آمریکا به دنبال ارتباط با مرکز ثقل تصمیمات در ایران است

2018‌، سال تصمیمات برزگ در روابط تهران - واشنگتن

۱۶ دی ۱۳۹۶ | ۱۲:۴۴ کد : ۱۹۷۴۰۷۴ آمریکا گفتگو
مهدی مطهرنیا در گفت و گو با دیپلماسی ایرانی معتقد است که سال آتی میلادی به واسطه آن چیزی که من آن را شفاف سازی فضای بازی، صحنه و شیوه بازی بازیگران در روابط ایران آمریکا می نامم، می تواند به پیچیدگی بیشتر و در هم تنیدگی این روابط بین دو کشور بینجامد. در این راستا هر دو کنشگر در هر دو سوی بازی مجبور خواهند شد برای 2018 دست به اتخاذ تصمیمات جدی بزنند، در غیر این صورت دو طرف باید هزینه های بسیار گزاف تری را باید بپردازند.
2018‌، سال تصمیمات برزگ در روابط تهران - واشنگتن

عبدالرحمن فتح الهی – در سایه مجموعه تحولات در روابط ایران و آمریکا که پس از 20 ژانویه 2017 (آغاز زمامداری ترامپ) شکل گرفت، دورنمای دیپلماتیکی، اقتصادی، ژئوپولتیکی، استراتژیکی، مسائل امنیتی - نظامی و سایر ابعاد که از 2016 و بعد از برجام در حالتی از همگرایی میان تهران و واشنگتن بود را به موازات انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال جاری میلادی تحت الشعاع قرار داد. به گونه ای که بر اساس نتایج نظرسنجی اولویت های پیشگیرانه (PPS) که "مرکز اقدامات پیشگیرانه" در نظرسنجی خود از کارشناسان روابط خارجی در میان تهدیدهای متعددی که در سال ۲۰۱۸ متوجه جهان است، ۸ تهدید از لحاظ احتمال وقوع و میزان اثرگذاری اهمیت ویژه ای دارند. یکی از این تهدیدات بزرگ، احتمال رویارویی نظامی ایران با آمریکا یا متحدان منطقه ای این کشور مانند عربستان سعودی است. با توجه به افزایش تنش میان ایران و عربستان سعودی در منطقه خاورمیانه و جنگ های نیابتی که این دو کشور در سوریه و عراق و سایر کشورهای منطقه داشته اند، احتمال رویارویی نظامی ایران با آمریکا یا متحدان منطقه ای این کشور، یکی از نگرانی های اصلی جامعه جهانی در سال ۲۰۱۸ خواهد بود. اما نوع تنش ها و نیز شدت آن در روابط سال 2018 ایران آمریکا چگونه خواهد بود؟ آیا به واقع فضا و بستر در سال 2018 میلادی تنش میان تهران - واشنگتن را به سمت یک تقابل و رویارویی مستقیم نظامی، آن چنان که گزارش سال 2017 مرکز اقدامات پیشگیرانه (PPS) اشاره کرده است، پیش خواهد بود؟ تاثیرات این تنش و رویارویی احتمالی بر صحنه و جامعه بین المللی چه خواهد بود؟ دیپلماسی ایرانی پاسخ به این سوالات و پرسش هایی از این دست را در گفت و گویی با دکتر مهدی مطهرنیا، تحلیل گر، کارشناس و پژوهشگر ارشد روابط بین الملل پی گرفته است که در ادامه می خوانید:

شما همواره اعتقاد داشتید که راه حل ریشه ای و نهایی تنش ایران و آمریکا در طول قریب به 40 سال گذشته در گرو یک "آری" بزرگ و یا یک "نه" بزرگ تهران به واشنگتن است؛ به موازات این مساله ما شاهد آن بودیم که در دولت های نهم و دهم یک "شبه نه" به این روابط گفته شد و در دولت یازدهم یک "شبه بله" که دولت دوازدهم نیز این شبه بله را تا کنون پی گرفته است. ارزیابی شما از روابط آیران آمریکا در سایه این "شبه بله" را در طول سال جاری میلادی چگونه ارزیابی می کنید؟

سال 2017 سال شفاف سازی کنشگران، کنش ورزان و نیز بازیگران در روابط ایران و آمریکا بود. به عبارت دیگر چه در دولت های نهم و دهم و چه در دولت های یازدهم و دوازهم در چارچوب “Government” افراد در جایگاه رئیس جمهوری تنها در حوزه قوه مجریه و دستگاه اجرایی قدرت دارند. ببینید ساختار قدرت در ایران ساختار پیچیده و در عین حال بدیهی و ساده ای است. از این جهت پیچیده است که در هم تنیدگی عناصر دین و سیاست در آن به حد اعلاء دیده می شود، فلذا نوعی قداست بافتاری و در عین حال ساختار را در آن ایجاد کرده است. اما از این جهت نیز بدیهی و ساده است که ساختارش را بسیار شفاف و مشخص عرضه کرده است. نکته مهم اینجا است که آمریکا نیز اکنون متوجه این مساله شده است. بنابراین در ایران ساختاری را شاهدیم که قدرت اصلی و مرکز ثقل نیروی تصمیم گیری را رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران بر عهده دارد، اما در صحنه سیاست این رئیس جمهوری است که به عنوان مدیر حوزه اجرایی و کنترل کننده قوه مجریه در دولت های مختلف از هر گرایش سیاسی باید پاسخ گوی عرصه بین المللی و افکار عمومی داخلی و جهانی باشد. این معنا از سال 2008 میلادی به بعد در میان سران آمریکایی به خوبی درک شد؛ به تبع آن این مساله بر روابط ایران آمریکا سایه افکند. فلذا بعد از آزمون و خطا چندین دهه ای آمریکا در مناسبات خود با ایران و به کار بستن راهکارهای متفاوت، اکنون واشنگتن دریافته که مخاطب اصلی آنان، نه رئیس جمهوری که رهبری در ایران است. پس در این راستا از اواخر دهه اول قرن بیست ویکم و مشخصا از سال 2008 میلادی باراک اوباما، رئیس جمهوری سابق ایالات متحده دیگر نامه های خود را به ریاست جمهوری ایران نمی فرستاد، بلکه مخاطبش مرکز تصمیمگیری در ایران بود. البته این معنا در افکار عمومی داخلی نیز تا دهه 80 شمسی هم، آن طور که باید شفاف نشده بود.

سال آتی میلادی برای هر دو طرف ایران و آمریکا سال تصمیمات بزرگ است. لذا در تصمیمات بزرگ هر بازیگری که دیرتر تصمیمی بگیرد و یا این که در تصمیمش تردید کند، بی شک بازنده برزگ 2018 خواهد بود.

یعنی نظریه "اتاق شیشه ای" که بارها به آن اشاره داشتید در سال های بعد از دهه 80 شمسی توانست به این شفاف سازی بینجامد؟

از سال 2010 میلادی با مطرح شدن نظریه اتاق شیشه ای و گذار افکار عمومی جهانی از "جهان مسطح فریدمنی" به اتاق شیشه ای، شبکه های مجازی و نهایتا افکار عمومی مجازی به سمت تکامل حرکت کرده است که این مراحل رشد روز به روز در مسیر نهایت تکامل گام بر می دارد. لذا این فضا و بستر افکار عمومی را بسیار حساس و در عین حال باهوش کرده است. این مساله در امتدادش نوعی نهضت "تطبیق گرای" زیر پوستی را در جامعه به حرکت در آورد. نهضت تطبیق گرایی که از یک سو ایران گذشته را با ایران امروز مقایسه می کند و از سوی دیگر نیز پیشرفت های امروز کشور را با سایر ممالک هم سطح و هم تراز ایران تطابق می دهد. از این منظر این نهضت تطبیق گرا آرام آرام زمینه بررسی شرایط وتحولات ساری وجاری را در جامعه پدید آورد و به تبع آن مساله درخواست مردم و رجوع ملت برای دریافت پاسخ خود از نهادهای فرادولتی و فرا قوه اجرایی در ایران را پیش کشید که اکنون می توان جلوه هایی از آن را این روزها در جامعه ایرانی دید. این مساله در فضای سیاست خارجی و دیپلماسی ایران نیز تاثیر خود را داشته است. از همین رو نیز ورود دولت های نهم و دهم به یک شبه نه و یا دولت های یازدهم و دوازهم به یک شبه بله در دست خود دولت ها نبوده است. چنانی که دولت های پیش از این و نیز دولت های آینده هم اساسا نمی توانند تعریف راهبردی داشته باشند. بلکه این دولت ها به عنوان بخش کوچکی از ساختار فرادولتی می توانند در سطح تاکتیکی بخشی از سیاست ها را تعریف کنند. فلذا باید گفت که در این وضعیت اکنون آمریکا و کل جامعه بین الملل به این درک از ساختار قدرت در ایران رسیده اند. بنابراین سال آتی میلادی به واسطه آن چیزی که من آن را شفاف سازی فضای بازی، صحنه و شیوه بازی بازیگران در روابط ایران آمریکا می نامم، می تواند به پیچیدگی بیشتر و در هم تنیدگی این روابط بین دو کشور بینجامد. در این راستا هر دو کنشگر در هر دو سوی بازی مجبور خواهند شد برای 2018 دست به اتخاذ تصمیمات جدی بزنند، در غیر این صورت دو طرف باید هزینه های بسیار گزاف تری را بپردازند.

با توجه به مصاحبه قبلی تان با دیپلماسی ایرانی، شما ایران را در استراتژی "هارتلند بزرگ" و گذار ایالات متحده از "هارتلند نو" به "نو هارتلند" و نهایتا "هارتلند علیا" یک مانع و سد جدی تلقی کردید، لذا اگر چه ترامپ و کاخ سفید تمایلی به شلیک حتی یک گلوله به سمت تهران را ندارد، اما در صورت پررنگ تر شدن این مانع و سد به نام ایران در گذار آمریکا به سمت آسیای شرقی، تهران اکنون می تواند نقش ژاپن را دسال 1945 میلادی در پایان جنگ جهانی دوم ایفا کند. با توجه به این مسائل و افزایش سطح تنش ها به خصوص در ماه های پایانی سال جاری میلادی، ارزیابی شما از تقابل تهران – واشنگتن برای 2018 چیست؛ این تقابل در سال آتی تا چه سطحی می تواند ادامه داشته باشد؟

سال آتی میلادی برای هر دو طرف ایران و آمریکا سال تصمیمات بزرگ است. لذا در تصمیمات بزرگ هر بازیگری که دیرتر تصمیمی بگیرد و یا این که در تصمیمش تردید کند، بی شک بازنده برزگ 2018 خواهد بود. در این چارچوب باید گفت که آمریکا و ایران به خوبی بر این نکته واقفند که ژنوم ژئواستراتژیکی و نیز کد ژئوپولتیکی شان، علیرغم تنش های قریب به 4 دهه ای بسیار به هم نزدیک است. اما از یک سو تنش های انباشته شده این 4 دهه و از سوی دیگر نقش آفرینی بازیگران رقیب فرامنطقه ای آمریکا و هم چنین بازیگران رقیب منطقه ای ایران در خاورمیانه سبب شده تا هیچ گاه مسائل دو طرف به یک راه حل قطعی و سرانجام درست و اساسی نرسد. پس در طول این 4 دهه دو سطح تخریب کننده روابط ایران و آمریکا همواره وجود داشته است. سطح اول نوع تنش و تقابل ایران و آمریکا در قالب روند درون پروسه ای و سطح دوم در قالب روند برون پروژه ای که ناظر بر نقش مخرب رقبای فرامنطقه ای ایالات متحده و نیز رقبای درون منطقه ای ایران است، چرا که رقبای ایران و ایالات متحده بر این امر واقفند که در صورت نزدیکی تهران و واشنگتن تمام منافع، سرمایه ها و راهبرد و استراتژی آنان در خاورمیانه و جهان به هم خواهد خورد. لذا در سطح دوم که سطح برون پروژه ای است این سیستم ها بوده اند که هر گاه ایران و آمریکا به سمت همگرایی میل داشته اند، با نشت های اطلاعاتی و نیز ایجاد فضاهای تنش، آن همسویی و همگرایی را تخریب کرده اند. اما یقینا این مساله در سال آتی هم ادامه خواهد داشت و روابط ایران و آمریکا هم تحت الشعاع همین رویه خواهد بود.

اما برخی از رویدادها مانند تئاتر خانم نیکی هیلی در خصوص دخالت دادن تهران در مساله شلیک موشکی یمن به فرودگاه ملک خالد ریاض یا پیش تر عدم تایید برجام از سوی ترامپ و در این اواخر طرح نظارت بر فروش هواپیمای مسافربری به ایران در مجلس نمایندگان ایالات متحده، کدهایی مبنی بر شکل گیری یک جنگ در بعد سیاسی - دیپلماتیک با چاشنی اقتصادی برای سال 2018 می دهد. شما این کدها را چگونه ارزیابی می کنید؟

هر دو طرف در سایه اقداماتی به وزن کشی همدیگر در طول سال 2017 پرداخته اند، به خصوص آمریکا که در 2017 اولین سال زمامداری ترامپ را تجربه می کرد. لذا مدیریت جدید کاخ سفید در سایه اقدامات و تصمیمات خود که شما برخی از آنها را مطرح کردید، سعی در سنجش توان تهران برای برنامه های جدی تر خود در 2018 داشت. لذا این مسائل برای آزمایش این مساله بود که نهایت و حد اعلای توان تقابل ایران کجاست؟ اما در سایه این اقدامات دو طرف در طول تحولات سال جاری میلادی اکنون در آستانه پایان 2017 و شروع سال جدید میلادی در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند. به بیان دیگر نوعی از بنیاد گرایی اسلام سیاسی ایران در تقابل جدی با رئالیسم تهاجمی پسانومحافظه کارانه آمریکا است. لذا این تقابل که در دو سوی خود دو وزنه رادیکال را دارد، در نهایت می تواند به دو گزینه ختم شود، یا درگیری بزرگ و یا مذاکرات بزرگ. چرا که دو طرف یقینا در آینده به این نتیجه خواهند رسید که اگر در تقابل جدی با هم قرار بگیرند، باید هزینه های گزافی را برای آن بپردازند، در سایه این نکته واشنگتن و تهران یا خود را برای پرداخت این هزینه ها آماده می کنند و یا این که از صرف این هزینه ها و تقابل بزرگ منصرف خواهند شد. لذا سال 2018 سال جهت گیری بنیاد گرایی اسلام سیاسی ایران در تقابل با رئالیسم تهاجمی پسانومحافظه کار آمریکا، آن هم از جنس ترامپ خواهد بود.

اما این بخش از پاسخ شما در تقابل با بخشی از گفت و گوی قبلی تان با دیپلماسی قرار نمی گیرد؛ شما در مصاحبه ای با دیپلماسی ایرانی بر این نکته تاکید داشتید که در سیاست مناسبات دیپلماتیک، منفی در منفی، مثبت نمی شود، بلکه فرامنفی، بحران و تنش را ایجاد خواهد کرد. با همین دیدگاه آمریکا منتظر روی کار آمدن یک تندرو در انتخابات ریاست جمهوری 2017  ایران بود تا بتواند با یک بازی منفی در منفی، ایران را در فضایی قرار دهد که نقض کننده برجام را تهران معرفی کند که در سایه آن اجماع مجدد جهانی را علیه تهران داشته باشد. اما با این نکته شما در پاسخ سوال قبلی ناظر بر تقابل بنیاد گرایی اسلام سیاسی ایران و رئالیسم تهاجمی پسا نومحافظه کار آمریکا، اساسا هیچ تفاوتی میان حضور روحانی و رئیسی برای به سرانجام رساندن روابط ایران و آمریکا وجود نداشته است؟

ایران آمریکا در سایه اقداماتی به وزن کشی هم دیگر در طول سال 2017 پرداخته اند، به خصوص آمریکا که در 2017 اولین سال زمامداری ترامپ را تجربه می کرد. لذا مدیریت جدید کاخ سفید در سایه اقدامات و تصمیمات خود که شما برخی از آن ها را مطرح کردید، سعی در سنجش توان تهران  بر ای برنامه های جدی تر خود در 2018 داشت.

ببینید قالب رویارویی ایران و آمریکا اکنون بیش از قالب همگرایی در لایه های بیرونی روابط تهران – واشنگتن خود را نشان داده است. پس با آمدن آقای رئیسی یقینا این لایه های بیرونی شکننده تر و در عین حال ملتهب تر می شد. مطمئنا دولت رئیسی در صورت تشکیل، دولتی بود که با سر دادن شعارهای رادیکال زمینه های خروج از برجام را به وجود می آورد. اما با آمدن روحانی این فضای ملتهب و تنش آلودی که در سال 2017 هم فضای آن پررنگ تر شد، با مدیریت دولت کنترل شد. البته من نمی گویم که دولت توانسته به راهکاری دست یابد، فقط توانسته با ارزیابی فضای ملتهب تنش واشنگتن – تهران تا کنون آن را مدیریت کند. ببینید نکته ای که نباید فراموش شود این است که با حضور روحانی بازی برای واشنگتن بسیار سخت و پیچیده شده است، زیرا رئیس جمهور ایران مهره ای نیست که بتوان به سادگی با آن بازی کرد، به گونه ای که ترامپ حتی علرغم وعده هایش نتوانست از برجام خارج شود و توپ را در زمین کنگره انداخت که تا کنون هم کنگره تصمیم قاطعی در این خصوص نداشته است. لذا روحانی یک ایده آلیست یا یک سازش کار از دید دلواپسان نیست و قطعا واشنگتن بیش از هر کنشگر دیگری روحانی را می شناسد. یعنی کسی که قاطعانه سخن می گوید و این بعد قاطعانه را با لبخند نشان می دهد و این ضد عملیات روانی برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی در خصوص ایران هراسی است که در سال 2018 نیز این چالش برای واشنگتن وجود خواهد داشت. بنابراین موضع واشنگتن در قبال مسئله انتخابات ریاست جمهوری 2017 ایران، چه در زمان قبل از برگزاری آن و چه در حین برگزاری، به صورت موذیانه در خصوص عدم استقبال از روحانی بود. این مسائل تفاوت روحانی با رئیسی را به خوبی آشکار می کند.  

یکی از مظاهر تنش ایران و آمریکا فارغ از بحث تنش مستقیم، می تواند در قامت جنگ نیابتی ایران با متحدین منطقه ای ایالات متحده در خاورمیانه باشد که در راس آن عربستان سعودی قرار دارد. شما این مساله را تا چه اندازه برای سال 2108 نزدیک به واقعیت می دانید؟

ایالات متحده آمریکا به موازات حضورش در خاورمیانه سه گام اساسی را در منطقه طی سال های اخیر برداشته است. نخست، مدیریت ناامنی در خاورمیانه، به عبارت دیگر کاخ سفید ناامنی را به خاورمیانه تزریق کرد تا بتواند در چارچوب این تزریق از طریق القاعده در دوران بوش دوم و داعش در دوران اوباما و ترامپ، حضور خود را در منطقه برای افکار عمومی آمریکا و نیز منتقدان توجیه پذیر کند. بعد از آن واشنگتن به توازن ضعف روی آورد تا بتواند در میان ایران و عربستان به عنوان دو پایتخت اصلی جهان اسلام به جای توازن قدرت از طریق توازن ضعف، هژمونی خود را در منطقه شکل دهد. در گام نهایی واشنگتن مدیریت ناامنی نسبی را به متحدین خود درمنطقه خاورمیانه واگذار کند تا مدیریت امنیت منطقه را با ایجاد فضای مثبت در جهت ورود نیروهای رقیب ایالات متحده آمریکا و حتی متحد او در سطح بین المللی در منطقه خاورمیانه به وجود آورد. در مدیریت امنیت نسبی واشنگتن رهبری این استراتژی را برعهده دارد اما در دوران ترامپ هزینه های مدیریت و اجرای آن را به دیگر کشورهای جهان و حتی رقبای خود سپرده و در عین حالی که هزینه های مدیرت را به دیگران واگذار کرده، اجرای آن را به کشورهای همسو با خود در خاورمیانه سپرده است. در اینجاست که آلمان، انگلیس، چین و روسیه نقش دارند و تلاشی که آمریکا برای مدیریت ناامنی، سپس توازن ضعف و در گام نهایی مدیریت امنیت نسبی می کند، متوجه می شویم که آمریکا با کشاندن قدرت های منطقه ای در این منازعه و نیز قدرت های فرامنطقه ای در جغرافیای بحران خاورمیانه به خصوص سوریه، زمینه هایی را ایجاد می کند که این کشورها درگیری های خود را در این منطقه داشته باشند و در عین رقابت های شدید با یکدیگر، هزینه های حضور واشنگتن در منطقه را پرداخت کنند تا در نهایت آمریکا بتواند اقتصاد خود را از بحران سال 2008 میلادی که تا کنون به آن گرفتار است کاملا خارج کند تا به پوست اندازی در اقتصاد دست یابد. فلذا آمریکا برای گذار از این وضعیت و ایجاد فضای مناسب برای خود تلاش کرده این سه گام را به بهترین شکل در خاورمیانه بردارد. بنابراین دوران گذار از گام توازن ضعف به مدیریت امنیت نسبی زایش بزرگ تاریخی است که نه در سال 2017 که باید در سال آتی میلادی شاهد نمود بیشتر آن باشیم. لذا می توان این گونه گفت که خاورمیانه در وضعیتی قرار دارد که آینده این منطقه می تواند شامل دو جهت گیری در دو سناریوی متفاوت باشد. اول به دلیل فشارها و اقتضائات موجود و به صورت ناگهانی، بازیگران اصلی خاورمیانه در جهت ایجاد یک تحول بزرگ برای کاهش تنش ها حرکت کنند که در این صورت خردورزی سیاسی در دوران پساداعش پررنگ تر خواهد شد و در سایه آن ریاض و تهران برای خروج از وضعیت تنش مسایل میان خود را از یک سو و مسایل موجود در منطقه و عرصه بین الملل از سوی دیگر با یکدیگر حل خواهند کرد که قطعا جهشی مثبت برای کاهش تنش ها و گریز آسیب بیشتر خاورمیانه خواهد شد و می تواند تضمین کننده آینده مطلوب و روشنی برای کل منطقه باشد. اما در مقابل "سناریوی زایش بزرگ خون بار" است که در سایه آن ممکن است حوادث کنونی در دوران پساداعش وارد دوره ای از یک زایش تنشی بزرگ و پرخون شود که در نهایت منطقه را به یک آشوب بی سابقه و جنگ بی بدیلی بکشاند که در این وضعیت دیگر خبری از جنگ نیابتی نیست، بلکه بازیگران بزرگ در نهایت قدرت به مقابله مستقیم با هم خواهند پرداخت. لذا شرایط کنونی پس از اعلام پایان مبارزه و جنگ مسلحانه با داعش فرصت مهم برای تصمیم گیری در خاورمیانه است تا دوران پساداعش به یک آشوب و تنش بزرگ کشیده نشود. پس شرایط کنونی خاورمیانه اوضاعی است پیچیده که امکان دارد با اقدامات اشتباه و تصمیماتی غلط به جای رشد شتاب کاهش تنش منطقه به یک آشوب و جنگ بزرگ مبتلا شود. به واقع خاورمیانه اکنون در شرایطی به سر می برد که در آن خون دلمه بسته در لایه های گوناگون زیرپوستی خاورمیانه چنان جمع شده است که زیرگونه های این منطقه با وارد شدن یک سوزن در قامت یک جرقه و تنش کوچک می تواند تمام این خون ها را خارج کرده و خاورمیانه جبهه تمام عیار یک جنگ بزرگ شود. لذا تهران در این فضا و بستر یا فاتح برزگ خواهد بود یا قربانی بزرگ.

انتشار اولیه: یکشنبه 10 دی 1396 / انتشار مجدد: شنبه 16 دی 1396

کلید واژه ها: ایران آمریکا ترامپ روحانی خاورمیانه عربستان اتاق شیشه ای مهدی مطهرنیا


( ۱ )

نظر شما :