نگاهی به روابط پاکستان و آمریکا

دایره تنگ جنگ و گستره مبارزه با تروریسم

۲۸ آبان ۱۳۸۷ | ۲۲:۰۶ کد : ۳۲۱۱ اخبار اصلی
يادداشتى از کريم جعفرى پيرامون روابط پاکستان و آمریکا
دایره تنگ جنگ و گستره مبارزه با تروریسم
این روزها شاید بسیاری از مناطق جهان نگاه غمزده‌ای به خود گرفته باشند و جنگ امان همه آنها را بریده باشد، اما نقطه‌ای هست که در آن مردم از ترس مرگ خانه و کشور امن خود را ترک و به کشور جنگ زده دیگری فرار می‌کنند که حتی در زمستان سخت آن منطقه هیزم هم به اندازه کافی برای گرم کردن خود ندارند. این نقطه از جهان که از دو سو مورد حمله قرار گرفته است، جایی نیست جز وزیرستان شمالی در پاکستان، جایی که افغان‌ها ادعای آن را دارند و خط دیوراند آن را به پاکستانی‌ها داده است.
ارتش آمریکا در طول دو ماه گذشته بالغ بر 20 بار این منطقه را با استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین و موشک‌های هولناک و ویرانگر هلفایر هدف قرار داده است که طی این حملات تاکنون صدها تن جان خود را از دست داده‌‌اند و در سرمای کشنده دره سوات و بلندی‌های پامیر، خانه‌های بیشتری از این مردم که شاید جزء فقیرترین مردم دنیا باشند، ویران شده است. در این میان مردم این مناطق که از دولت خود برای حمایت ناامید شده‌اند، راه افغانستان جنگ زده را در پیش گرفته تا حالا که سرپناهی ندارند، جان به سلامت ببرند.
 
ارتش آمریکا بنا به دستور مقامات بلندپایه کاخ سفید که همگی به دنبال یافتن سرنخی از زنده و یا مرده بن لادن و بلندپایگان القاعده بودند تا شاید در ماه‌های پایانی ریاست جمهوری جورج بوش، بتوانند سنگی بر ننگ نیافتن فرماندهان شبکه القاعدهع بگذارند، مناطق مرزی پاکستان را که به باور آنها محل استقرار و اختفای اعضای این شبکه است، هدف قرار داده‌اند. در این حملات که از بدشانسی جمهوری‌خواهان تا پیش از برگزاری انتخابات ریات جمهوری آمریکا هیچ تیری به هدف نخورد تا مک‌کین نامزد این حزب به کاخ سفید راه یافته و سلطه نومحافظه‌کاران همچنان ادامه یابد، تنها و تنها مردم بی‌گناه کشته می‌شوند، موشک‌های هلفایری که از جنگنده‌های بدون سرنشین شلیک شده و تنها بر اساس آدرسی کور عمل می‌کنند، بی‌گناه بودن را بلد نیستند و هنگامی که به صورت دوتایی بر هدفی قرار می‌گیرند، مانند گردباد همه چیز را در خود کشیده و آن را از متلاشی می‌کند، و این چنین است که بی‌گناه و گناهکار با هم به آتش موشک‌های آمریکایی‌ها گرفتار می‌شوند.
 
دولت پاکستان نیز از طرف دیگر مردم این منطقه را هدف قرار داده است. از روزی که ژنرال مشرف عصای سحرآمیز قدرت را به کنار گذاشت و در ویلای زیبایش در اطراف پیشاور رحل اقامت افکند و آصف علی زرداری و یوسف رضا گیلانی جای وی را گرفتند، مشخص بود که دوران تازه‌ای در پاکستان آغاز شده است. از روزی که حملات آمریکا به خاک پاکستان آغاز شد و هر روز تعدادی از مردم این کشور جان خود را از دست می‌دانند، اعتراض‌ها هم از اسلام آباد برخواست و رسانه‌های این کشور تجاوز به خاک خود را نشان بی‌عرضگی حکام کشور تعبییر کردند و نمایندگان پارلمان هم بر برخورد تاکید داشتند، اما امروز اوضاع چگونه است و ارتش بزرگ پاکستان که تمام امور کشور را به نوعی در دست دارد، چه اقدامی در برابر تجاوز روزانه ارتش آمریکا انجام داده است؟ ارتشی که روزگاری القاعده و طالبان را بر سر مردم بیچاره افغانستان فرستاد و برای کنترل کشور همسایه از فجیع‌ترین جنایات در حق مردم این کشور فروگذار نکرد، امروز آیا می‌تواند از تمامیت ارضی خود و کسانی که روزگاری از پول مردم فقیر پاکستان برای آنها خرج کرده بود، مراقبت کند؟
 
ژنرال‌های ارتش پاکستان که وظیفه خود را دفاع از کشور «پاک» پاکستان می‌دانند و از سیر تا پیاز حوادث رخ داده در این کشور را می‌دانند و به صورت قطع به یقین جای رهبران القاعده و طالبان را بهتر از اعضای این دو شبکه تروریستی می‌دانند، چرا حاضر نیستند ردی از این تروریست‌های بی‌وطن به آمریکایی‌ها بدهند تا آنها دست از سر مردم بی‌گناه وزیرستان بردارند؟ آیا روزگاری که ژنرال‌های پاکستانی دست در دست برخی از افسران سازمان اطلاعات این کشور با پول مردم وزیرستان القاعده و طالبان را به جان مردم افغانستان انداخته و این کشور را به ویرانه‌ای تبدیل کردند، فکر این روزها را هم می‌کردند که روزی ارتش آمریکا کشور خودشان را به دنبال رهبران این گروه‌ها مورد حمله قرار دهد و آنها با تمام دبدبه و کبکبه نتوانند هیچ اقدامی در برابر این تجاوزها کنند؟
 
آنچه که به نظر می‌رسد این مهم است که امروزه دست ژنرال‌های پاکستانی و سیاستمداران این کشور با سران کاخ سفید در حمله به خاک پاکستان در یک کاسه است و اگر گاهی وقت‌ها آنها سر و صدایی راه می‌اندازند، تنها به این خاطر است که به افکار عمومی این کشور بگویند ما هم اعتراض داریم و حساب متجاوز را خواهیم رسید؛ اما ماجرا چیز دیگری است، در طول هفت سال گذشته که افغانستان مورد حمله ارتش آمریکا و متحدان این کشور قرار گرفت، پاکستانی‌ها با به راه انداختن بازی موش و گربه تلاش کردند بیشترین سود را از این جنگ به عمل آورند و در حقیقت جنگ برای پاکستانی‌ها یک نوع تجارت سودآور است، به گفته برخی از مقامات سیاسی و دفاعی آمریکا در طول هفت سال گذشته بیش از نیمی از هزینه نظامی پاکستان را آمریکا و برخی از کشورهای غربی داده‌اند و از این رو پاکستانی‌ها نه تنها از انزوای بین‌المللی به خاطر آزمایش هسته‌ای بیرون آمدند، یبکه توانستند برخی از اقلام و تجهیزات نظامی را که تا آن روز نمی‌توانستند خریداری کنند، خریداری کرده و با بخشش بسیاری از بدهی‌های خود روبه رو شوند، از همین رو جان چند صد دهاتی فقیر که تنها بر روی دست مقامات اسلام آباد هزینه می‌گذراند، چه ارزشی دارد؟ حال اگر رهبران القاعده و طالبان پیدا شوند و آمریکایی‌ها در جنگ خود به پیروزی برسند و موفق شوند بن‌لادن، ایمن الظواهری و ملا عمر را بگیرند، دلارهای مفت و مجانی کجا سراغ پاکستان را خواهد گرفت و آنها چگونه خواهند توانست به میزان بسیاری خود را شریک مبارزه با تروریسم نشان دهند؟
 
به نظر می‌رسد نه پاکستانی‌ها می‌خواهند سرنخی از اعضای القاعده به آمریکا بدهند و نه حاضر هستند که در برابر موج حملات روزانه آمریکایی‌ها به مناطق مرزی خود واکنش نشان دهند، سود فعلاً در این است که ببینی و دم نزنی، فردا هم خدا بزرگ است... در کدام صفحه از تاریخ می‌توان مشاهده کرد که مردم یک کشور مستقل از ترس جانشان به کشور اشغال شده و جنگزده همسایه پناه ببرند...

نظر شما :