قصر شیرین شروع شده و پس از عبور از اصفهان و یزد و کاخک (در خراسان) به نقطه ای در ملتقای مرز ایران و افغانستان و روسیه می رسد در آینده هیچگونه امتیاز اقتصادی و بازرگانی از قبیل راه آهن و بانک وتلگراف و ... برای خود، اتباع خود و اتباع دول ثالث مطالبه و اخذ ننماید.
 
بهمین ترتیب دولت انگلیس نزد دولت روسیه متعهد بود که در منطقه ای که از مرز سه کشور ایران و روسیه و افغانستان آغاز شده و پس از گذشتن از گزیک، بیرجندو کرمان به بندر عباس می رسد مطالبه امتیازی نکرده و با امتیازات یکدیگر مخالفتی ننمایند.
 
همچنین در این قرارداد ترتیباتی در مورد استهلاک قروض ایران مورد توافق قرار گرفته بود.غیر از این دو منطقه نفوذ باقی مناطق باصطلاح منطقه بیطرف بود.
 
نقشه قرارداد 1907
در خصوص این قرارداد صورت جلسات مجلس شورای ملی آمده است که در جلسه ۲۶ شعبان، سیدحسن تقی زاده با اشاره به قراردادی که بدون خبر دادن به ایران بین دولتین روس و انگلیس امضا شده گفت:" سکوت وزارت خارجه شگفت آورست، تو گویی دولت بلژیک و دولت مکزیک قراردادی بسته و خاک پرو را به دو منطقه نفوذ خود تقسیم کرده اند، در حالی که خوشبختانه ایران کشوری است مشروطه".
 
پس از آن مجلس از وزارت خارجه قرارداد را خواست و نمایندگان عافیت طلب و مصلحت اندیش چون آن را خواندند گفتند:" مطلب مهمی نیست، دو دولت برای تجارت خود قراردادی بسته اند که برای ما تعهدآور نیست. روسیه تزاری هرگز از موقعیتی که از قرارداد 1907به دست آورده بود دل نکند."
 
تا زمانی که انقلاب سوسیالیستی به رهبری لنین کاری کرد که مخبرالسلطنه در کتاب خاطرات و خطرات خود از آن چنین تعبیر کرده است: "طناب از دو سو به گردن ایران افتاده بود انقلاب اکتبر باعث شد یک طرف طناب رها شد".
 
ب- قرارداد 1915
بطوریکه در کتاب تاریخ معاصر ایران چاپ مسکو( نوشته ایوانف ) آمده است، دولت شوروی بمنظور افشاگری سیاستهای جابرانه دوران تزارها، کلیه قراردادهای محرمانه ای که بین دولت تزاری با سایر دول بزرگ و استعماری درباره ایران وسایر کشورهای مشرق زمین منعقد شده بود را منتشر ساخت که موافقت نامه سری روسیه تزاری با انگلستان در سال 1915 در خصوص تقسیم منطقه بیطرف ایران جزو این اسناد بود.
 
در قرارداد محرمانه 1915 علاوه بر اجرای مواد قرارداد 1907 مبنی بر تقسیم ایران بدو منطقه نفوذ، منطقه بیطرف مذکور در عهدنامه اخیر را نیز از بین برده بود.
 
بموجب قرارداد1915روسیه حق داشت که در منطقه نفوذ خویش یکعده قوای ایرانی موسوم به قزاق تحت نظارت و فرماندهی افسران روسی تشکیل داده و بنام قیم دولت ایران از قوای مزبور بهر ترتیبی که صلاح بداند استفاده نماید و مخارج آن را نیز جزو قروض دولت ایران منظور دارد.
 
بهمین ترتیب دولت انگلیس نیز مجاز بود که عین همین عمل را در جنوب کشور بنام پلیس جنوب انجام دهد.
 مالیه کشور نیز تحت کنترل کمیسیون مختلط انگلیس و روس قرار گیرد. 
 
مقارن این قرارداد روس و انگلیس توافق نمودند که نیروهای روسیه تزاری بتوانند تا خاتمه جنگ در مناطق شمال ایران آزادی عمل داشته باشند و به همین ترتیب نیروهای انگلیسی ( هندی )در ناحیه جنوب حضور خواهند داشت. در مورد هیچیک از قراردادهای فوق - که محرمانه بودند - از ایران نظری نخواستند.
 
با انقلاب اکتبر 1917کلیه قراردادهای نابرابر استعماری دوران تزار با ملل تحت ستم دیگر باطل شد و یکجانبه ملغی شد وتصریحاً به قرارداد ترکمنچای 1828 و قراردهای 1907اشاره گردید.
 
همچنین در ماه اوت 1915 بموجب قراردادی که بصورت محرمانه در قسطنطنیه، بین اعضا اتحاد ( آنتانت ) انگلیس و فرانسه و روسیه امضا شده بود، در مورد چگونگی تقسیم ماترک امپراطوری عثمانی توافق شده بود که تنگه بوسفور و داردانل و قفقاز و سرزمینهای متصل به استانبول در دوطرف توسط روسیه اشغال شود و بدین ترتیب به آرزوی دیرینه خود برای کنترل تنگه های مزبور برسد.
 
مصر و عراق تحت الحمایه انگلیس، و قبرس کلا به بریتانیا داده شوند. فرانسه، سوریه ( شامل لبنان ) را تحت الحمایه خود کند و در سیلسی آزادی عمل داشته باشد.
  
ج- قضیه مهاجرت و تشکیل دولت ملی در کرمانشاه
در زمان جنگ جهانى اول، قواى روسیه تزاری و انگليس و فرانسه ( آنتانت سه جانبه ) از یک طرف با هم متفق بودند و از طرفی با عثمانى و آلمان و اطريش و مجارستان و بلغارستان ( و بعدا ایتالیا که در 1915 به اتریش اعلان جنگ داد ) که موسوم به قدرتهای مرکزی ( Central Powers ) بودند، در وضعيت مخاصمه و جنگ بودند.
 
عليرغم موضع بى طرفى ايران، بويژه قشونهاى عثمانى و روسیه تزاری در مناطق شمال وغرب ايران درگير بودند ومناطقی را تحت اشغال قوای خود داشتند.
 
در تهران به تبعيت از دول متحارب، طرفداران روس و انگليس از طرفى و رجال متمايل به آلمان و عثمانى از سوى ديگر نيز با يکديگر رقابت داشتند و هريک از آنان بحسب ارزيابى هاى خود درنهايت يک طرف را برنده جنگ مى دانستند و معتقد بودند که بايد براى حفظ منافع مملکت با آن جناح بند و بست نمايند.
 
وقتى قشون روس پس از امضاء قرارداد سری 1915 با انگلیس با بهانه هائی نظیر حفظ امنیت سفارتخانه در ایام محرم، به سمت تهران در حال پيش روى بود، مستوفى الممالک تحت تاثير پاره ای از ملیون و به تبعيت از وکلاى دموکرات و رجال شاخص نظير مرحوم مدرس، معتقد بود که براى ريشه کن کردن نفوذ روس و انگليس و خلاصی از چنبره آنان بايد در اين بحبوحه جنگ به عثمانى و آلمان متوسل شد زيرا آنها سابقه استعمارى کمترى در ايران دارند. ضمن آنکه آنها را فاتح نهائی جنگ می دانستند.
 
اين گروه، پيشروى روسها و انگليسها را موقتى مى دانستند. طبق نوشته پروفسور پیتر آوری استاد تاریخ دانشگاه کمبریج، اقدامات پشت جبهه افسران اطلاعاتی و عملیاتی آلمانی در بین عشایر و ایلات و نیز عملیات موفقیت آمیز آنها در جنوب در برچیدن مراکز نفوذ انگلستان و ترور صاحب منصبان انگلیسی ، و تقارن آن با شکست نیروهای متفقین در داردانل، ملیون ایرانی را در ارزیابی خود مبنی بر پیروزی نهائی آلمان ها مطمئن تر کرد.
 
در آن زمان گراهام، کنسول انگلیس در اصفهان که منطقه فعالیت های عملیاتی زوگمایر، جاسوس آلمانی، بود تیر خورد. معاون کنسول انگلیس در شیراز که یکنفر هندی بود در سپتامبر 1915 بقتل رسید. کی یر یک جاسوس روس نیز ترور شد. و بالاخره نمایندگان سیاسی و کارمندان بانکها شاهنشاهی در شهرهای شیراز و کرمان و یزد بدلیل فقدان امنیت تخلیه شدند.
 
بطور کلی واسموس، زیگمایر و زیلر مامورین اطلاعاتی آلمان، در جنوب ایران علیرغم تعداد اندکشان در بین ایلات قشقائی و الوار عملیات بسیار موفقیت آمیزی داشتند وعرصه را بر انگلیسها تنگ کرده بودند. بر همین اساس پرنس رویس، سفیر آلمان، بخوبی می دانست که اگر روسها پایتخت را اشغال کنند ، انتقامجوئی بیرحمانه ای از آلمانها شروع خواهد شد.
 
و باز طبق گفته این استاد دانشگاه کمبریج، مستوفی الممالک کسی بود که بعنوان رئیس الوزرا اعلامیه بیطرفی ایران را صادر کرده بود، ولی متفقین هیچ امتیازی به ایران در قبال چنین موضعی نداده بودند. وی ابتدا از روس و انگلیس خواست که در دوران جنگ از مطالبه باز پرداخت وام های خود به ایران صرفنظر کنند. آنها برای اجابت خواسته او در مقابل از وی می خواستند که که به آنها اجازه داده شود تا بدستگیری عوامل محرک دول محور که در تهران بسیار فعال بودند بپردازند.
 
 این تقاضاها به نتیجه نرسیدند. ولی بنا بروایت بعضی نویسندگان چون دولت مستوفی نیاز به پول داشت، کابینه سرانجام چند روزی به مامورین آن دو کشور اجازه و آزادی عمل داد تا بدستگیری گروهی از مخالفین خود در تهران بپردازند. البته درجه دقت و صحت این روایت جای تامل دارد.
 
پرنس رویس، سفیر آلمان، در خفا به مذاکره با مستوفی الممالک پرداخت و صحبت از یک معاهده سری بین ایران و دول محور به عمل آمد، تا بر اساس آن استقلال و نجات اقتصادی ایران از سلطه انگلیس و روسیه تضمین شود.
 
قبل از آنکه از این سند شاه را مطلع کنند، مستوفی الممالک تلویحا توسط ملک الشعرای بهار و سلیمان میرزا اسکندری به نمایندگان مجلس تفهیم کرد که باید از پایتخت خارج شده و در قم اجتماع نمایند.
 
مذاکرات مخفی مستوفی الممالک با آلمانها بطریقی به گوش سفارت انگلیس در روسیه رسید و زمینه نزدیک شدن قشون روس به تهران به بهانه محافظت از نمایندگی های روسیه و متحدان در ایام محرم شد.
 
فکر مهاجرت هنگامی قوت گرفت که پرنس رویس، پس از بازگشت از آلمان، مقدار زیادی ارز و طلا و اسلحه و مهمات با خود آورد.
 
علاوه بر نمایندگان دموکرات مجلس، تعدادی از نمایندگان اعتدالیون استعفا دادند و بهمراه تجار بازار نیز که جنایات سال 1911 روسها در تبریز را بخاطر داشتند، و احتمال تکرار آن در تهران را می دادند به قم رفتند و جمعیت زیادی در آنجا جمع شدند.
 
در سال 1911نیز در تبریز یکی از بهانه های روسها برای آن کشتارها ی بیرحمانه، حفاظت و حمایت از کنسولگری و اتباع روس وخارجیان و مسیحیان بود.
 
دموکراتها و مستوفى الممالک و مرحوم مدرس چنين تحليل مى کردند که در نهایت شکست روس و انگليس از آلمان و اتريش و عثمانى قطعى است.
 
در حال حاضرکه قشون روس پشت دروازه های تهران است وموقتا کاری نمی توان کرد، احمدشاه و هيات دولت و مجلس بايد از تهران به قم و اصفهان مهاجرت کرده و دولت در تبعیدی را ایجاد کنند و پایتخت به اصفهان منتقل شود.
 
سپس با کمک مالی و مشورت آلمانها قوائى فراهم کنند و به عثمانى بپیوندند و سپس همراه با عساکر عثمانى مراجعت کرده و سالداتهاى روس را از تهران بيرون کنند.
 
در چنین شرائط و فضائی قواى روس نیز در کرج منتظر بودند تا تهران تخليه شود و آنها به راحتى وارد تهران شوند.
 
انگليسها از یک طرف، محرمانه با روسها ایران را بین خود تقسیم کرده بودند ونمی توانستند با اقدام متحدشان مخالفت کنند ولی در باطن با اشغال تهران توسط متفق خود یعنی روسها موافق نبودند. آنها که سقوط تزار روس را باين زودى پيش بينى نمى کردند، نگران بودند که اگر روسها وارد تهران شوند، ورود قواى روسیه به تهران موقتى نباشد و پس از جنگ ، آنها جا خوش خواهند کرد و بيرون کردن آنان از تهران بسادگی مقدور نخواهد بود.
 
از طرفی روسها نیز مایل نبودند که شاه با مهاجرت به کرمانشاه رسما وارد کمپ طرفداران آلمان وعثمانی شود. زیرا شنیده می شد که بعضی از اشراف و ملاکین همدان و کرمانشاه نظیر قره گوزلو در برلین قرار و مدارهائی با آلمانها گذارده اند.
 
بر اين اساس علاوه بر رجال روسوفیل و آنگلو فیل که هر یک بگونه ای برای انصراف احمدشاه از مهاجرت و انتقال پایتخت به اصفهان فشار می اوردند، سفرای روسیه و انگلبس در تهران نیز در ملاقاتهاى خود احمد شاه قاجار را متوجه عواقب مهاجرت از تهران نمودند.
 
در نهایت بتوصیه سفیر انگلیس و تضمینهای سفیر روسیه، احمد شاه که کالسکه اش هم برای سفر آماده شده بود، از ترک تهران منصرف شد.
 
بنا به بعضی نوشته ها گویا سفرای روس و انگلیس به شاه وعده پشتیبانی از سلطنتش را هم داده بودند. ولى بهر حال رجال و وکلاى طرفدار مهاجرت متقاعد نشدند و بطرف قم و کرمانشاه عزیمت کردند. قوای روسیه نیز طبق قول سفیر به شاه در کرج متوقف شدند و وارد تهران نگردیدند.
 
کمیته دفاع ملی در قم از سران دموکراتها تشکیل شد که ژاندارمها و چریکهای داوطلب از آنان حفاظت می کردند. با حمله قوای روس به قم،اعضای کمیته از قم به کاشان و سپس به اصفهان رفتند. در اصفهان روحانیونی چون سید حسن مدرس و سید محمد صادق طبا طبائی به آنان ملحق شدند.
 
این گروه سپس به کرمانشاه رفتند و با پیوستن نظام السلطنه مافی به آنها حکومت موقتی و یا دولت ملی به ریاست نظام السلطنه در کرمانشاه تشکیل دادند و در حوالی همدان و کنگاور زد و خوردهائی هم با قشون روس داشتند.
 
در تهران، مستوفى الممالک که طرفدار مهاجرت بود مستعفى شد و سپهدار که متمایل به روسها بود رئيس الوزرا شد. با چنين رئيس الوزرائى، سفارت روس در حوزه نفوذ خود در انتخاب مشاغل حق مداخله بیش از پیش پيدا کرد.
 
در چنين اوضاع و احوالى بود که عبدالحسين خان پسر کريم داد خان نردينى ( يعنى تيمورتاش بعدى ) لقب سردار معظم خراسانى گرفت و در بازیهای سیاسی آنروز تهران صاحب نقش جدی شد. وی که جوانى باهوش و فراست و خوش قیافه ای بود، در سن پطرزبورگ تحصيل کرده بود و زبان روسى را خوب تکلم می کرد و آداب و رسوم و تشریفات اروپائی را مى دانست. وی چون فرزند خان نردین ( درخراسان شمالی ) بود وقتی در سن پترزبورگ تحصیل می کرد، بین دوستانش به پرنس ناردینسکی معروف بود.
 
در این ایام وی حاکم گیلان شد و بهمراه رجال گیلان صاحب نفوذ و اعتبارخاصى شدند و در عزل و نصب ها مطرح بودند.
 
مقارن اين اوضاع و احوال، شاهزاده روسى يعنى همان قاتل راسپوتين بعنوان عقوبت ! به ايران تبعيد شده بود.
 
اين گراندوک ثروتمند و تبعید شده که سفير روس و فرماندهان قواى روس نيز هواى او را داشتند، شبها در کلوپ شاهنشاهى تهران با خوانندگان و هنرمندان معروف روس که براى روحيه دادن به افسران روس مقیم ایران به تهران می آمدند، به عيش و نوش و " تحمل عذاب و مکافات عمل " مشغول بود.
 
بد نیست چون ذکری از این باشگاه شد به سوابق آنهم اشاره ای بشود. زیرا به تقلید از انگلیسی ها و اروپائیان از آن زمان به بعد و در ادوار مختلفه، کلوپها و باشگاههائی که پاتوق پاره ای از سیاستمداران، سیاست بازان، ارباب جرائد، " بیزینس من " های ایرانی و خارجی بود در تهران باب شده بود. از آن جمله می توان به کلوپ ایران، کلوپ فرانسه، کلوپ ایران جوان و کلوپ شاهنشاهی و ... اشاره کرد.
 
کلوپ شاهنشاهى در تهران را " مسيو دو رومرو " وزير مختار اسپانيا در تهران که تجربيات قبلى در اين نوع فعاليت ها داشت تاسيس کرد. اين آقاى وزير مختار چند نفر ايادى براى اداره کلوپ داشت. از جمله يک دندانساز به اسم اشتومب، يک افسر سوئدى و يک ايرانى عضو وزارت امورخارجه، بنام ابوالحسن خان گرانمايه که قبلا در عراق کارپرداز ( سر کنسول ) بود نیز از اعضای هيات مديره و موسسين آن بودند و نفری 50 تومان سرمایه گذاشته بودند.
 
موسسين باشگاه ابتدا خانه سيّد مُهنّا در دروازه دولت را که وضع آبرومندى داشت اجاره کردند.
 
بتدریج تعداد اعضا و صاحب منصبان روس و انگلبس روز به روز زياد تر شدند و رشته ها ى فعاليت متعدد گردیدند و کلوپ جايگاه ويژه اى دربین " کور ديپلماتيک " مقيم تهران، خارجى ها و اعيان و اشراف و باصطلاح " هاى سوسايتى" فرنگى مآب ايرانى پيدا کرد و جا تنگ شد.
 
ناگزير کلوپ به جاى بزرگترى که منزل " کنت دو مونت فورت " که رئيس و موسس نظميه ايران بود منتقل شد.
 
در باشگاه شاهنشاهى اوليه، افسر سوئدى مربى بازى چوگان بود. ابوالحسن خان گرانمايه نيز با مختصر تفاوتى، به تعبير امروزى ها، " Gym Club " و سالن ورزشى داير کرده بود. وزير مختار آمريکا بازى پوکر باب کرده بود و آموزش مى داد. رستورانی به سبک اروپائى ها و سن نمايشی براى هنرمندان و خوانندگان هم به راه بود.
 
گراندوک يوسوپوف با توجه به ثروت و معروفيت و جوانى، مورد توجه و شمع محفل اين کلوپ بود و مقامات روس هم عليرغم محکوميتش، به او تملق مى گفتند.
 
با توجه به کثرت مقامات و افسران روس در تهران که گرداننده اصلى اوضاع آن روزها در ايران بودند، هنرمندان و بازيگران و خوانندگان معروف دربار امپراطورى روسيه به تهران مى آمدند و از جمله يک بالرين و رقاصه مشهور روسيه مدتها در اين کلوپ برنامه اجرا مى کرد و طرف توجه خاص گراندوک يوسوپوف بود.
 
از آن طرف، نظام السلطنه مافى، رئيس الوزرا دولت مهاجرت، بر طبق قرارى که با نفر دوم سفارت آلمان در تهران گذاشته بود، مى بايست يک لشگر مرکب از حد اقل سه هزار نفر سواره نظام و پياده علاوه بر نيروى ژاندارم از عشاير قافلانکوه و افواج سیلاخوری والوار بختیاری و ایلات بویر احمدی در بروجرد سازمان بدهد و بصوب کرمانشاه حرکت کند.
 
براى اينکار گويا پول قابل توجهى هم از ( کنت کانیتز ) نفر دوم سفارت و افسر اطلاعاتى سفارت آلمان گرفته بود. ولى هنگام ورود به کرمانشاه قشونى به استعداد بيش از دو گردان بهمراه نداشت.
            
در کابينه مهاجرت، نظام السلطنه علاوه بر خودش که رئيس الوزرا بود، پسرش سالار معظم، وزیر امورخارجه و دامادش عباس ميرزا سالار لشگر، وزير جنگ، اديب السلطنه سميعى، وزير داخله، ميرزا قاسم خان صور وزير پست و تلگراف، مدرس وزير عدليه، و حاجى عزالممالک اردلان که در کرمانشاه نفوذی داشت، وزیر فوائد عامه وخزانه دار بودند.
 
بهر حال، منظم ترين واحد مسلح همراه آنان، قواى ژاندارمرى تحت فرماندهى گلروپ سوئدى بود. کلنل محمد تقی خان پسیان هم که از افسران جوان تحصیلکرده و پرشور آنزمان بود جزو فرماندهان قوای ژاندارم بود.
 
آنها هم در یکی دو برخورد با قوای روس در نزدیکی همدان عقب نشستند و کرمانشاه بخطر افتاد و لذا تشکیل دولت تبعیدی در قصر شیرین مطرح شد.
 
حاصل کار آنکه، فرمانده قواى عثمانى هم که از هم گ
محمدرضا دبیرى

نویسنده خبر


( ۱۰ )

نظر شما :