پیمان دفاعی عربستان-پاکستان:
بازتعریف توازنهای منطقهای در محیطی متزلزل

نویسنده: عباس عبدالخانی، پژوهشگر مسائل خلیج فارس
دیپلماسی ایرانی: اخیرا عربستان سعودی و پاکستان یک پیمان دفاعی راهبردی امضا کردند که در بند اصلی آن تصریح شده هر گونه تجاوز به یکی از دو کشور به منزله تجاوز به هر دو تلقی خواهد شد. این توافق که در جریان سفر اخیر نخستوزیر پاکستان به ریاض نهایی شد، در فاصله کوتاهی پس از حمله هوایی اسرائیل به دوحه به امضا رسید و به همین دلیل بسیاری از ناظران آن را پاسخی به تردیدها درباره قابلیت بازدارندگی سازوکارهای امنیتی سنتی و همچنین به نمایش درآمدن ضعف اعتماد سعودیها به تضمینهای آمریکا دانستند. عربستان در واقع به دنبال آن است که نشان دهد نمیخواهد صرفاً بر قدرتهای غربی برای امنیت خود تکیه کند و در صورت بروز تهدید میتواند گزینههای جایگزین امنیتی ایجاد کند. امضای این پیمان برای ریاض از چند جهت اهمیت دارد؛ نخست، پیام سیاسی روشن به آمریکا و اسرائیل که دوره اتکای مطلق به تضمینهای خارجی پایان یافته است؛ دوم، ایجاد نوعی خط دفاعی مکمل در منطقه که بهویژه پس از حوادث قطر برای سعودیها جنبه حیاتی پیدا کرده است؛ و سوم، نمایش اقتدار و خوداتکایی راهبردی در سطح افکار عمومی عربی.
برای پاکستان، این پیمان فرصتهای چندلایه ایجاد میکند. اسلامآباد تنها کشور مسلمان هستهای است و در سالهای گذشته همواره بهعنوان شریک امنیتی ویژه ریاض شناخته شده است. چنین توافقی جایگاه پاکستان را در معادلات ژئوپلیتیکی ارتقا میدهد و در عین حال به اسلامآباد امکان میدهد از سرمایهگذاریها و کمکهای مالی عربستان بهرهمند شود؛ نیازی که در شرایط بحران اقتصادی کنونی پاکستان بسیار حیاتی است. بنابراین، این پیمان از یک سو بعد امنیتی و بازدارنده دارد و از سوی دیگر، نوعی سازوکار برای تنفس اقتصادی و تقویت روابط مالی برای پاکستان محسوب میشود.
یکی از ابعاد مهم و پرچالش پیمان، موضوع هستهای بودن پاکستان است. اگرچه هیچ بندی در متن رسمی به موضوع بازدارندگی هستهای اشاره نکرده است، اما حضور کشوری با توان هستهای در یک پیمان دفاعی، پیام بازدارنده غیرمستقیم و پرمعنایی دارد. این امر موجب نگرانی برخی بازیگران منطقهای و فرامنطقهای شده است، زیرا حتی اگر تعهد هستهای رسمی وجود نداشته باشد، نفس نزدیکی عربستان به یک قدرت هستهای مسلمان میتواند موازنه تهدید را در ذهن اسرائیل و آمریکا تغییر دهد. با این حال، باید توجه داشت که این پیمان در وضعیت کنونی بیشتر سیاسی است تا نظامی و عملیاتی؛ زیرا برای تحقق چتر هستهای رسمی موانع جدی حقوقی، فنی و سیاسی وجود دارد.
تأثیر این پیمان بر ایران قابل توجه است. تهران آن را نشانهای از تلاش ریاض برای ایجاد توازن امنیتی در برابر تهدیدات احتمالی میبیند و هرچند بعید است که ایران واکنش نظامی مستقیم به آن نشان دهد، اما میتوان انتظار داشت که رقابتهای اطلاعاتی، امنیتی و نفوذ سیاسی در محیط پیرامونی شدت گیرد. در سطحی دیگر، این پیمان میتواند رقابت برای جلب شرکای خارجی و توسعه ظرفیتهای تسلیحاتی را در منطقه تشدید کند.
هند نیز بهعنوان یک بازیگر کلیدی آسیای جنوبی با پیچیدگیهای خاصی مواجه است. از یک طرف روابط اقتصادی و انرژی آن با عربستان عمیق شده و دهلینو نمیخواهد این روابط به خطر بیفتد؛ اما از طرف دیگر افزایش همکاری نظامی عربستان و پاکستان میتواند به حساسیتهای سنتی هند نسبت به اسلامآباد دامن بزند. در این وضعیت، دهلی ناچار خواهد بود توازنی ظریف میان ادامه همکاری با ریاض و نگرانی از ارتقای جایگاه راهبردی پاکستان برقرار کند.
برای ایالات متحده و اسرائیل، این پیمان حامل پیامهای ناخوشایندی است. آمریکا که در سالهای اخیر با کاهش تمرکز بر خاورمیانه و توجه بیشتر به شرق آسیا مواجه بوده، اکنون شاهد آن است که متحد سنتیاش در خلیج فارس به دنبال ائتلافهای جایگزین میرود. این امر میتواند نفوذ راهبردی واشینگتن را در ریاض کاهش دهد و آمریکا را در موقعیتی دشوار میان تداوم رابطه راهبردی و جلوگیری از تعمیق روابط سعودی با دیگر قدرتها قرار دهد. اسرائیل نیز این پیمان را بالقوه تهدیدی بلندمدت میداند، زیرا نزدیکی ریاض و اسلامآباد میتواند ظرفیتهای جدیدی در سطح بازدارندگی و هماهنگی امنیتی ایجاد کند که برای تلآویو مطلوب نیست.
اصلیترین بند پیمان به دفاع متقابل اشاره دارد، اما جزئیات مربوط به نحوه اجرای تعهدات، سازوکار تصمیمگیری و هماهنگی عملیاتی منتشر نشده است. این ابهام هم مزیت دارد و هم تهدید؛ مزیت از این جهت که به طرفین فضای مانور و انعطاف میدهد و تهدید از آن رو که در شرایط بحران ممکن است به سوءتفاهم و اختلاف در تفسیر تعهدات منجر شود.
با این حال پاکستان از نظر نیروی انسانی و تجربه رزمی ظرفیت دارد، اما مشکلات اقتصادی و تعهدات چندجبههای توان این کشور برای ایفای نقش گسترده را محدود میسازد. همچنین هماهنگیهای اطلاعاتی و نظامی عمیق به زمان و ساختارهای نهادی نیازمند است که فعلاً وجود ندارد. بنابراین، این پیمان هنوز با پیمانهای کلاسیک دفاعی مانند ناتو فاصله دارد و بیشتر نقش بازدارنده سیاسی ایفا میکند تا یک تعهد نظامی خودکار.
در بلندمدت، اهمیت اصلی این پیمان در چارچوب روندی گستردهتر از «تنوعبخشی به تضمینهای امنیتی» قابل تبیین است. عربستان در حال آزمایش الگوهایی فراتر از تکیه صرف بر آمریکاست و این امر میتواند به شکلگیری ترتیبات امنیتی جدید در خلیج فارس منجر شود. اما همین روند خطر افزایش مسابقه تسلیحاتی، پیچیدهتر شدن معادلات هستهای و بالا رفتن ریسک سوءمحاسبه در شرایط بحرانی را نیز به دنبال خواهد داشت. برای پاکستان هم این پیمان فرصتی برای بهرهبرداری از سرمایهگذاری و حمایت سیاسی است، ولی هزینههای دیپلماتیک آن با غرب و هند اجتنابناپذیر خواهد بود.
میتوان گفت که پیمان دفاعی عربستان – پاکستان بیش از آنکه یک سازوکار عملیاتی نظامی باشد، ابزاری برای بازتعریف معادلات بازدارندگی و نمایش استقلال راهبردی ریاض است. اثرگذاری واقعی آن بستگی به میزان شفافیت مفاد، ظرفیتهای مالی و لجستیکی طرفین و واکنش بازیگران کلیدی منطقهای و جهانی دارد. این پیمان میتواند هم تقویت ثبات از طریق بازدارندگی متقابل را موجب شود و هم خطر پیچیدهتر شدن بحرانها و افزایش تنشهای رقابتی را به همراه داشته باشد. بنابراین اهمیت اصلی آن نه تنها در مضمون بلکه در پیامدهای احتمالیاش برای ژئوپلیتیک خاورمیانه و جنوب آسیاست؛ پیامدهایی که در ماهها و سالهای آینده بیشتر نمایان خواهد شد.
نظر شما :