معادلات پس از خلع سلاح پ.ک.ک

خاورمیانه و موازنات جدید اسلامگرا، چپ و ملی گرا

۲۲ تیر ۱۴۰۴ | ۲۰:۰۰ کد : ۲۰۳۳۹۴۵ اخبار اصلی خاورمیانه
نویسنده خبر: محمد علی دستمالی
محمدعلی دستمالی می نویسد: برخلاف تصور، همواره بیش و پیش از هر چیز، پ.ک.ک یک جریان سوسالیستی بوده و نه یک جریان ناسیونالیست کُردی! در نخستین اسناد و اساسنامه‌ها نیز، به نیکی از مکتب سوسیالیسم لنینیستی و بعدها از سوسیالیسم استالینیستی یاد شده است! حتی قبل از تاسیس پ.ک.ک در سال ۱۹۷۸ میلادی و از همان روزهای نخست که عبدالله اوجالان و همراهان او در آنکارا و استانبول، خطوط و روابط اولیه‌ی شبکه‌ی ارتباطی خود را ترسیم کرده بودند، آنان از دل جنبش گسترده‌ی چپِ ترک بیرون آمدند و حرف نخست الفبای مبارزاتی آنها، توجه به مبانی و اصول سوسیالیسم و امپریالیسم ستیزی بود و نه ناسیونالیسم کُردی!
خاورمیانه و موازنات جدید اسلامگرا، چپ و ملی گرا

دیپلماسی ایرانی: صحنه‌ی تحولات سیاسی امروز در جغرافیای گسترده‌ی خاورمیانه، نشان دهنده‌ی آن است که نوعی از تقسیم قدرت و تعیین موقعیت کنشگران پدید آمده و احتمال تغییر این وضعیت در میان مدت، مقدور نیست.

انتشار عکس‌ها و ویدیوهایی از اعضای حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) که تفنگ‌هایشان را در یک آتشدان بزرگ گذاشته و به شعله‌ها سپردند، ما را با یک شمایل جدید روبرو کرد. شمایلی که نه تنها با اوضاع و احوال دوران رفراندوم استقلال اقلیم کردستان عراق در سال ۲۰۱۷ میلادی متفاوت بود، بلکه با دیگر نمونه‌های خلع سلاح گروه‌های قدیمی در تاریخ غرب و آمریکای لاتین، تفاوت اساسی داشت. چرا که این شمایل، برخلاف دیگر نمونه‌های پیشین، برای تعریف مفاهیمی همچون «پیروزی»، «سطح تحقق آرمان»، «دستاورد»، «نتیجه نهایی»، «فرجام» و «معادلات هزینه – فایده»، دست و بالش باز نیست و نمی‌تواند با قاطعیت بگوید که پس از پنج دهه مبارزه، به چیزی دست یافته که از آغاز راه، دستیابی به آن را به عنوان یک ایده آل، ترسیم و تجسم کرده است.

در بهترین شرایط، می‌توانیم بگوییم یکی از قدیمی‌ترین جنبش‌های منطقه‌ی خاورمیانه که در سال ۱۹۷۸ میلادی تاسیس شده و از سال ۱۹۸۴ میلادی دست به اسلحه برده بود، با فهم شرایط سیاسی – امنیتی جهان امروز و تغییراتی که علم و تاثیر فن آوری در رویارویی‌های مسلحانه پدید آورده، وضعیت کنونی را «پذیرش» کرده و با آن کنار آمده است. اما بگذارید موقعیت پ.ک.ک را نه تنها در پسزمینه‌ی جغرافیای کُردی و کشورهای مرتبط با آن (ترکیه، سوریه، ایران و عراق)، بلکه در ارتباط و تناسب با تحولات منطقه‌ی خاورمیانه ارزیابی کنیم.

به این بیاندیشیم که سرنوشت امروز پ.ک.ک، تا چه اندازه و بر اساس چه معیار و مقیاسی، می‌تواند با وضعیت گروه‌های مبارز فلسطینی، لبنانی و دیگر کشورهای جهان اسلام ربط پیدا کند. احتمالا در گام نخست، مهمترین چالش و سرآغاز مخالفت با این مطالعه‌ی تطبیقی؛ چنین چیزی خواهد بود: نمی‌توان فعالیت یک گروه سیاسی – نظامی کُردی با مطالبات قومیتی محدود را با احزاب و گروه‌هایی مقایسه کرد که در سطوحی کلان، با گفتمان‌های اسلامگرایی، سوسیالیسم و ملی گرایی به میدان مبارزه آمده‌اند.

استدلال نگارنده برای ردّ این ادعا چنین است:

برخلاف تصور، همواره بیش و پیش از هر چیز، پ.ک.ک یک جریان سوسالیستی بوده و نه یک جریان ناسیونالیست کُردی! در نخستین اسناد و اساسنامه‌ها نیز، به نیکی از مکتب سوسیالیسم لنینیستی و بعدها از سوسیالیسم استالینیستی یاد شده است! حتی قبل از تاسیس پ.ک.ک در سال ۱۹۷۸ میلادی و از همان روزهای نخست که عبدالله اوجالان و همراهان او در آنکارا و استانبول، خطوط و روابط اولیه‌ی شبکه‌ی ارتباطی خود را ترسیم کرده بودند، آنان از دل جنبش گسترده‌ی چپِ ترک بیرون آمدند و حرف نخست الفبای مبارزاتی آنها، توجه به مبانی و اصول سوسیالیسم و امپریالیسم ستیزی بود و نه ناسیونالیسم کُردی!

اساسا پ.ک.ک دور از دغدغه و تفکر هویت محوری و قومیت محوری شکل گرفت. این مساله برای اوجالان و رفقای او از چنان اهمیتی برخوردار بود که اولا نخستین مبارزه‌ی مسلحانه‌ی پراکنده‌ی خود را با خوانین کُرد عشیره‌ی بوجاک در کردستان ترکیه آغاز کرده و دیگری‌سازی اوجالانی‌ها یا آپوئیست‌ها از خوانین مزبور، «موانع آزادی خلق کُرد» نبود، بلکه اصل اساسی، ستیز با گروه «کمپرافئودال» بود و ترک را همچون دیگریِ کُرد قلمداد نکرد!

دوم این که بسیاری از اعضای هسته‌ی اولیه‌ی موسسین پ.ک.ک، ترک زبان بودند و حتی بعد از پنجاه سال حضور در پ.ک.ک، نه تنها آنان، بلکه بسیاری از فرماندهان کُرد ضرورتی ندیدند که تکلم به  زبان کُردی را یاد بگیرند و اوجالان نیز از سال ۱۹۹۳ میلادی به بعد؛ رفته رفته توانست یک کُردی کورمانجی نیم بند یاد بگیرد و همواره ترکی استانبولی، زبان رسمی و روزمره پ.ک.ک در تمام مکاتبات، کنگره‌ها و اسناد بوده است.

سوم این که پ.ک.ک، در همان گام نخست، رویکرد سیاسی – اجتماعی خود را به عنوان تداوم مسیر مبارزات کُردی دیگری همچون قاضی محمد، شیخ محمود برزنجی، شیخ عبدالسلام بارزانی، جنبش کوهستان آگری و دیگران تلقی نکرد، هیچگاه در حمایت از جنبش مسلحانه کردهای عراق اقدام خاصی برنداشت و حتی در مقاطعی با آنها درگیر شد و با احزاب کُرد ضد جمهوری اسلامی ایران نیز رابطه‌ای برقرار نکرد. رهبر پ.ک.ک نزدیک به سی سال در سوریه و لبنان ماند و با بعثیسم اسدی سوریه همنوا بود و در برخی مقاطع، تلاش برای برقراری ارتباط با ایران را نیز امتحان کرد و برخلاف سنت دیگر ناسیونالیست‌های کُرد، چهار دولت دارای جمعیت کُردی را «اشغالگر» نمی‌دانست.

اوجالان و رفقای او، در بسیاری از اسناد کنگره‌ها و نشست‌های حزبی، ناسیونالیسم کُردی را همچون جنبشی خطرناک و دارای پیامدهای منفی توصیف کرده و با حواله نمودن متلک «ملی گرایی بَدَوی» (İlkel milliyetçilik) خود را از صف همه‌ی جنبش‌های کُردی سوریه، ایران و عراق جدا کردند. لذا با لحاظ نمودن این دلایل، می‌توان پ.ک.ک را نیز به عنوان یک جنبش چپ نام برد که به قول خود اوجالان، پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی و خاتمه‌ی جنگ سرد، معنا و دلیل وجودی خود را از دست داد. اینجاست که می‌توانیم یک بار دیگر به شرایط تاریخی امروز منطقه بازگردیم و وضعیت امروز گروه منحل شده‌ی پ.ک.ک را در تداوم دیگر جریانات چپ منطقه ارزیابی کنیم و به این فکر کنیم که در میان اضلاع مثلث اسلامگرایان، چپ‌ها و ملی گرایان خاورمیانه، امروزه بخت با کدام ضلع یار است.

پ.ک.ک و پسزمینه‌ی تحولات قرن بیستم خاورمیانه

برای آن که یک بار دیگر به یاد بیاوریم که پ.ک.ک چه عمر درازی را پشت سر گذاشته و از کدام گردنه‌ها عبور کرده، چند مقطع تاریخی را با هم مرور کنیم که برخی از آنها مربوط به دوران قبل از پ.ک.ک و برخی دیگر متعلق به بازه زمانی پس از تاسیس پ.ک.ک است:

به وضوح می‌بینیم که تاسیس قدیمی‌ترین جریان سیاسی – مبارزاتی خاورمیانه در قرن بیستم، که توانسته بر یک گستره جغرافیایی بسیار وسیع اثر بگذارد، شکل‌گیری جنبش اخوان المسلمین در سال ۱۹۲۸ میلادی است. اما به دلایل بسیار، اخوان، در مقایسه با جریانات چپ، ملی و میلیتاریست، نتوانست تحول ساز شود. لذا در آن دوران، معمولا تحولات منطقه، یا مبتنی بر تشویق خارجی به منظور شکل‌گیری کودتای نظامی است و یا نقش آفرینی ملی گرایان. کودتاهای ۱۹۵۲ مصر، کودتای ۱۹۵۳ ایران، کودتای ۱۹۵۶ عراق، کودتاهای ۱۹۶۳ و ۱۹۷۰ سوریه، کودتای ۱۹۶۰ ترکیه، حاکی از کنشگری نظامیان و جریان‌های ملی گرا قبل از ظهور پ.ک.ک در ترکیه است.

از یاد نبریم که در پرونده‌ی کُردی در قرن بیستم، وقایع مهمی همچون جمهوری مهاباد در سال ۱۹۴۶ میلادی، تاسیس حزب دموکرات کردستان به رهبری ملا مصطفی بارزانی در سال ۱۹۴۶ میلادی، تاسیس حزب کُردی الپارتی در سال ۱۹۵۷ میلادی در کردستان سوریه، تاسیس حزب اتحادیه میهنی کردستان به رهبری مام جلال طالبانی و پدرزن او ابراهیم احمد در سال ۱۹۷۵ میلادی، همگی از وقایع مهمی هستند که پیش از اعلام موجودیت پ.ک.ک ثبت شده‌اند.

تنها یک سال پس از تاسیس پ.ک.ک، در سال ۱۹۷۹ میلادی انقلاب در ایران روی داد، در سال ۱۹۸۰ میلادی بزرگترین کودتای تاریخ ترکیه به فرماندهی ژنرال کنعان اَورَن روی داد، جهاد اسلامی فلسطین ۱۹۸۱ شکل گرفت، حزب الله لبنان در سال ۱۹۸۲ میلادی تاسیس شد، جنبش حماس فلسطین در سال ۱۹۸۷ میلادی به وجود آمد و یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ قرن بیستم یعنی انحلال اتحاد جماهیر شوروی نیز در سال ۱۹۹۱ میلادی، اغلب جنبش‌های چپ جهان، از جمله پ.ک.ک را نیز با بن بست روبرو کرد.

بی‌دلیل نیست که نخستین تصمیم جدی اوجالان برای سازش با ترکیه و پایان دادن به فعالیت مسلحانه نیز، مربوط به دوران تورگوت اوزال و پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی است. با این حال، آن مذاکره به نتیجه نرسید، جنگ ادامه پیدا کرد و اندکی پیش از پایان قرن بیستم میلادی و در شرایطی که حملات گسترده ترکیه به شمال عراق به منظور نابودی پ.ک.ک نتیجه‌ای نداشت و پ.ک.ک نیز در تحقق اهداف خود، پیروزی خاصی به دست نیاورده بود، عبدالله اوجالان، به دنبال سازش میان آنکارا و دمشق، در اواخر سال ۱۹۹۸ میلادی از سوریه اخراج شد.

این آغاز یک مقطع طولانی و پرابهام و مملو از بلاتکلیفی و بلاتصمیمی است. چرا که رهبر پ.ک.ک نتوانست در هیچ کشوری اجازه‌ی اقامت پیدا کند و عملا بین فرودگاه‌های جهان آواره شد. یک پرسش مهم: چرا اوجالان که برخلاف کلیه‌ی رهبران جنبش‌های کُردی، هیچگاه در کوهستان به سر نبرده و همواره در فضای امن و راحت زیسته، پس از ترک اجباری سوریه، به کوهستان‌های کردستان عراق نرفت و ادامه‌ی مبارزه را در کنار رفقای خود، پیگیری نکرد؟ به گمانم منصفانه نیست اگر تصور کنیم که او در این مسیر، صرفا به دنبال راحت طلبی بوده است. خیر. واقعیت این است که اوجالان، در همان مقطع نیز، به روشنی به این نتیجه رسیده بود که مبارزه‌ی مسلحانه، نتیجه‌ای به دست نخواهد داد. لذا به راهبردی می‌اندیشید که مبانی آن عبارت بودند از:

الف) تلاش برای کسب مجوز اقامت از یک کشور خارجی که ترجیحا حامی تفکر سیاسی چپ باشد: یونان، روسیه و ایتالیا، انتخاب‌های معدود و محدود پیش روی اوجالان بودند. او قبل از حرکت به سوی اروپا، نهادی به نام «کنگره‌ی ملی کُرد» در اروپا تاسیس کرده بود که اعضای آن، شامل نخبگان کُرد ترکیه، ایران، عراق و سوریه بودند. رهبر پ.ک.ک امیدوار بود که این نهاد، سنگ بنای اولیه برای تاسیس یک دولت کُردی خارج از کشور باشد.

ب) اوجالان، مدت‌ها قبل از مسعود بارزانی و جلال طالبانی و دیگر رهبران کُرد، اهمیت استفاده از رسانه را درک کرده و نخستین تلویزیون ماهواره‌ای کُردی زبان را به نام «مد تی.وی» در اروپا تاسیس کرده و امیدوار بود که با تبلیغات گسترده‌ی این تلویزیون، توجه کردها و جهان را به سوی خود جلب کند.

ج) استفاده از ظرفیت دیاسپورای کُردی در اروپا و به ویژه آلمان، سوئد و چند کشور دیگر به منظور به راه انداختن تظاهرات گسترده و جلب توجه بین‌المللی، ضلع سوم راهبرد رهبر آواره‌ی پ.ک.ک بود.

د) با آن که ضربات شاخه‌ی نظامی پ.ک.ک به ترکیه، اثرگذاری قدیمی مبتنی بر استفاده از ظرفیت جنگ‌های نامتقارن را از دست داده بود؛ اوجالان امیدوار بود که حملات گهگاهی رفقایش، بتواند یک زمینه‌ی تبلیغاتی و امکان چانه زنی فراهم کند.

وداع با آرمان استقلال

یکی از فرازهای مهم و تاریخی بیان کننده‌ی اهداف اوجالان در آن دوران، مصاحبه‌ی او در رُم ایتالیا بود که در آنجا، صراحتا اعلام کرد که با مهاجرت به اروپا، به دنبال زمینه‌سازی تشکیل یک دولت مستقل است. اما او نهایتا در هیچ کشوری پذیرفته نشد و با هدایت و برنامه‌ریزی سازمان سیای آمریکا، پس از دستگیری در نایروبی، به سرویس اطلاعاتی میت ترکیه تحویل داده شد.

شرط تحویل اوجالان به دولت مشترک اجویت، ییلماز، باغچلی این بود که رهبر پ.ک.ک را اعدام نکنند و او را به زندان بفرستند. در بیان دلایل دستگیری اوجالان، نظرات بسیاری مطرح شده و خود او معتقد است که دستگیری او، با مساعدت و همفکری سیا، موساد و میت صورت گرفته است. اما مقامات صهیونیستی، بعدها اعلام کردند که هیچ نقشی در دستگیری اوجالان نداشته‌اند و تحقیقات مستندساز و روزنامه نگار معتبر ترکیه یعنی مهمت علی بیراند، به این نقطه‌ی مهم و روشن رسید: «اقامت طولانی اوجالان در یونان و امیدواری او به کسب مجوز اقامت از دولت چپ آتن، روابط دو عضو مهم ناتو یعنی یونان و ترکیه را شکرآب کرد و این همان موضوعی بود که دولت بیل کلینتون را وادار به اتخاذ چنین تصمیمی کرد. چرا که از دید واشنگتن، تداوم روابط دو عضو ناتو، به مراتب مهمتر از توجه به خواسته‌های یک رهبر چپ گرای کُرد ترکیه بود».

اوجالان در کسوت یک مبارز عملگرا و مشتاقه با اسفاده از موازنه، به محض تحویل به آنکارا، اعلام کرد که آماده‌ی همکاری با دولت ترکیه است و در نخستین مکاتبات و بازجویی‌های زندان نیز، ضمن اعلام عذرخواهی از خانواده‌های سربازان کشته شده‌ی ترک، از رفقایش خواست، مرزهای ترکیه را ترک کرده و مقطع جدیدی را برای مبارزه بر اساس اصول سیاسی و دموکراتیک آغاز کنند. به عبارتی روشن، سخنان چند روز پیش اوجالان که در یک فایل ویدیویی منتشر شد، تصمیم جدیدی برای ترک آرمان تاسیس دولت مستقل کُردی نبود و او در سال ۱۹۹۹ میلادی نیز همین موضوع را مطرح کرده بود.

قرن ۲۱ از ۱۱ سپتامبر تا ۷ اکتبر

در سده‌ی بیست و یکم، رقابت بین جریانات مختلف سیاسی و فکری در خاورمیانه، سمت و سوی بسیار متفاوتی پیدا کرد. اثرگذاری کنشگران، نقش آفرینی دولتمردان، تاثیر رقابت‌های اقتصادی، شکل‌گیری حرکات و تشکیلات زیرزمینی و خشن، سیاست مداخله گرانه‌ی آمریکا، سربرآوردن جنبش‌های افراطی و نهایتا، موضوعی به نام تغییر انتقال سند مالکیت جنگ از ژنرال‌های پیر و فرماندهان میدانی با تجربه و قلدر به مهندسین و نخبگان علمی جوان، شرایط بازی را برای همه تغییر داد.

بدون شک، مهمترین تحول سیاسی – امنیتی جهان و منطقه در دهه‌ی نخست قرن بیست و یکم، حمله‌ی تروریستی ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی بود. حمله‌ای که در شرایط عادی و بر اساس بستر فکری موسسن سوسیالیست پ.ک.ک، قاعدتا باید سران این گروه را خوشحال می‌کرد و از فروریختن هیمنه‌ی امپریالیسم، غریو شادی سرمی دادند. اما اوجالان عملگرا، این رویداد را نقطه عطف مهمی در خاورمیانه دانست و به این جمعبندی رسید که اتفاقا، پ.ک.ک نیز کنشگر میدانی توانمندی در منطقه است که می‌تواند به جای اتخاذ مواضع ضدآمریکایی، بکوشد با جورج بوش پسر همراه شود و در جریان تحولات منطقه، جایی برای خود، دست و پا کند. چرا که از نظر فکری و تجربی نیز، خود را به مراتب، محق‌تر از احزاب بارزانی و طالبانی می‌دید. در همان مقطع بود که عثمان اوجالان، ابتکار عمل را در دست گرفت و اعضای شورای رهبری پ.ک.ک را به این جمعبندی رساند که یگانه راه حل، برای پیروی از خواسته‌ها و افکار برادر بزرگترش، تاسیس احزاب اقماری یا زیرمجموعه‌ای در دل پ.ک.ک، برای فعالیت در کردستان عراق، ایران و سوریه است. اما شواهد میدانی نشان داد که آمریکا، برای بازی در این میدان، صرفا روی متحدین قدیمی کُرد عراق حساب باز کرده و کاری با پ.ک.ک ندارد. از آن سو، پارلمان ترکیه نیز مانع از کنشگری ترکیه شد و ایران توانست نقش محوری در اختیار بگیرد.

مدت اندکی پس از تحقق ایده‌ی تاسیس احزاب اقماری، عثمان و چند تن از فرماندهان قدیمی همفکر او، پ.ک.ک را برای همیشه ترک کردند. اما واقعیت این است که برنامه‌ریزی هوشمندانه او که در آن زمان پاسخ خاصی دریافت نکرده بود، بعدها و پس از بروز بحران سوریه، حزب اتحاد دموکراتیک (PYD) به سرمایه‌ی بزرگی تبدیل شد که توانست یکی از قدیمی‌ترین و مهمترین سردمداران سوسیالیسم در منطقه را به یار نزدیک آمریکای امپریالیسم نزدیک کند! شاید بتوان این نقطه را به عنوان مهمترین عامل تعیین‌کننده سرنوشت پ.ک.ک قلمداد کرد. چرا؟ چون حزبی که عمدتا به دنبال کنشگری سیاسی در ترکیه بود، حتی پس از آن که ۸۰ نفر از سیاستمداران خود را به پارلمان آنکارا فرستاد، به اندازه ‌ی دستاوردی که در سوریه فراهم آورده بود، ذوق زده نشد. تشکیلات مسلحانه و آموزش دیده‌ی پ.ک.ک در شمال سوریه، از چنان آمادگی بالایی برخوردار بود که می‌توان مزیت‌های سیاسی و امنیتی آن را درست مانند اتکای مادلین آلبرایت به آمادگی نیروهای پیشمرگ بارزانی و طالبانی در حمله به عراق توصیف کرد.

وقایع سوریه و بهار عربی خاورمیانه و مدتی پس از آن، سربرآوردن گروه‌های افراطی سلفی، یک فرصت طلایی برای پ.ک.ک به وجود آورد تا در هر دو میدان عراق و سوریه، در نبرد با داعش، النصره و دیگران، خود را به عنوان یک کنشگر قدرتمند ضدتروریسم  معرفی کرده و اعتبار جدیدی به دست بیاورد. در پناه همین تحولات بود که افزایش نقش آفرینی سیاسی و اجتماعی در ترکیه و به دست آوردن ۸۰ کرسی از ۵۵۰ کرسی پارلمان، پ.ک.ک را در موقعیت تاریخی ویژه‌ای قرار داد و مذاکرات صلح با دولت اردوغان، به نقطه‌ی مثبت و ایده آلی رسید. اما به جرات می‌توان گفت؛ پ.ک.ک در استفاده‌ی صحیح از این فضای سیاسی بی‌نظیر، دچار یک خطای استراتژیک شد و به خاطر پیروزی‌های بزرگ در سوریه و تاسیس سه کانتون یا خودگردانی کُردی در شرق و غرب رود فرات (جزیره، کوبانی و عفرین) به دنبال آن رفت تا همان پیروزی را در خاک ترکیه نیز تکرار کند! چنین شد که در اثنای مذاکره و آتش بس، فرماندهان پ.ک.ک، تلاش کردند تا کنترل نظامی دو شهر کوچک کردنشین در ترکیه را به دست بگیرند و در آنجا نیز بر اساس همان الگوهای خودگردان کوبانی و عفرین و جزیره، امتیازات بیشتری به دست بیاورند. اما ترکیه به تندی به این اقدام واکنش نشان داد و میز مذاکره با انفجاری بزرگ به هوا رفت. از این مقطع به بعد، پ.ک.ک در چنین وضعیتی قرار گرفت:

۱.در سوریه، متکی و امیدوار به همراهی و همکاری آمریکا بود اما در عین حال، در جریان حملات گسترده‌ی ترکیه، کانتون عفرین و چند منطقه‌ی دیگر را از دست داد و صرفا می‌توانست به صورت کژدرا و مریز، از وضعیت مبهم و بلاتکلیف سوریه استفاده کرده و به حیات خود ادامه دهد.

۲.در داخل ترکیه، با وجود کسب پیروزی‌های بزرگ در انتخابات شهرداری‌ها و انتخابات پارلمان، عملا در انزوا قرار گرفت و در همین حال، اثرگذاری اجتماعی خود را نیز از دست داد و شمار کردهای حاضر در راهپیمایی‌ها و تظاهرات حمایت از پ.ک.ک، حتی به زیر پنجاه نفر کاهش پیدا کرد.

۳.فشارهای پ.ک.ک، اردوغان را به سمت شراکت و رفاقت با تندروترین جریان ملی گرای ترکیه سوق داد و باعث رفاقت او و دولت باغچلی شد.

۴.پژاک به عنوان نهاد اقماری پ.ک.ک در ایران، جایگاه اجتماعی قابل توجهی به دست نیاورد و از مرزهای ایران دور رانده شد.

۵.پچدک به عنوان نهاد اقماری پ.ک.ک در اقلیم کردستان عراق، خنثی و منفعل ماند و پس از مدت‌ها فعالیت، تنها یک کرسی از پارلمان را به دست آورد و سپس با کشته شدن رهبر این گروه توسط پهپادهای ترکیه، عملا بساط سیاسی پ.ک.ک در سلیمانیه، اربیل و دیگر مناطق کردستان عراق برچیده شد.

۶.مهمتر از همه‌ی اینها، پیشرفت روزافزون ترکیه در رصد هوایی، تجهیزات مرزی و ساخت پهپادهای پیشرفته، نه تنها مانع از حمله پ.ک.ک به شهرها و مناطق مرزی ترکیه شد، بلکه بسیاری از فرماندهان و مقامات را با شلیک از راه دور از بین برد و پ.ک.ک تبدیل به یک گروه فاقد توان مانور شد.

با توجه به موارد بالا، می‌توان به روشنی دریافت که سقوط رژیم بشار اسد در دمشق و پیروزی مجدد دونالد ترامپ در واشنگتن، تیر خلاص به تداوم وضعیت پ.ک.ک در ترکیه، عراق و سوریه بود. چرا که احمد الشرع به عنوان رییس دولت  دمشق و تحت الحمایه‌ی آنکارا، عملا صاحب موقعیتی شد که می‌توانست با حمایت ارتش ترکیه، در یک بازه‌ی زمانی کوتاه، کلیه مناطق کردنشین شمال و شرق سوریه را از کردهای تحت امر اوجالان پس بگیرد. علاوه بر این وضعیت پیرامونی، باید به تابلوی منطقه‌ای نیز بنگریم و به یاد بیاوریم که پس از عملیات طوفان الاقصی در ۷ اکتبر، زنجیره‌ای از وقایع مهم روی دادند که به دنبال آنها، گروه‌ها و جنبش‌های قدیمی اسلامی مانند حماس، جهاد، حزب الله لبنان و دیگران، تضعیف شدند و به دنبال همراهی و همدستی کامل آمریکا و اسراییل، این گروه‌ها بخش مهمی از توان خود را از دست دادند و در ادامه، حمله به ایران نیز شرایط را پیچیده‌تر کرد و حالا در موقعیتی قرار گرفته‌ایم که می‌توان گفت؛ وضعیت کنشگران، نقش آفرینان و رقبای تاریخی و قدیمی به این شکل است:

۱.چپ‌ها شانسی برای قدرت گرفتن و پیروزی ندارند و مجبورند خود را به ملی گرایان لیبرال و اسلامگرایان میانه رو نزدیک کنند و پ.ک.ک نیز این واقعیت را به خوبی درک کرد.

۲.اسلامگرایان در تمام شاخه‌های دولتی، مبارز و سلفی، عملا در محاصره قرار گرفته‌اند و فضا، برای نشو نمای خط اسلام میانه رو مهیاتر شده و در چنین فضایی، بدون شک، اوضاع و احوال جهان و منطقه به نفع ترکیه، امارات، قطر، عربستان سعودی و مصر است و نه ایران، حماس، حزب الله و دیگران.

۳.استیلای علم و فن آوری بر دنیای رزم و تجهیزات جنگی، باعث شده تا بسیاری از ژنرال‌های پیر، مبارزین مجاهد و فرماندهان میدانی قدیمی، حالا با موانع جدیدی روبرو شوند.

۴.ملی گرایان لیبرال و همچنین ملی گرایان نزدیک به خط اسلام میانه، فعلا شرایط بهتری برای بقا و افزایش قدرت دارند.

لذا در پرتو وقایع و رویدادهای بالاست که می‌توان فهمید؛ چرا اوجالانِ ۷۶ ساله، با تیشرت لاکوست (Lacoste) در برابر دوربین می‌نشیند و ضمن آن که همچنان خود و رفقایش را سوسالیست می‌داند، به زبان ترکی و بدون اشاره به محورهای هویتی و قومیتی کُردی، از پایان یک مسیر و آغاز مسیری دیگر صحبت می‌کند.

مرکز پژوهش‌های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه
 

محمد علی دستمالی

نویسنده خبر

کارشناس مسایل سیاسی ترکیه و کردها

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: پ ک ک ترکیه خاورمیانه حماس عبدالله اوجالان


نظر شما :