مهمترین سوگیری های قابل ذکر در عرصه روابط بین المللی
جنگ شناختی و خطاهای تحلیل اطلاعات و تصمیم گیری در عرصه روابط بین الملل

دیپلماسی ایرانی: ظهور اینترنت و شبکه های اجتماعی از یکسو و دسترسی به اخبار و اطلاعات و امکان تولید محتوا در هرجا و هر زمان توسط گوش های تلفن همراه از سوی دیگر، مخاطبان را در معرض بمبارانی از اطلاعات و داده های خام و یا غنی شده قرار داده است. در حالیکه ذهن انسان توان ادراک، تجمیع، پردازش و ارزیابی این حجم از اطلاعات را ندارد، روز به روز برحجم و تنوع اطلاعات دریافتی افزوده می شود و از جمله عمده ترین چالش فراروی تحلیل گران اطلاعات، سروکار داشتن با حجم عظیمی از اطلاعات درست و نادرست، حقیقی و دست کاری شده، همسو و یا در تعارض با اطلاعات قبلی و شایعه و دروغ و ... است. واقعیت این است که به همان نسبت که حجم اطلاعات ارتقا یافته، خطاهای تحلیل اطلاعات و مبنا ساختن آن برای تصمیم سازی های مبتنی بر اطلاعات تحلیلی، نیز دشوار شده است و تصمیم گیری ها هم اکنون بیش از همیشه تاریخ دستخوش انواع و اقسام آفات تحلیل اطلاعات قرار گرفته اند.
از سوی دیگر تعدد بازیگران و متغیرهای شکل دهنده پدیده ها، بحران ها و رویدادها در عرصه روابط بین الملل، تحلیل اطلاعات مربوط به عرصه بین الملل را بشدت دشوار ساخته است. ادراکات و تصمیم گیری ها در این عرصه مهم، همواره در معرض ده ها و بلکه صدها نوع از اشتباهات محاسباتی، محدودیت های سیستمی و عقلایی، کج فهمی های ناشی از اطلاعات غلط و هدایت شده، سوگیری های شناختی و بازی های روانی بوده است. مشکل اینجاست که علیرغم دشواری تحلیل درست رویدادها، این تحلیل های نهایی ارائه شده از سوی تحلیلگران است که باید، منبع و مبنای تصمیم گیری رهبران و مدیران نظام ها و نهادهای بین المللی باشند. از این رو، کلیه رهبران و سیاست گذاران در عرصه ای جهانی، در خطر افتادن در دام تحلیل های غلط و اشتباهات محاسباتی و یا تاکید بر تمایلات روانی خود بوده و هستند، به گونه ای که می توان صدها و بلکه هزاران مثال از اشتباهات محاسباتی، عوامل از دست رفتن فرصت ها، شکست های دیپلماتیک و درگیری های بیمورد را در حوزه روابط بین الملل ارائه کرد.
این مقاله ضمن اشاره به برخی از مهمترین عوامل اشتباهات محاسباتی و خطاهای شناختی که روند تصمیم گیری مقامات تصمیم گیر را تهدید می کنند و تشریح نحوه تاثیرگذاری هر یک در شکل گیری بحران ها و تصمیم گیری های آینده ، به چالش اصلی فراروی تحلیل گران اطلاعات و تصمیم گیران در دنیای آینده پرداخته است.
سوگیری های شناختی Cognitive Biases و مغالطه های محاسباتی Logical Fallacies
سوگیری های شناختی و خطاها و مغالطه های محاسباتی از جمله مهمترین عوامل اشتباهات تحلیل گران و شکل گیری تصمیمات غلط و خسارت بار هستند که نه تنها در عرصه زندگی فردی، بلکه در سطحی وسیع تر در حوزه های سازمانی، کشوری و جهانی به کرات قابل مشاهده بوده و هستند. بدیهی است که یافتن علت یا علل تحلیل غلط و تصمیم گیری های اشتباه مبتنی بر آن تحلیل ها ، خاصه آنها که به علت اشتباهات و سوگیری های ذهنی و شناختی افراد و سازمان ها رخ داده اند، برای تحلیل گران اطلاعات در عرصه بین المللی، بسیار قابل استفاده و مفید خواهند بود. بدین معنا که بازسازی و شناخت آن دسته از تصمیم گیری های اشتباه گذشته فرد یا سازمان که ناشی از سوگیری های ذهنی و خطاهای محاسباتی تحلیل گر یا تصمیم گیر ذیربط به وجود آمده، می تواند به تحلیل گران ، مدیران و تصمیم گیران کمک کند که سوگیری های ذهنی خود را بهتر بشناسند، ریشه های خطاهای محاسباتی را در ذهن خود جستجو کنند، تمایلات روانی خود را که باعث خطای تحلیل اطلاعات شده را ادراک کنند و راهبردهایی را به کارگیرند تا مجددا در دام سوگیری های شناختی خود یا نفوذ و دست کاریهای شناختی Cognitive Manipulations دشمنان نیفتند.
گرچه تحلیلگران، مدیران و مقامات تصمیم گیر، معمولا از ابراز و علنی ساختن خطاهای شناختی خود در رویدادهای گذشته اجتناب می کنند، اما موارد قابل ذکر در تاریخ قابل احصاء است. مهمترین سوگیری های قابل ذکر در عرصه روابط بین المللی را می توان به شرح ذیل برشمرد:
1- عقلانیت محدود Bounded Rationality:
هربرت سایمون برنده جایزه نوبل در توضیح این مفهوم می گوید که تصمیم گیران براساس ظرفیت شناختی و اطلاعات در دسترشان تصمیم می گیرند و عواملی چون محدودیت های ناشی از عدم کفایت اطلاعات و ظرفیت پردازش باعث می شود که انسان به راه حل هایی بسنده کند که به حد کفایت راضی کننده (Satisficing ) باشند. این راه حل ها بحران جاری را مرتفع می سازد، اما به حل ریشه ای مسئله نمی پردازد و لذا، همواره این خطر وجود دارد که همان بحران در آینده، با ابعاد و پیچیدگی های بزرگتر پدیدار شود. عقلانیت محدود می گوید که معمولا انسان ازمیان علل متعدد به وجود آورنده یک پدیده و یا یک بحران، تنها به یکی دو تا از مهمترین عوامل اکتفا می کند و این امر باعث می شود که دیگر عوامل پدید آورنده بحران و آثار آنها نادیده گرفته شوند و نهایتا این عدم توجه، باعث بازگشت وضع به حالت قبل شود و بحران خود را در قالبی بزرگتر و پیچیده تر نشان دهند. صدها و بلکه هزاران مصداق این محدودیت در تصمیم گیری ها خود را در عرصه های مختلف سیاست گذاری های کلان کشورهای مختلف نشان داده است.
حمله آمریکا به عراق به بهانه وجود سلاح های کشتار جمعی از جمله مثال هایی بود که تصمیم گیری غیرعقلایی در شرایط فقدان اطلاعات کافی را نشان می دهد. عهدنامه ورسای 1919 که با تحمیل شرایط بشدت تحقیر آمیز و از روی احساسات و عصبانیت به آلمان، ظهور و گسترش پدیده نازیسم در آلمان را موجب شد از دیگر مثال های قابل ذکر است. عدم پیش بینی بحران اقتصادی سال 2008 که به دلیل خوش بینی و عدم لحاظ کلیه عوامل ظهور بحران، شکست نهادهای مالی بین المللی را در پیش بینی و مدیریت بحران نشان داد و... از دیگر موارد قابل ذکر هستند.
2- خطای تایید خود Confirmation Bias:
تصمیم گیران تمایل دارند که از میان اطلاعات، تنها اطلاعاتی را انتخاب کنند که با باورها و نظام ارزشی ذهن شان همسویی داشته باشند و انگاره هایشان را تایید کنند. این درحالی است که بسیاری از دادهها و اطلاعاتی که همزمان این باورها را نقض می کنند و یا در تعارض با نظام ارزشی فرد است، نادیده گرفته می شوند. خطای تایید خود از جمله مصادیق نقاط کور Blind Spots ذهنی است نقاط کور ذهنی نقاطی است که ذهن کمبود اطلاعات خود را با مفروضاتی که از جاهای دیگر قرض می گیرد پر می کند و بر اساس مفروضات ( احتمالا غلط و نامناسب )، به فرضیات و تحلیل هایی می رسد که با حقیقت فاصله دارند. در عین حال سوگیری تایید خود باعث می شود که انسان هیچگاه نقاط کورخود را نشناسد وحتی اگر این پدیده را بشناسد، تنها در جستوجوی یافتن نقاط کور در گزاره ها و تحلیل دیگران باشد. ترکیب خطای تایید خود با نقاط کور ، یکی از عوامل مهم سیاست گذاری ها و تصمیم گیری های غلط و نامناسب تلقی می شود. مثال های بسیاری از این خطا قابل ذکر است که در روابط بین الملل، خطای اطلاعاتی آمریکا در سال 2003 مشهور شده است. این مثال شرح می دهد که در یک خطای استراتژیک، آمریکا اطلاعاتی را مبنای تصمیم گیری خود قرار داد که نشان می دادند عراق دارای سلاح های کشتار جمعی است. خطایی که باعث شد تا آمریکا به اطلاعاتی که حمله به عراق را توصیه می کرد بیشتر بها بدهد. نقش بازیگران دیگر جهانی مثل لابی صهیونیست ها و لندن در شکل دهی این خطا، از جمله مصادیق دست کاری روانی و شناختی است که در ادبیات جنگ شناختی به کرات ذکر می شوند.
3- سوگیری وضع موجود Status quo Bias:
این سوگیری از سوگیری های شناخته شده در حوزه خطاهای شناختی انسان و نهادهای ساخت دست انسان است. در این سوگیری فرد یا افراد به طور ناخودآگاه ترجیح می دهند که وضعیت فعلی را حفظ کنند و در برابر تغییرات حتی اگر به نفعشان باشد، مقاومت کنند. مهمترین ویژگی های سوگیری وضع موجود عدم تحرک فرد و سازمان است در حالیکه در صورت پذیرش تغییر و تحول، فرد و سازمان باید آماده تغییر و ریسک ها و پویایی های ناشی از آن باشند. ویژگی دیگر این سوگیری آن است که ضررهای تغییر در مدل ذهنی افراد همواره بیش از منافع تغییر و تحول تجسم می شوند، نگرانی از پشیمانی بعدی و یادآوری شکست های دیگران از جمله برساخت های ذهنی افراد است که باعث سوگیری وضع موجود می شود. عامل سوم احساس امنیت بیشتر از ادامه وضعیت جاری است که در حقیقت فرد و سازمان می داند چه دارد و چه نیاز دارد ولی آینده دارایی ها و داشته هایش را در صورت تغییر مبهم و نامشخص می پندارد. نتایج حاصل از سوگیری وضع موجود، منفعل بودن سیستم ها و تداوم ساختارهای ناکارآمد، فلج شدن نظام تصمیم گیری و مثلا تمدید خودکار کلیه قراردادها، توقف نوآوری و از دست رفتن فرصت های بهبود در اوضاع است.
سوگیری وضع موجود در جوامع سنتی بیشتر واگیر دارد. این جوامع هر گونه تغییری را خطرناک فرض می کنند و در قبال تحولات محیطی به شدت محافظه کارانه و گذشته گرا واکنش نشان می دهند. در حالیکه چالش ها از آینده می آیند و منطقی متفاوت دارند، جوامع سنتی سعی دارند کلیه تحولات محیطی را با منطق و نگاه گذشته گرا تحلیل و تفسیر کنند و مانع از تغییر وضع موجود شوند.
در حوزه روابط بین الملل سوگیری وضع موجود به شدت بر روابط بین کشورها و نظامات بین المللی سایه انداخته است. برای مثال دارندگان حق وتو دوست ندارند آن را از دست بدهند. یا آمریکا دوست ندارد به هیچ وجه سلطه خود را بر بازارهای مالی و اقتصاد جهانی از دست دهد. سوگیری وضع موجود در عرصه بین المللی عامل اصلی تصمیمات بسیاری از دولت ها و نهادهای بین المللی تلقی می شود. برای مثال وجود اسرائیل به عنوان یک رژیم اشغال گر و برهم زننده نظم بین الملل چیزی نیست که به تشریح نیاز داشته باشد، اما اعضای نظام بین الملل، فقط به این علت که فکر می کنند باید نظم فعلی تداوم یابد، از آن حمایت می کنند و در مقابل نسل کشی ها و جنایات آن تنها به محکوم کردن لفظی قناعت کرده اند.
تغییر مواضع جاری کشورها در قبال اوضاع محیطی می تواند به عنوان عامل تحریک و تهدید دیگران و استفاده از سوگیری وضع موجود در ذهن آنها نیز تلقی شود. سوگیری وضع موجود در روابط بین الملل باعث می شود تا برای مثال ترامپ بتواند از تغییر میزان تعرفه ها به عنوان ابزار چانه زنی برای رسیدن به تعادل جدید و از اعلان احتمال اشغال کانال پاناما، گرینلند و انضمام کانادا به خاک آمریکا به عنوان تهدید وضع موجود، بهره برداری کند.
4- سوگیری شناختی ارتباط پنداری Apophenia
سوگیری آپوفینا به سوگیری اطلاق می شود که در آن فرد بین رویدادهای غیرمرتبط و پدیده های تصادفی ارتباط می بیند و برای تحلیل خود از آنها الگویابی می کند. این سوگیری از آنجا اتفاق می افتد که مغز انسان قادر است با الگویابی بین داده ها، اطلاعات و پدیده های پیرامونی به یافته های جدید برسد که خود یک موهبت الهی است. اما وقتی این امر در قالب های افراطی ظاهر می شود و جستجو برای یافتن شواهد و تکمیل داده ها به ارتباط دادن پدیده ها و رویدادهای غیرمرتبط هدایت می شود می تواند بسیار مخاطره آمیز باشد. سوگیری آپوفینا همچنین به عادت های مغز برای ساده سازی دستیابی به تصمیم مرتبط است. برای مثال می توان به مواردی اشاره کرد که تصمیم گیری در مورد یک موضوع بسیار مهم و حیاتی به تعداد عطسه های افراد حاضر در اتاق بستگی پیدا می کند و تصمیم به انجام یا عدم انجام یک کار برآن اساس گرفته می شود. ساده سازی تحلیل و تصمیم می تواند از طریق احاله کردن تصمیم به یک اتفاق کاملا تصادفی بیرونی نیز صورت پذیرد یعنی در جایی که تصمیم گیری در مورد اقدام یا عدم اقدام را به دانه های تسبیح و استخاره با آن منوط می شود.
دیدن ارتباط معنادار بین اخبار پراکنده و سخنرانی های مختلف در جاهای گوناگون و یا ارتباط دادن سفری که از ماه ها قبل برنامه ریزی شده بود، به یک توطئه و رویداد جدید همگی از اینگونه ارتباط پنداری هاست که در قالب های افراطی آن به صورت نظریه توطئه جهانی تفسیر و تحلیل می شوند. مثال های فراوانی از انواع آپوفینا در عرصه روابط بین المللی قابل ذکرند که نشان دهنده اهمیت این سوگیری شناختی در روال تصمیم گیری دولت هاست. برای مثال اینکه هرگونه خرابکاری یا سقوط هواپیما در دوران جنگ سرد از سوی شوروی به آمریکا و سازمان سیا نسبت داده می شد. یا هر گونه اعتراض و مخالفت با سیاست های سلطه جویانه آمریکا در جهان، از سوی آمریکا به شوروی و تلاش او برای نفوذ کمونیسم تلقی می شد. یا مثلا ظهور کرونا از سوی آمریکا به چین نسبت داده شد در حالیکه چین هم آن را به آمریکا نسبت داد. هیچیک هم ادله ای برای ادعای خود ارائه نکردند ، در عین حال به علت سوابق اطلاعات و برساخت های اطلاعاتی و انگ های دو طرف علیه یکدیگر، هیچکس هم احتمال این ارتباط را رد نکرد.
5- خطای تفکر گروهی Group Thinking:
این پدیده روانشناختی به وضعیتی اطلاق می شود که گروهی از افراد که برای تصمیم گیری درباره موضوعی دور هم جمع شده اند، به منظور اجتناب از درگیری و ابراز مخالفت با هم و دستیابی به اجماع، از ارائه نظرات خود و نقد نظرات دیگران پرهیز کنند. این امر خود باعث می شود که جمع نهایتا به تصمیمی برسد که لزوما مورد تایید اکثریت نیست. این خطا می تواند همچنین ناشی از حاکمیت احساسات و غرور در جلسه تصمیم گیری باشد و جو جلسه به گونه ای شود که عقلانیت تصمیم گیری جای خود را به احساسات و غرور ملی و ... داده باشد. موارد بسیار زیادی از تصمیم گیری در دولت ها و نهادهای بین المللی اتفاق افتاده که خطای تفکر گروهی، اقدامات تند و غیرمعقول در نتیجه تصمیم گیری تند و افراطی را باعث شده اند. برای مقابل با این امر و به منظور اجتناب از این خطای تکراری و شناخت شده جهانی، هم اکنون در جلسات مهم تصمیم گیری، حداقل یک نفر مامور مخالفت و نقد نظرات دیگران می شود.
نمونه های این خطای تصمیم گیری در عرصه های مختلف داخلی و خارجی قابل ارائه است. از جمله در ادبیات به تهاجم آمریکا در ماجرای خلیج خوک ها در کوبا اشاره می شود که سیاست گذاران آمریکایی و مشاورین جان اف کندی از ابراز عقیده در مورد ریسک های ناشی از تهاجم به کوبا و تلاش برای سرنگونی حکومت کاسترو خودداری کردند و باعث عملیات نظامی فاجعه بار 1961 خلیج خوک ها شدند.
6- سوگیری تهور و بی پروایی Hawkish Bias
این سوگیری به تمایلات ناشی از غرور و تحریک احساسات و تهور در مواجهه با طرف یا طرف های مقابل در درگیری های روزمره فردی یا سازمانی یا کشوری اطلاق می شود. این سوگیری باعث می شود تا فرد به درگیری فیزیکی و مقابله تهاجمی با طرف های مقابل گرایش داشته باشد و راه کارهای مسالمت آمیزی چون رویکرد دیپلماتیک و یا گفتگو برای حل مسئله را برنتابد. در این مدل سوگیری روانی ، موضوع رو کم کنی و درس فراموش نشدنی دادن به طرف مقابل مطرح است که عمدتا ناشی از حاکمیت هیجان و برانگیختگی احساسات و غرور فردی یا ملی بر ساختار ذهنی توصیه کننده یا تصمیم گیرنده است. در چنین وضعیتی منطق جای خود را به احساسات می دهد و تصمیم گیری ها تند و ناشی از هیجانات لحظه ای و آنی است. مصادیق بسیاری از این سوگیری در روابط بین الملل و روابط بین همسایگان قابل مشاهده و برشمردن هستند . جایی که مثلا نظر افراد یا نهادها در قبال مقاله یا مطالب تند و تحقیر آمیز یک روزنامه طرف مقابل، توصیه به برخورد فیزیکی یا تهاجمی یا مثلا حمله نظامی محدود است. برای مثال می توان به راهبرد آمریکا و شوروی سابق در جریان جنگ سرد اشاره کرد که به مسابقات تسلیحاتی و رو کم کنی در اقصی نقاط جهان کشیده شده بود و دو طرف علیرغم اینکه می دانستند نباید درگیر شوند اما حاضر به کوتاه آمدن هم نبودند.
7- مغالطه هزینه هدر رفته Sunk Cost Fallacy
این خطای شناختی به موردی اشاره دارد که رهبران و تصمیم گیران، به بهانه اینکه سرمایه های زیادی صرف یک برنامه یا پروژه شده ، بر این باورند که با سرمایه گذاری بیشتربرنامه موفق خواهد شد و یا پروژه به بهره دهی خواهد رسید. استدلال این است که حیف است که بعد از این همه سرمایه گذاری، برنامه یا پروژه رها شود. این درحالی است که اشتباه بودن برنامه برهمگان و از جمله خود تصمیم گیران مشخص شده و آنها بخوبی می دانند که سرمایه گذاری بیشتر، غلط بودن برنامه اولیه را اصلاح نخواهد کرد. موارد زیادی مثل ادامه جنگ آمریکا در ویتنام علیرغم کشته ها و کاهش شانس پیروزی، ادامه هزینه در افغانستان و یا اصرار بر ادامه هزینه در سوریه از جمله مصادیقی هستند که در ادبیات روابط بین الملل دیده می شود. متاسفانه این قصه ای است که در سیاست های بسیاری از کشورها قابل مشاهده است.
8- خطای اعتماد به نفس زیادی Overconfidence Bias
از جمله دیگر خطاهای شناختی، که به تواتر در عرصه روابط بین الملل قابل مشاهده است، خطای تفسیر اشتباه اطلاعات و اعتماد به نفس زیادی به برداشت ها، توانایی ها و ظرفیت های خود است. خطای اعتماد به نفس زیادی از جمله خطاهایی است که به اتخاذ راهبردهای خطا منجر می شود و فرد را درگیر وضعیتی می کند که راه بازگشت بدون خسارت غیرممکن می شود. خطاهایی ناشی از نظام فکری حاکم در زمان قاجار که منجر به جنگ های اول و دوم ایران و روس شد از جمله خطاهای اعتماد به نفس قابل ذکر هستند. حمله عراق به ایران ، حمله ژاپن به بندرپرل هاربر و یا حمله روسیه به اوکراین با این تصور که طرف مقابل ظرف مدتی کوتاه تسلیم می شود از دیگر خطاهای اعتماد به نفس زیادی توصیف شده اند. ترکیب این خطا با خطای خوش بینی ساده لوحانه Optimism Bias که ساده لوحانه به آینده امیدوار است و معتقد است اوضاع درست خواهد شد و کار را به انشاالله و ماشاالله می کشاند، می تواند به تصمیم گیری های بسیار خطرناک منجر شود.
9- خطای انتساب (نسبت دادن) Attribution Error
این خطا با برداشت یک طرف از شخصیت و هویت طرف یا طرف های دیگر براساس تسری دادن یک ویژگی او شکل می گیرد. این خطا در قالب خطای سیاه و سفید دیدن پدیده ها و هویت ها هم قابل بررسی است. در این قالب یک برساخته و یا انگ به ماهیت رفتاری و سیاست های یک کشور در صحنه بین المللی تسری داده می شود. ذهن در این شرایط با ساده سازی امر پیچیده و تعمیم یک تصمیم یا رفتار به کلیه تصمیمات و رفتارهای طرف مقابل خود را از تحلیل دیگر شرایط و عوامل به وجود آورنده تصمیم رها می کند و یا در قالبی از پیش طراحی شده با انگ زدن به طرف مقابل، افکار عمومی را برای شکل دادن تصویری خاص از طرف مقابل شکل می دهد. برای مثال می توان به گزاره هایی مثل طرف مقابل "جز زبان زور نمی فهمد" ، طرف مقابل "تروریست است و با تروریست مذاکره معنا ندارد"، "سیاست های طرف مقابل در کلیه عرصه ها ضد بشریت است" و پروژه های "ایران هراسی" در تصویرسازی های برخی از رسانه های آمریکایی صهیونیستی اشاره کرد.
10- سوگیری میراث تاریخی Historical Legacy Bias
از جمله خطاهای بسیار معروف که ذهنیت بسیاری از رهبران و تصمیم گیران را مغشوش می کند، خطای توسل به گذشته و میراث تاریخی است. این خطا از آنجا ناشی می شود که گذشته تاریخی یک کشور بر سیاست های کنونی آن سایه انداخته و تصمیم گیری ها بدون ملاحظه شرایط جدید حاکم بر کشور و صحنه جهانی اتخاذ می شوند. مثال بارز این خطای شناختی سیاست های استعماری انگلستان است که زمانی پیراستعمار بوده و الان در بسیاری از زمینه ها با گذشته خود فاصله زیادی پیدا کرده است. رفتار انگلستان در مستعمرات خود از جمله دلایل ظهور مقاومت ها و جنبش های رهایی بخش و اخراج انگلستان از آن مناطق شد. اما این خطای شناختی به گونه ای است که لندن هنوز فکر می کند برای مثال هند زیرمجموعه تصمیم گیری اوست و یا کانادا و استرالیا و ... دیکته های سیاست های او را دنبال خواهند کرد. این خطا در بسیاری از دیگر کشورها نیز وجود دارد و می توان به سیاست های آمریکا، روسیه، فرانسه و بسیاری از دیگر کشورها نیز اشاره کرد. در کشور خودمان نیز چنین قیاس هایی تاریخی وجود دارد. برای مثال مقایسه جمهوری اسلامی و روابط با همسایگان با زمان شاه و انتظار رفتار مشابه از آنها از خطاهای شناختی است. یا مقایسه دوران انقلاب با مثلا دوره هخامنشی از مغالطه هایی است که از این خطای شناختی نشات می گیرد. ترکیب این خطا با خطای قیاس تاریخی Historical Analogy Fallacy که سعی دارد رفتار کشورها را با توجه به گذشته تاریخی آنها تحلیل کند ازموارد مهم خطاهای تحلیل اطلاعات و سیاست هاست که در موارد متعدد قابل مشاهده هستند.
11- خطای تعمیم زیادی Overgeneralization:
خطای تعمیم زیادی نتیجه گیری کلی از یک رفتار یا واکنش یا سیاست های طرف یا طرف های مقابل در ازای شواهد و قرائن محدود است. این خطا نیز مانند خطای نگاه سیاه و سفید، یک ویژگی یا رفتار طرف مقابل را به کلیه شئون شخصیتی و ماهیت او تسری می دهد و در حقیقت نوعی ساده سازی رفتار یا واکنشی پیچیده است. برای مثال دکترین اطلاق محور شرارت به ایران و عراق و کره شمالی در سال 2002 توسط جورج بوش پسر در قالبی شکل گرفت که ایران و عراق و کره شمالی هیچ سنخیت ژئوپولیتکی و تشابه رفتاری جز مخالفت با سیاست های آمریکا نداشتند. البته در بسیاری از موارد این تعمیم با هدف انگ و برچسب زدن به طرف یا طرف های مقابل صورت می گیرد و شکل دهی افکار عمومی را مد نظر دارد. برای مثال می توان به کنار هم گذاشتن روسیه، چین و ایران در سیاست های اعلامی آمریکا و رسانه های غربی اشاره کرد که سعی دارد خطر این سه کشور را برای دنیا از طریق ایجاد قرابت ذهنی در مخاطبان به وجود آورد. در این رویکرد ذهن مخاطبان در کشورهایی که با روسیه مخالفند، به پیوند ایران و چین با روسیه گره می خورد، ذهن کسانی که با ایران مخالفند به سمت مخالفت با روسیه و چین هدایت می شود و ذهن مخاطبانی که با چین زاویه دارند به سمت مخالفت با ایران و روسیه سوق می یابد.
12- خطای قابلیت پیش بینی Hindsight Bias
سوگیری قابلیت پیش بینی به این باور برمی گردد که کلیه رویدادها و اتفاقاتی که در گذشته رخ دادند، از قبل قابل پیش بینی بوده اند. برخی از تحلیل گران علیرغم غیرقابل پیش بینی بودن برخی پدیده ها و آثار ناشی از آنها، سعی دارند، کلیه وقایع آینده را قابل پیش بینی توصیف کنند و یا ادعا کنند که خودشان، آنها را پیش بینی کرده بودند. واقعیت این است که توان پیش بینی را می توان به کلیه شئون و عرصه ها تعمیم و تسری داد؛ اما به علت تعدد و تنوع سناریوهایی که از بررسی کلیه فاکتورهای تغییر ایجاد می شوند، معمولا سناریوهای احتمالی به آن عده ازپدیده ها می پردازند که احتمال وقوع شان بیشتر است و تاثیرات بزرگتری را در محیط به بار می آورند. در ادبیات آینده پژوهی سه مورد از رویدادهای بین المللی به عنوان مصادیق پدیده های غیرمنتظره و شگفتی سازWild Cards معروف شده اند، یعنی پدیده هایی که احتمال وقوع شان بسیار کم تلقی می شد ولی دارای اثرات بسیار مهیبی بوده اند و حتی برای آینده پژوهان نیز جزو سناریوهای محتمل اصلی تلقی نمی شدند. این سه پدیده قرن گذشته عبارت بودند از سقوط امپراطوری شوروی و ظهور چین و هند به عنوان دو قدرت تراز اول جهانی.
این سوگیری از تمایل انسان به ابراز اینکه همه چیز را می داند نشات می گیرد. از این رو باید پذیرفت که در تحلیل اطلاعات همواره ممکن است با پدیده هایی مواجه شویم که از عدم قطعیت ها برمی خیزند و آگاهی از آنها از قبل و ارائه راهکار مشخصی از پیش قابل تصور نیست. این پدیده ها که دفعتا Stochastic Phenomena ظاهر می شوند ماهیتی دفعی و ناگهانی دارند و مدل تصمیم گیری در مورد آنها به بررسی و آزمون و خطا نیاز دارد. پدیده هایی مثل سقوط هواپیمای مالزیایی در اوکراین یا بیماری فراگیر کرونا از جمله در پدیده هایی دسته بندی می شوند که ابعاد و تاثیرات آن غیرقابل پیش بینی و نظم دهی بوده اند. برای مثال احتمال بروز بیماری همه گیر قطعا قابل پیش بینی بود، اما اینکه چه بخش هایی را متاثرخواهد کرد و مثلا به کدام بخش از سیستم بدن آسیب خواهد رساند، پدیده ای بود که کلیه سیستم های سلامت و بهداشت کشورهای دنیا را بهت زده کرد.
موارد بالا تنها بخش بسیار کوچکی از سوگیری ها و اشتباهات محاسباتی هستند که در تحلیل اطلاعات و برداشت از وقایع و تصمیم سازی و تصمیم گیری مدیران سایه انداخته اند. طبیعی است که تجربیات شخصی ، دانش تخصصی و فرهنگ و هنجارهای بومی و محیط زیست افراد و تصمیم گیران از جمله عوامل شکل دهی این سوگیری ها بوده و هستند. به همین علت می توان اذعان داشت که سوگیری های ذهنی و مغالطه های محاسباتی غالب، براساس فرهنگ و شرایط محیطی، تجربیات تاریخی و توان پردازش،... در مدیران و رهبران کشورهای مختلف متفاوت است. این حقیقت به نوبه خود اهمیت استفاده از سوگیری های ذهنی و خطاهای محاسباتی در برنامه جنگ های شناختی و روانی را نشان داده و از این رو طراحی جنگ های شناختی و روانی ملت ها، بر اساس اینکه کدامین سوگیری ها در فرهنگ جامعه هدف، غلبه دارد، جزو برنامه های نظام سلطه برای شکل دهی افکار عمومی جوامع هدف بوده و هست. ادامه مقاله به چارچوب کلی نحوه طراحی جنگ های شناختی برای جوامع هدف پرداخته است.
بهره برداری از اشتباهات محاسباتی و سوگیری ها در جنگ شناختی و عملیات روانی
موضوع چگونگی قالب دهی ارائه و بیان مطالب به نحوی که توجه مخاطبان را بیشتر و موثرترجلب نموده و افکار آنها را به سمت و سویی مشخص هدایت نماید، موضوع بحث وتحقیق بوده است. ارسطو، فیلسوف یونانی، درکتاب خود (خطابه) اصول متقاعدسازی و جذب مخاطب را بررسی و از سه عنصر اصلی اتوس (اخلاق)، پاتوس (احساسات)، و لوگوس (منطق) برای جلب توجه مخاطب نام برده است. وی معتقد بود اعتبار و شخصیت گوینده ، گفتاری متناسب با فهم مخاطب ، برقراری ارتباط عاطفی با مخاطب و ارتباط پیام با شخصیت، نیازها، عواطف و منافع او و نهایتا کاربرد استدلال منطقی در ساختار پیام مهمترین عناصر جلب توجه وارتقای پذیرش پیام توسط مخاطبان می باشند. از نظر ارسطو ترکیب اعتبار، احساس و منطق و به کارگیری فنون تاثیرگذاری براساس شناخت از مخاطب فرمول طلایی متقاعدسازی است.
بدیهی است که در طول زمان تکنیک های متنوع و متعددی برای جلب و هدایت افکار مخاطبان عام و خاص ابداع شد و اصول تبیین شده از سوی ارسطو را به حوزه های مختلف علوم شناختی، روانشناسی فردی و اجتماعی و بازاریابی و اقتصاد رفتاری تسری داد ، مجموعه یافته های دانش بشری و توسعه تکنیک ها و شگردهای نوین اقناع مخاطب ، هم اکنون بشدت توسعه یافته و عصری نوین در زمینه شکل دهی افکار عمومی را به وجود آورده است. علوم مختلف به نحوه ارتقای پذیرش مفاهیم تولید شده از سوی جوامع مخاطب پرداخته اند؛ مجموعه تحقیقات به عمل آمده در این خصوص مبنای طراحی محتواهای مناسب برای جنگ های شناختی و روانی شده است که برای تغییر مدل ذهنی جامعه یا جوامع مخاطب به کار گرفته می شوند. هم اکنون علوم و فناوری های ذیربط، این توانمندی را ایجاد کرده که به قول یوال هراری در کنفرانس داووس 2020 ، امکان هک کردن ذهن مخاطبان به وجود آورده است. از نظر او داده ها و اطلاعات سلاح های جدید قدرت هستند و شبکه های اجتماعی و بسترهای هوشمند ارتباطی مثل فیس بوک و گوگل و ... با جمع آوری اطلاعات افراد می توانند رفتار و افکار مردم را پیش بینی و حتی کنترل کنند. از نظر او الگوریتم های هوش مصنوعی در پشت این شبکه ها ، مخاطبان را حتی بهتر از خودشان می شناسند، وی معتقد است هوش مصنوعی توان خواندن افکار مخاطبان و دست کاری اذهان آنها را با تولید محتواهایی که احساسات و منطق او را تحریک و هدایت کند، دارد ؛ وی همچنین معتقد است که رسانه های جمعی و شبکه های اجتماعی امکان مهندسی احساسات و عواطف مخاطبان خاص و عام را به وجود آورده و خطر ظهور انسان های هک شده را گسترش داده است . آینده از نگاه او به گونه ای خواهد بود که فرد نمی تواند بین افکار و نظرات خود با برداشت هایی که با دستکاری بیرونی و کاشت مفاهیم شکل گرفته را تشخیص دهد.
به طور خلاصه می توان با اطمینان گفت پیشرفت علوم شناختی و تکنیک ها و فناوری های اقناعی به گونه ای شده که پیش بینی می شود هوش مصنوعی قادر خواهد بود براساس شناخت ازسوگیری های شناختی و مغالطه های محاسباتی مدیران و رهبران جوامع هدف ، به گونه ای عمل کند که با تولید و انتشارمحتواهای مختلف، متنوع و مخاطب محور، ذهن ها را تسخیر نموده و افکار را به سمت و سویی مشخص سوق داده و قالبی جدید از استعمار نوین را شکل دهد. بدیهی است که متناسب با پیشرفت این علوم ، خاصه در حوزه های دفاعی و نظامی، کاربرد این فناوری ها و تکنیک ها برای شکل دهی نوعی جدید از استعماریعنی استعمار اذهان، از سوی نظام سلطه به کار گرفته شده است. این قالب که هم اکنون جزو دستور کار ناتو قرار گرفته به جای تسخیر سرزمینی بر تسخیر ذهن مخاطبان آن سرزمین تمرکز دارد. براساس مدل طراحی شده از سوی ناتو ، نفوذ در دو شکل جمعی و فردی طراحی می شود . نفوذ در قالب جمعی به اقناع جمعی می پردازد و از الگوریتم ها و تکنیک هایی استفاده می کند که تاثیر برفرهنگ و هنجارهای جامعه هدف را دنبال می کنند و بدیهی است که طراحی روش نفوذ، بر مدل ذهنی جامعه هدف و سوگیری های اصلی حاکم بر فرهنگ بومی مبتنی است. اما نفوذ در قالب فردی ، ذهن یک فرد مشخص و تغییر نظام فکری او را براساس مدل ذهنی و سوگیری های شناخته شده او هدف قرار می دهد . در این قالب برای مثال ارزیابی کاملی از مدل ذهنی و سوگیری های شناختی رئیس جمهور، حاکم و یا پادشاه یک کشور هدف ، مبنای طراحی تکنیک ها و اقدامات اثرگذاری بر رفتار و واکنش های او می شود. این طراحی ها همچنین شامل تحریک احساسات قومی و قبیله ای و ملی برعلیه دیگر اقوام و قبایل و کشورها با استفاده از نظام ارزشی، باورها و تعصبات آنها می شود. جایی که با پخش خبر یا اقدامی تفرقه برانگیز ، دو یا چند قوم و قبیله و کشور به جان هم انداخته می شوند.
سخن آخر:
تصمیم گیران در اغلب کشورها هم اکنون با مشکلات اساسی در حوزه تحلیل اطلاعات و تصمیم گیری مواجه شده اند، از یکسو در معرض بمباران اطلاعات غلط، سوگیرانه، شایعه، دروغ و ... هستند، در حالیکه سازو کارهای موجود برای ساماندهی داده ها و غنی سازی تحلیل اطلاعات دیگر پاسخگوی این حجم از ورودی اطلاعات و پردازش و ارزیابی آنها نیستند؛ و از سویی دیگربا انواع و اقسام سوگیری های ذهنی و اشتباهات محاسباتی سروکار دارند که به علت افزایش عدم قطعیت های محیطی، هرروز بر تعداد آنها افزوده می شود . از سویی با هدایت افکار عمومی خود از سوی دشمن مواجهند و از سویی دیگرسازوکارهای موجود کفاف مقابله را نمی دهند وتمهیدی برای مقابله با استعمار نوین اذهان نشده است. به نظر می رسد که برای مقابله با این چالش های مهم باید فکری اساسی کرد. یعنی از یکسو باید پی ریزی نظام های اطلاعاتی کارآمد و مبتنی بر هوش مصنوعی و سیستم های پشتیبانی تصمیم را به سرعت در دستور کار قرار داد و نظام تحلیل اطلاعات را با جدا سازی تصمیم سازی از سوگیری های ذهنی کارآمد ساخت و از سویی دیگر باید به سرعت به مسلح ساختن افکار عمومی به ابزارهای مختلف تشخیص و مقابله با تصرف ذهن و شناخت تکنیک های جلوگیری از برده سازی فکری اندیشید . سرمایه گذاری در این حوزه های دفاعی ، قطعا از توسعه سخت افزارهای دفاعی کم اهمیت تر نیست.
نظر شما :