لیز تراس نخست وزیر شد اما...

روزگار سخت تاچر شدن

۱۶ شهریور ۱۴۰۱ | ۱۴:۰۰ کد : ۲۰۱۴۴۷۵ اخبار اصلی اروپا
مهدی تدینی در یادداشتی می نویسد: بریتانیا این روزها در وضعیتی است که «تاچر شدن» اگر محال نباشد، بسیار دشوار است! تورم ۱۲ درصدی و بحران انرژی در زمستان پیش‌رو و زیان‌های اقتصادی دو سال کرونا و هفت ماه جنگ اوکراین روزگار سختی پیش روی تراس قرار داده است.
روزگار سخت تاچر شدن

نویسنده: مهدی تدینی، مترجم، نویسنده و پژوهشگر

دیپلماسی ایرانی: موسولینی، رهبر فاشیسم ایتالیا و الگوی همۀ فاشیست‌های عالم، افکار زن‌ستیزانه داشت؛ دست‌کم حس می‌کرد نباید به زن‌ها حق رأی داد و آنها را در کارهای سیاسی دخالت داد. او آن‎‌قدر از درستی این خیال خود مطمئن بود که به رغم ستایش بریتانیا می‌گفت: «مادرسالاریِ آنگلوساکسون‌ها آخر نابودشان می‌کند!» دقیق نفهمیدم منظور او از «مادرسالاری» در اینجا چیست، اما به گمانم منظورش جایگاه قدرتمندی بود که زنان در سنت بریتانیا داشتند. اما 34 سال پس از روزی که موسولینیِ پدرسالار اعدام شد و جسدش از پا آویزان، و آماج تف و لگد جماعت خشمگین بود، در بریتانیا دختر یک بقال به عنوان نخستین زن به مقام نخست‌وزیری بریتانیا رسید و یازده سال صاحبِ خانۀ شمارۀ ده خیابان داون ــ دفتر نخست‌وزیر ــ بود. او رکورد طول دوران نخست‌وزیری بریتانیا در قرن بیستم را از آن خود کرد و به «بانوی آهنین» معروف شد: مارگارت تاچر... موسولینی نمی‌دانست در آن به قول خودش «مادرسالاری» چه امکان‌های بزرگی نهفته بود؛ از جمله ظهور پدیده‌ای چون تاچر که کارنامۀ دولتداری‌اش قطعاً بسی درخشان‌تر از موسولینی است. البته مادرسالاری صرفاً یک فرهنگ است و برای ظهور پدیدۀ تاچر به ساختار سیاسی حزبی و پارلمان‌گرایی هم نیاز است؛ همان‌ چیزهایی که موسولینی‌ها از آن نفرت دارند! 

وقتی لیز تراس را زیر نظر می‌گیریم، میل او به تقلید از رفتارهای تاچری انکارناشدنی است. مانند تاچر پیرهن پاپیون‌دار تن می‌کند، مانند او سوار تانک و موتور می‌شود، در روسیه کلاه پوست بر سر می‌گذارد و گوساله بغل می‌کند... اینها همه تصاویری است که از «اسطورۀ» تاچر ــ بانوی آهنین ــ در ذهن بریتانیایی‌ها مانده و اگر کسی بخواهد از ناخودآگاهِ گلالودِ تاچردوستان ماهی بگیرد، راهش همینی است که بانو تراس می‌کند. اما واقعیت این است که شباهت تراس و تاچر بسیار عمیق‌تر و جدی‌تر از این ویژگی‌های ظاهری و تقلیدهای تبلیغاتی است... برای شروع بیایید به بقالی کوچکی برویم که خانۀ صاحبش همانجا در طبقۀ بالا بود و دو دختر داشت، مارگارت و موریل، که گاهی در مغازه کمکش می‌کردند.

خانوادۀ لیز تراس در مقایسه با خانوادۀ مارگارت تاچر تحصیل‌کرده‌تر بود: مادر لیز پرستار و پدرش استاد دانشگاه در رشتۀ ریاضی بود و جالب اینکه پدر و مادر لیز هر دو چپ بودند و اینک دخترشان امید اصلی حزب محافظه‌کار است. مارگارت که در مغازه به پدرش کمک می‌کرد و بعدها گفته بود درکش از سازوکار بازار آزاد را اولین بار همانجا پشت دخل به دست آورده بود. مارگارت پدردوست بود و رابطۀ خوبی با مادرش نداشت. شیمی خواند اما از اواسط دهۀ ۱۹۴۰ ــ وقتی تازه مرز بیست‌سالگی را رد کرده بود ــ تصمیم گرفت به سیاست روی آورد. در این اثنا با مردی متمول به نام سِر دنیس تاچر ازدواج کرد که از همسر اولش جدا شده بود (اتفاقاً نام همسر اول دنیس هم مارگارت بود) و همین شرایط را برای مارگارت برای تمرکز بیشتر بر حرفۀ سیاسی فراهم آورد. نام خانوادگی مارگارت «رابرتس» بود و در پی ازدواج با دنیس تاچر از این پس «تاچر» نامیده می‌شد. مارگارت برای اولین بار در ۱۹۵۰ برای حزب محافظه‌کار وارد انتخابات مجلس عوام شد و چون آن حوزه‌ تحت تسلط حزب کارگر بود، شکست خورد. ده سال طول کشید تا طعم پیروزی را بچشد ــ البته با کمک همحزبی‌ها از حوزه‌ای نامزد شد که بُرد نامزد محافظه‌کار آسان‌تر بود. نیم قرن بعد لیز تراس هم دقیقاً همین مسیر را پشت سر گذاشت: در اواخر دانشگاه به کار سیاسی تمایل یافت و در سال ۲۰۰۱ در یک حوزۀ انتخابی که در تسلط حزب کارگر بود نامزد شد و شکست خورد و ده سال طول کشید تا او هم این بار در یک حوزه که شانس نامزد محافظه‌کار بیشتر بود، به پیروزی رسد. اما برسیم به شباهت اصلی تاچر و تراس ــ که جذابیتشان برای من هم همین‌جاست!

تاچر در سال ۱۹۶۷ ــ دوازده سال پیش از رسیدن به نخست‌وزیری ــ سفری شش‌هفته‌ای به آمریکا داشت که بسیار بر افکارش اثر گذاشت. تماشای دنیای اقتصاد آزاد آمریکا او را به وجد آورد و از آن پس عملاً «فون‌هایِکی» ــ و طبعاً فون‌میزِسی ــ شد (یعنی تحت تأثیر این دو متفکر لیبرال قرار گرفت). افکار اقتصادی تاچر تحت تأثیر «مؤسسۀ امور اقتصادی» (Institute of Economic Affairs) بود؛ مؤسسه‌ای که اصلاً به توصیۀ فون‌هایک، اقتصاددان لیبرال اتریشی‌ــ‌آمریکایی و شاگرد فون میزس، تأسیس شده بود و هدفش ترویج همان ایده‌های لیبرالِ فون هایک بود.

تاچر با همین افکار یازده سال سکاندار بریتانیا بود. شرح افکار و کردار تاچر طبعاً بسیار مفصل است و بهتر است به جای آن، مختصرترین تعریف را از آن ارائه دهم. ماهیت سیاسی تاچر در تعبیر «تاچریسم» خلاصه شده که می‌توان آن را چنین تعریف کرد: بازارهای آزاد، انضباط مالی دولت (شما بخوانید صرفه‌جویی)، نظارت شدید بر هزینه‌های عمومی و در نتیجه کاهش مالیات‌ها، ناسیونالیسم، ارزش‌های ویکتوریایی (یعنی سنت بریتانیایی) و در نهایت خصوصی‌سازی. در یک کلام: مکتب لیبرال اتریش + ملی‌گرایی یا میهن‌پرستی بریتانیایی. به همین دلیل، بانوی آهنین حامی سرسخت بازار آزاد و اقتصاد خصوصی بود، اما در عین حال به حکم میهن‌پرستی آماده بود هر جا لازم باشد بی‌درنگ ماشه را بچکاند و ماشین جنگی بریتانیا را به کار گیرد. دیگر از این نمی‌گویم که دو سال پس از نخست‌وزیری او، رونالد ریگان هم آن سوی آتلانتیک به قدرت رسید و یک زوج کاپیتالیست‌ـ‌محافظه‌کار به مدت یک دهه سکانداران کمونیسم‌ستیزیِ فراآتلانتیک بودند. اما برویم سراغ «شبح تاچر»...

لیز تراس زودتر از تاچر فون‌هایکی شده بود. اتفاقاً او کار سیاسی را به عنوان «لیبرال – دموکرات» شروع کرد، نه محافظه‌کار. همان زمان دانشجویی در جلسات «جامعۀ هایک» (Hayek Society) که اندیشه‌های فون هایک را ترویج می‌داد، شرکت می‌کرد. اصلاً دلیل اینکه لیبرال – دموکراسی را ترک کرد و به محافظه‌کاران پیوست همین بود که به گمانش دولت نباید در اقتصاد خصوصی دخالت کند. اوج اتریشی بودن لیز تراس و تأثیرپذیری‌اش از فون میزس و فون هایک را می‌توان در تعبیری یافت که او ساخته است: «دولت دایه» (nanny state). او مخالف دولتی است ــ همان «دولت دایه» ــ که در با قانون‌گذاری و نظارتگری در زندگی شهروندان دخالت می‌کند. یعنی دولت دایۀ مردم نیست! بنابراین برنامه‌های او در راستای همین افکار است: کاستن از مالیات‌ها تا شهروندان بتوانند راحت‌تر کسب‌وکار خصوصی خود را بهبود بخشند و طبعاً از آن سو، با کاهش درآمدهای مالیاتی دولت، پرداخت‌های اجتماعی‌اش نیز کاهش می‌یابد ــ رقیب او، ریشی سوناک، دقیقاً برعکس این تدبیر را در نظر داشت. 

باز در همین راستا شباهت دیگری را نیز می‌توان بین تاچر و تراس یافت: تاچر با هدف ارتقای تجارت آزاد می‌کوشید بریتانیا را به اتحادیۀ تجاری اروپا وارد کند. حال شاید بگوید: لیز تراس آمده است تا خروج بریتانیا از اتحادیۀ اروپا را پیاده کند! این که شباهت نیست! تضاد محض است! اما جالب این است که تراس از جمله محافظه‌کارانی بود که با برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه) مخالف بود! به همان دلیلی که تاچر می‌خواست بریتانیا را به اروپا نزدیک کند، لیز تراس مخالف خروج بریتانیا از اتحادیه بود، زیرا تصور می‌کرد این مرزکشی اقتصادی موانعی سر راه تجارت آزاد بریتانیا پدید می‌آورد. اما وقتی برگزیت تصویب شد، تراس ــ از آنجا که دیگر می‌دانست مخالفت با برگزیت آیندۀ سیاسی‌اش را خراب می‌کند ــ به حمایت از برگزیت روی آورد.

اما در سیاست خارجی نیز همان ارادۀ ضدشوروی که تاچر داشت، لیز تراس در مقابله با روسیۀ پوتین دارد. انگار بریتانیایی‌ها می‌خواهند به پوتین و روس‌ها بفهمانند، اگر قرار باشد روسیه به دوران تزاری برگردد، بریتانیا نیز در برابر روسیه همان رفتاری را می‌کند که با روسیۀ تزاری می‌کرد (همان «بازی بزرگ» یا «بجنگ تا بجنگیم!»). برای انگلیسی‌ها حفظ اتحادیۀ اروپا مهم است: خاص بودنِ ژئوپولتیک بریتانیا در وجود یک اتحادیۀ فراملی در اروپاست. اروپای یکپارچه خنثاست و شأن والای بریتانیا هم بهتر دیده و تضمین می‌شود! همان همتی که بوریس جانسون در حمایت از اوکراین در برابر پوتین از خود نشان می‌داد (او از آغاز جنگ، سه بار به اوکراین سفر کرد)، لیز تراس هم تاکنون داشته است. با آمدن تراس، پس از چند هفته وقفه، بریتانیا دوباره به ستادکل مقابله با روسیه بدل خواهد شد. دهم فوریۀ ۲۰۲۲، چهارده روز پیش از حملۀ روسیه به اوکراین، تراس به عنوان وزیر امور خارجۀ بریتانیا با لاوروف دیدار کرد و لاوروف با جدیت می‌گفت روسیه قصد ندارد به اوکراین حمله کند. اما تراس همانجا تلویحاً جواب داد: «دم خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس را؟» ــ منظورش تمرکز قوای روس در مرز اوکراین بود. به این ترتیب، پیروزی تراس، برای اوکراین هم خبر خوبی خواهد بود و خبر بدی برای پوتین.

اما بریتانیا این روزها در وضعیتی است که «تاچر شدن» اگر محال نباشد، بسیار دشوار است! تورم ۱۲ درصدی و بحران انرژی در زمستان پیش‌رو و زیان‌های اقتصادی دو سال کرونا و هفت ماه جنگ اوکراین روزگار سختی پیش روی تراس قرار داده است. با نخست وزیری تراس، دوباره فون میزس و فون هایک، در جامۀ شبح تاچر، وارد دفتر نخست‌وزیری بریتانیا شده اند.  

کلید واژه ها: انگلیس بریتانیا لیز تراس مهدی تدینی نخست وزیر جدید انگلیس روسیه و انگلیس جنگ اوکراین مارگارت تاچر


( ۷ )

نظر شما :

ابراهیم قدیمی ۱۸ شهریور ۱۴۰۱ | ۰۱:۰۴
عجب قدمی وعجب دیدار با چه اخروعاقبتی با ملکه داشت۔انگایسبها کمی خرافاتی اند۔۔از نظر سیاسی تصور من ان است برخلاف نظری که مبگویند انگلیس از اتحادیه اروپا خارج شد تا به امریکا نزدیک تر شود که نه به امریکا بلکه به اسیا که پایه های قدرت امپراطوری انگلستان در ان بود فکر میکند۔