چشم‌انداز مذاکره با امريکا

۰۳ خرداد ۱۳۸۶ | ۱۹:۲۲ کد : ۱۲۷ اخبار اصلی
نویسنده خبر: محسن امین زاده
محسن امين زاده معاون سابق وزير خارجه ايران در مقاله اى به چشم انداز روابط ايران و آمريکا پرداخته است.
چشم‌انداز مذاکره با امريکا

همچنان‌که يک سال قبل در مقاله‌اى نوشتم دلايل زيادى حکايت از آن دارد که مرحله حساسى در مسير روابط ايران و امريکا در پيش است. خوشبين‌ها به حل بحران و آغاز ارتباطات اوليه ميان دو کشور مى‌انديشند و بدبين‌ها اوج گرفتن بحران و مراحل حادترى از مواجهه دو کشور را بسيار محتمل مى‌دانند. اما هر دو براين نظر اتفاق دارند که با توجه به همه عواملى که بر روابط تاثير مى‌گذارند، ادامه وضع فعلى در روابط دو کشور ممکن نخواهد بود.

از آغاز کار دولت جديد در ايران خوش‌بين‌ها پيش‌بينى مى‌کردند که با استقرار دولت‌هاى راديکال در ايران و امريکا و يک‌دست شدن حاکميت در ايران، زمينه يافتن راه‌حلى براى مهمترين مساله سياست خارجى ايران فراهم خواهد شد. استنباطشان اين بود که دولت جديد با رابطه تنگاتنگى که با گروه‌هاى مخالف رابطه با امريکا دارد، خواهد توانست آنان را براى تلطيف روابط با امريکا با خود همراه کند. پيش‌بينى آن بود که ادبيات دولت جديد به اندازه کافى تند و راديکال خواهد ماند اما همزمان دولت به سمت گفت‌وگو با امريکا خواهد رفت .

 

آنان ماه‌هاست که منتظرند ببينند کى و در چه شرايطى تبليغات راديکال نسبت به امريکا، به ايجاد زمينه گفت‌وگو متمايل خواهد شد. هنگامى که ايران در زمستان سال 1384 در پاسخ به درخواست سفير امريکا در عراق بى درنگ با مذاکره با امريکا موافقت کرد؛ استنباطشان اين بود که لحظه مورد انتظار فرا رسيده و قرار است در پس مذاکره با عراق خيلى مسائل ديگر هم رفع و رجوع شود.

 

  اما در همان زمان هم ترديدهايى در مورد فراهم بودن شرايط لازم براى مذاکره را مطرح مى‌کردند. عده‌اى معتقد بودند که هنوز شرايط سياسى در ايران براى مذاکره فراهم نيست و زمانى ايران به مذاکره روى خواهد آورد که بتواند به ديگران نشان دهد که هيچ چاره‌اى جز مذاکره ندارد و شرايط بايد آنقدر مشکل و بحرانى شود که حتى گروه‌هاى فشار بيگانه‌ستيز نيز به ضرورت قبول مذاکره با امريکا برسند. آنان با همين استدلال فکر مى‌کردند که اگر قبل از آغاز گفت‌وگوهاى جدى‌تر شوراى امنيت سازمان ملل، شرايط مذاکره با امريکا فراهم نشود، ايران در کنار مباحث شوراى امنيت به گفت‌وگو با امريکا خواهد نشست.

خوشبين‌ها معتقدبودند که هرچند در دو کشور طبل جنگ به صدا درآمده اما در پس اين سروصدا طرفين کار خودشان را انجام مى‌دهند و بدبين‌ها هم معتقدبودند که شرايط داخلى امريکا و ايران به شکلى است که طرفين به راه‌حل‌هاى سياسى بسنده نخواهند کرد و اين تغيير وضعيت نيازمند يک شوک واقعى است. آنان احتمال درگيرى محدود و تحميل فشارى سنگين به ايران از سوى امريکا را جدى مى‌دانستند و فکر مى‌کردند که طبل جنگى که در دو کشور به صدا درآمده در شرايط عادى مانع تغيير موضع راديکال هريک از دو طرف خواهد بود.

در يک سال گذشته پيش‌بينى خوشبين‌ها تحقق نيافت و عملاً يک سال بحرانى‌تر در روابط دو کشور دنبال شد. نگرانى‌ها تشديد شد و ترديد‌ها نسبت به بهبود شرايط افزون گرديد. پرونده هسته‌اى ايران به دنبال تحقق يک اجماع جهانى عليه ايران به رهبرى امريکا، به شوراى امنيت سازمان ملل متحد ارجاع شد و ايران طى دو قطعنامه براى اولين بار به تحريم جهانى محکوم شد.

در تمامى اين ايام بارها اين سوال مطرح شد که هدف امريکا چيست و مى‌خواهد با ايران چه کند؟ اما در عمل نيز روشن گرديد که پاسخ به اين سوال براى يافتن چشم‌انداز آينده کافى نيست. کليد بسيارى از مسائل دردست ايران است و براى يافتن اين چشم‌انداز بايد به اين سوال نيز پاسخ گفت که ايران مى‌خواهد چه کند؟ دولت ايران همچون دولت امريکا، مى‌تواند بحران‌ها را تشديد کند، همچنان‌که گاه در ماه‌هاى گذشته چنين کرده يا بحران را کنترل کند همچنان‌که در سال‌هاى گذشته چنين کرده است.

 تندروها در امريکا و ايران در همه سال‌هاى گذشته و بخصوص در هشت سال دولت آقاى خاتمى، به عنوان نيروى درون حاکميت و يا گروه فشار، حفظ و تداوم بحران روابط ايران و امريکا را وظيفه خود دانسته و هرگز اجازه نداده‌اند که دولت اصلاحات و يا ديگر معتقدان به اين سياست سرانجامى سودمند براى اين بحران بيابند. آنان در تشديد فضاى بحرانى به يکديگر کمک کرده‌اند و به طرز عجيبى هرگاه که تندروهاى يک طرف کم آورده‌اند، تندروهاى طرف ديگر وارد کار شده، به مدد آنها شتافته و با حرکتى غير منتظره از فرونشستن شعله‌هاى بحران جلوگيرى کرده‌اند. از حدود دو سال قبل براى اولين بار در دو طرف ماجرا، راديکال‌ها نشسته‌اند و مسووليت اداره کشور را خود برعهده دارند و بنا براين انتظار مى‌رفت که براى حفظ شرايط و موقعيت خود هم که شده از اين تابوى ساخته شده فاصله بگيرند و به امتيازات حاصل از تعامل با امريکا توجه نمايند.

 

اينکه آيا آنان همچنان در حادتر شدن شرايط به يکديگر کمک خواهند کرد و يا اين بار در کاهش بحران همراه يکديگر خواهند شد سوالى است که پاسخ آن هنوز مبهم است.

سابقه شکل‌گيرى بحران روابط ايران و امريکا عمرى بيش از جمهورى اسلامى ايران دارد و به پيشينه تاريخى روابط امريکا با رژيم گذشته و حمايت‌هاى امريکا از رژيم شاه و عناد اين ابرقدرت نسبت به حرکت‌هاى ملى و دينى در ايران باز‌مى‌گردد. ساقط کردن دولت ملى دکتر مصدق و کمک به رژيم شاه براى سرکوب مخالفانش، در صدر اين مشکلات تاريخى قراردارد. بعد از انقلاب اسلامى هم مساله اشغال سفارت امريکا براى امريکائيان تلخ بوده و همچنان در مورد آن در امريکا سخن گفته مى‌شود. مذاکرات پنهان مک فارلين با ايران و فاش شدن آن توسط ايرانيان و تحقير دولت ريگان بخش ديگرى از تحولات تاريخى بعد از انقلاب است که براى سال‌ها راه مذاکره با امريکا را بست.

 طبعا همه اين سوابق تاريخى، جايگاه و اهميت خود را دارند ولى براى روشن شدن بحران روابط امروز ايران و امريکا تحليل تاريخى کارساز نيست و بايد به عوامل و پديده‌هايى توجه کرد که وضعيت کنونى روابط ايران و امريکا را ساخته‌اند. ايران تنها کشورى نيست که تاريخش آکنده از دخالت‌هاى بيگانه و از جمله امريکاست و امريکا تنها کشورى نيست که تاريخ آکنده از دخالت‌هاى بيگانه ايران نمايشگر توطئه‌ها و جنايات آنان است، کشورها در مسير توسعه و پيشرفتشان درباره همه چيز از جمله رابطه با کشورهاى مداخله گرى مانند امريکا تصميم گرفته‌اند و بر اساس منافع ملى خود عمل کرده‌اند و ايران نيز به‌رغم همه دلتنگى‌ها و دلمشغولى‌هاى تاريخى رابطه با کشورهايى را پذيرفته که دخالت‌ها و جناياتشان در تاريخ ايران کمتر از امريکا نبوده است. ايران اگر بنا بود پرونده کشورهاى مختلف را در جنگ تحميلى بگشايد شايد هيچ کشور موثرى براى دوستى باقى نمى‌ماند اما چنين نکرد و با درک منافع ملى عملکرد بسيارى از کشورها در دوران جنگ را بايگانى نمود.

 

مسلماً پديده‌هاى تاريخى بى‌تاثير نيستند اما مسائل امروز ايران و امريکا خيلى بيش از آن که به تاريخ مربوط باشد به جهان بعد از جنگ سرد، روابط کشورها در دوران جديد و تمايل دو کشور به داشتن دشمن خارجى مربوط است. روابط بحرانى کنونى ايران و امريکا را بايد در ذيل تحولات مهمى چون فروپاشى اتحاد شوروى، عملکرد دولت کلينتون در امريکا و دولت آقاى خاتمى در ايران، حاکم شدن نومحافظه‌کاران در امريکا و عملکرد آنها در جهان، عمليات تروريستى يازده سپتامبر سال 2001 ميلادى، تغيير دولت در ايران و شيوه عمل دولت جديد ايران تعريف و تحليل کرد.

 

با اظهارات آقاى خاتمى در سال 1376 بار ديگر و پس از يک دوره شديداً بحرانى در روابط دو کشور، فضاى بسيار مثبتى براى کاهش مشکلات دو کشور به‌وجود آمد. با مواضع دولت جديد ايران دولت کلينتون که تندترين تدابير قانونى را عليه ايران پس از انقلاب اسلامى اتخاذ کرده بود، به کلى منفعل شد و آمادگى خود را براى کاهش مشکلات دو کشور نشان داد. کمپانى‌ها و بازرگانان امريکايى حتى منتظر تعيين تکليف تحريم‌هاى اقتصادى دولت کلينتون نماندند و عازم ايران شدند تا زمينه‌هاى جديد همکارى را جست‌وجو کنند اما حمله مسلحانه عده‌اى از تندروهاى مخالف حل بحران روابط ايران و امريکا به اتوبوس حامل هيات بازرگانان امريکايى در تهران، به سرعت نشان داد که دست خاتمى براى حل بحران روابط با امريکا بسته‌تر از آن است که انتظار مى‌رفت.

هيچ‌کس به‌خاطر اين اقدام مخرب مجازات نشد. گروه‌هاى فشار نشان دادند که اگر دولت در حل مشکلاتش با امريکا سريع‌تر حرکت کند آنان قادرند بحران‌هايى را پديد آورند که همه سياست خارجى دولت را به چالش بکشد و همه فرصت‌هاى دولت اصلاحات در صحنه بين‌المللى را مخدوش نمايد.

 

در ماه مارس سال 2000 ميلادى، خانم آلبرايت وزير خارجه وقت امريکا در سخنرانى مشهورش در شوراى روابط ايران و امريکا محورهايى از مسائل مورد علاقه و زمينه‌هاى همکارى ميان دو کشور را برشمرد. او به مواردى چون صلح و امنيت در خليج فارس، توسعه اقتصادى منطقه، رژيم عراق، رژيم طالبان و شرايط افغانستان، مبارزه با مواد مخدر، تلاش براى حل بحران آذربايجان و ارمنستان، تلاش براى حفظ ميراث فرهنگى و بناهاى تاريخى، همکارى در زمينه حفاظت محيط زيست و موارد بيشترى از اين دست اشاره کرد.

هرچند سخنرانى خانم آلبرايت مثبت‌ترين مطالب علنى يک مقام عالى‌رتبه امريکا درباره ايران پس از انقلاب اسلامى بود و نوعى ابرازتاسف درباره رفتار امريکا عليه دولت ملى مصدق نيز در آن درج شده بود، اما در عين حال اين سخنرانى چندان نکته مثبت نداشت که به تنهايى منشاء تحولى مهم در روابط دو کشور شود. دو طرف مى‌توانستند آن را آغازى براى گشايش درهاى بسته تلقى کنند اما در اين حد هم اين سخنرانى کارساز نشد. واکنش دولت ايران تا آن حد سرد بود که مشوق اقدامات بيشترى از اين دست از سوى دولت کلينتون در امريکا نشد. چيزى که بيل کلينتون و مادلين آلبرايت بعدها چند بار به آن اشاره کردند.

در واکنش به ا ين سخنرانى توجه افکار نخبگان ايران بيشتر معطوف به اظهار تاسف آلبرايت درباره کودتاى عليه مصدق در ايران شد و در آن زمان کمتر به مسائل مشترک مورد تاکيد خانم آلبرايت در سياست خارجى دو کشور در منطقه خاورميانه توجه شد و عملاً اين جنبه اظهارات منجر به واکنش سريعى از سوى ايران نشد اما عملاً در سال‌هاى پس از آن ايران با امريکا بر سر حداقل دو مساله اصلى‌تر مورد اشاره آلبرايت يعنى افغانستان و عراق البته غالباً غيرمستقيم همکارى کرد. در زمينه‌هايى چون بحران قره‌باغ ، مبارزه با مواد مخدر و حفظ ميراث فرهنگى نيز همکارى‌هايى صورت گرفت. دولت خاتمى اجازه يافت تا بر سر افغانستان و عراق با امريکا به گفت‌وگو بنشيند و حتى با نوعى همکارى غيرمستقيم بر سر اين کشورها موافقت شد زيرا هيچ‌کس در ايران آمادگى نداشت که بزرگترين مشکل سياست خارجى و حتى مهمترين مشکل روابط اقتصادى خارجى ايران در دوره رياست جمهورى آقاى خاتمى و به دست دولت خاتمى حل شود.

اکنون يک سال پس از پيش‌بينى‌هاى خوش‌بينانه چشم‌انداز مذاکره ميان ايران و امريکا روشن‌تر و مثبت‌تر است. امريکا تمايل خود را براى مذاکره با ايران بر سر صرفاً بحث عراق نشان داده و ايران نيز پس از فراز و نشيب‌هايى از آن استقبال کرده است. ويژگى شرايط کنونى براى دو کشور را مى‌توان چنين برشمرد:

 

1- با ارجاع پرونده ايران به شوراى امنيت براساس اجماع بين‌المللى و صدور قطعنامه‌هاى تحريم عليه ايران موضع ما در صحنه بين‌المللى آسيب‌پذير شده است و تندروهاى امريکا کشاندن ايران به چنين صحنه‌اى را پيروزى بزرگى براى خودشان مى‌دانند. به نظر مى‌رسد که به دليل همين شرايط تندروها در واشنگتن شرايط را مناسبتر از سه سال قبل براى مذاکره با ايران مى‌بينند.

2- به نظر مى‌رسد خطر اجماع بين‌المللى بيش از خطر امريکا براى ايران است. عدم تدبير درست سياسى مى‌تواند اين وضع را در سطح بين‌المللى به ايران تحميل کرده و موقعيت جهانى ايران را تضعيف کند.

3- تحرکات تهديدآميز امريکا در خليج فارس و آرايش جديد نيروهاى نظامى امريکا در منطقه، احتمال برخورد نظامى ميان ايران و امريکا را بارديگر پس از ده سال قوت بخشيده و براى جهانيان باورکردنى کرده است. نمايش‌هاى تهديدکننده امريکا همزمان با دستگيرى ملوانان انگليسى اين مسئله را تشديد نيز کرده است.

4- امريکا در عراق و حتى در افغانستان دچار مشکلات جدى است. امريکا از زمان همکارى ضمنى ايران و امريکا در افغانستان، به دلايل فراوانى توافق با ايران را به برخورد نظامى با ايران ترجيح داده است. در يک سال گذشته شرايط براى امريکا در منطقه نه تنها بهتر نشده بلکه سخت‌تر هم شده است. از اين منظر نياز امريکا به گفت‌وگو و تفاهم با ايران بر سر مسائل عراق و افغانستان بيش از گذشته است.

5- دوستان ايران که در عراق و افغانستان با کمک امريکا و اروپا و البته مردم کشورهايشان حکومت را به‌دست گرفته‌اند با مشکلات و بحران‌هاى بسيار زيادى مواجه هستند. اگر ايران و امريکا تمامى همت خود را صرف حل بحران‌هاى اين دو کشور کرده و با هم همراهى کنند احتمال کاهش مشکلات رهبران دوست ايران در اين دو کشور وجود دارد اما اگر ايران در مسير ديگرى حرکت کند خطر بازگشت افراط گرايى ارتجاعى به قدرت در اين دو کشور بسيار جدى است. چيزى که مى‌تواند مورد سوءاستفاده دشمنان ايران و اسلام قرار گرفته و خطرات بسيارى را براى منافع ملى و امنيت ملى ايران به همراه دارد.

با توجه به موارد فوق، هرچند مى‌توان با تاسف گفت که ايران فرصت‌هاى مهمى را از دست داده و در شرايط بسيار نامناسب‌تر از سه سال قبل به مذاکره با امريکا تن داده است اما مسلماً اين وضع نيز نسبت به شرايط بحرانى‌تر آينده مناسبتر به نظر مى‌رسد. طبعاً همان‌گونه که پيش‌بينى مى‌شد راديکال‌ها هم با توجه به شرايط شکل گرفته توجيه خواهند شد که چاره‌اى جز مذاکره وجود ندارد. ضمن استقبال از اتخاذ اين سياست و تجديدنظر در سياست‌هاى گذشته لازم است دست‌اندرکاران به دو نکته توجه کنند.

1- شکستن تابوى مذاکره رسمى و علنى با امريکا تحول مهمى است که براى دولت‌هاى قبلى ممنوع بود. اين تحول را بايد به فال نيک گرفت و اميدوار بود که ديگرهرگز راه منطقى کسب منافع ملى و امنيت ملى جمهورى اسلامى ايران توسط هيچ تابويى از اين دست و توسط هيچ گروه فشارى به بهانه حمايت از هيچ تابويى سد نشود.

 

2- درهرحال سرنوشت تاريخى مردم عراق در گرو همکارى ايران با جامعه بين‌المللى و به‌ويژه امريکا براى حل شرايط بحرانى عراق و آماده شدن شرايط براى خروج نيروهاى خارجى از اين کشور است. صرف نظر از همه جنبه‌هاى ديگر مسئله، مذاکره ايران و امريکا بر سر مسائل عراق و حتى افغانستان ضرورى و اجتناب‌ناپذير است و از اين منظر تصميم دست‌اندرکاران سياست خارجى در اين زمينه را مى‌توان به عنوان اولين تصميم درست مهم ايران در صحنه بين‌المللى در اين دوره، فاصله گرفتن از سياست خارجى ماجراجويانه، پس از 18 ماه بحران‌سازى و نزديک شدن به سياست اعتمادسازى تجربه شده در دولت‌هاى گذشته تاييد کرد.

3- درصورت شکست راه حل‌هاى مبتنى بر همکارى ميان ايران و جامعه بين‌المللى، انتخاب بعدى امريکا در عراق و افغانستان تن دادن به راه‌حل‌هايى است که منجر به بازگشت نسبى مخالفان دولت‌هاى کنونى در اين کشورها يعنى مخالفان ايران در اين کشورها به قدرت مى‌شود. از اين منظر نيز شکست اين مذاکرات مى‌تواند بسيار خسارت‌بار باشد.

4- طبيعى است که هر کشورى در مواجهه با پديده‌ها هزينه اشتباهات گذشته مسئولان خود را مى‌پردازد. امروز شرايط مذاکره به اندازه سه سال قبل براى ايران فراهم نيست و انتظارات از مذاکره نمى‌تواند در حد گذشته باشد اما تجديد نظر انجام گرفته در همين مرحله نيز ممکن است حداقل راه را بر تشديد و گسترش بحران‌هاى پيش روى ببندد. توان و اعتماد به نفس مذاکره‌کنندگان و فهم آنان از شرايط جهانى و کشور و پرهيز آنان از ماجراجويى‌هاى سياسى طبعاً بر نتيجه کار تاثير مستقيم خواهد داشت. 

5- امروز بحث هسته‌اى ايران مهمترين چالش ايران در صحنه بين‌المللى است و بدون وجود اين بحران ايران مى‌توانست قدرتمندترين شرايط خود در دو قرن اخير را تجربه کند. امريکا اين بحران را عليه ايران مديريت کرده و بزرگترين و بى‌سابقه‌ترين اجماع جهانى را عليه يک دولت يعنى ايران در صحنه بين‌المللى سامان داده است. طبعاً امريکا بنا ندارد که از اين رويه دست بردارد و اجماع جهانى عليه ايران را رها کند بلکه درصدد است با حفظ آن روند عليه ايران، بر سر مسائل بحرانى در عراق با ايران به گفت‌وگو بنشيند. چنين سياستى اگر با درک درست ايران همراه نباشد، خطرناک است و ممکن است منجر به شرايط حادترى براى ايران شود. ضرورت دارد که ايران از موقعيت منعطف ايجاد شده بهره گرفته و براى شکستن اجماع جهانى عليه کشور تدبير مناسبى اتخاذ کند.

6- طبعاً مذاکره بر سر هر مساله‌اى با امريکا فضاى بين‌المللى عليه ايران را تلطيف مى‌کند اما تصور اينکه زمان به نفع ايران است و دولت جمهوريخواه امريکا به دليل مشکلات داخلى و انتخابات آتى تنها در چند ماه آينده قادر است با ايران برخورد جدى داشته باشد ممکن است باعث اشتباه بزرگى در فهم استراتژيک شرايط باشد. زمان به نفع ايران نيست و دموکرات‌ها هم به رغم همه موضعگيرى‌هاى ضد جنگشان، از تعيين تکليف ايران حتى به قيمت برخورد با ايران، قبل از پايان دولت جمهوريخواه و پيروزى احتمالى خودشان استقبال مى‌کنند.

7- هرچند ظاهراً هدف جمهوريخواهان از مذاکره با ايران کاهش مشکلات در عراق است که امر مثبتى است، اما ممکن است اين تنها هدف امريکا از مذاکره نباشد و اهداف موازى ديگرى نيز دنبال شود. ممکن است قصد دولت تندرو امريکا نشان دادن همه تلاش‌ها براى يافتن راه‌هاى مسالمت‌آميز و نوعى اتمام حجت براى توجيه افکار عمومى امريکا و افکار عمومى بين‌المللى باشد. مفهوم اين احتمال اين است که اگر ايران از شرايط پيش آمده براى حل بحران بين‌المللى خود بهره‌بردارى نکند و اين مذاکرات بى‌سرانجام باشد، ايران به سرعت پس از اين مذاکرات با شرايط جديدترى مواجه خواهدشد. امريکا در سال 1383 معامله مشابهى را با اروپاييان دنبال کرد و مدعى شد که ايران به هيچ‌وجه به دنبال تفاهم نيست بلکه به دنبال وقت خريدن است. نهايتاً توافق نمود که اروپاييان مدت بيشترى به مذاکره با ايران ادامه دهند مشروط براينکه اگر اين دوره بى‌نتيجه پايان پذيرد، آنان بپذيرند که حق با امريکاست، سياست مماشات را رها کرده و با امريکا عليه ايران همراه شوند. در نتيجه به دنبال طى دوره مورد نظر امريکا، نهايتاً اروپاييان ناخواسته در کنار امريکا عليه ايران قرار گرفتند.

 

محسن امین زاده معاون سابق وزیر خارجه ایران در دوره ریاست جمهوری سید محمد خاتمی است و این مقاله در روزنامه شرق چاپ تهران منتشر شده است.
محسن امین زاده

نویسنده خبر


نظر شما :