تحول قدرت در نظام بین الملل

وقتی ترامپ ساز دیگری می زند!

۰۴ خرداد ۱۳۹۹ | ۱۰:۰۰ کد : ۱۹۹۱۶۱۵ آمریکا انتخاب سردبیر
پاتریک ساهاکیان در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: به نظر جرویس، هنگامی با یک نظام سر و کار داریم که؛ (الف)  مجموعه ای از واحدها یا عناصر چنان با هم در ارتباط متقابل باشند که تغییر در برخی عناصر یا روابط آنها موجب تغییر در دیگر بخش های نظام شود، (ب) کل نظام ویژگی ها و رفتارهایی را از خود نشان دهد که متفاوت با ویژگی ها و رفتارهای اجزایش باشد.
وقتی ترامپ ساز دیگری می زند!

نویسنده: پاتریک ساهاکیان، دانشجوی دکتری روابط بین الملل

دیپلماسی ایرانی: در این مقاله سعی شده است با بهره گیری از جهان نگرش واقع گرایی و با استناد به نظرات اندیشمندان این رویکرد، تحول قدرت در نظام بین الملل را مورد واکاوی قرار گیرد و به این پرسش که موازنه قدرت در نظام بین الملل به کدام سمت پیش می رود و آیا چین موازنه ای می تواند رقیبی برای آمریکا باشد، پاسخ داده شود.

به نظر جرویس، هنگامی با یک نظام سر و کار داریم که؛ (الف)  مجموعه ای از واحدها یا عناصر چنان با هم در ارتباط متقابل باشند که تغییر در برخی عناصر یا روابط آنها موجب تغییر در دیگر بخش های نظام شود، (ب) کل نظام ویژگی ها و رفتارهایی را از خود نشان دهد که متفاوت با ویژگی ها و رفتارهای اجزایش باشد.

چون نظام ها زایا هستند، وجه مشخصه نظام سیاسی بین المللی، روابط غیر خطی پیچیده و پیامدهای ناخواسته است. نتایج تنها تحت تاثیر سرجمع رفتار تک تک دولت ها نیست بلکه گرایشی به سمت نتایج ناخواسته و عجیب و غریب وجود دارد. در نتیجه بین آن چه دولت ها می خواهند و آن چه به دست می آورند شکافی وجود دارد.

به نظر والتس؛ نظام های چند قطبی ناپایدارتر از نظام های دوقطبی اند؛ وابستگی متقابل در شرایط دوقطبی بودن نظام، کم تر از نظام چند قطبی است؛ و قطع نظر از رفتار واحدها، کسب چیرگی توسط دولتی واحد بعید یا حتی ناممکن است.

اصل اقتدارگریز یا آنارشیک بودن نظام بین الملل، نظامی که واحدهای تشکیل دهنده آن دولت ها هستند، اصلی پذیرفته شده و فراگیر در بین واقع گرایان است. به نظر طرفداران این جهان نگرش، دو اصل آنارشیک بودن فضای بین الملل و نقش دولت ها به عنوان بازیگر فضای بین الملل را می توان بدین گونه بیان کرد؛ محیط روابط بین الملل، فضایی بدون حاکمیت واحد است که کلیه بازیگران در شرایط یکسان با یکدیگر در ارتباط هستند. دولت ها به عنوان بازیگران اصلی در نظر این جهان نگرش هستند که هر کدام دارای ساختاری (کارویژه ) بوده و به واسطه نزدیکی بعضی از این کشورها، ساختارهای شبیه به یکدیگر دارند. به عنوان مثال ساختار کشورهای اروپایی بسیار نزدیک به ایالات متحده است یا کشورهای شرق آسیا از الگوی واحد دیگری بهره مند هستند.

اما به نظر طرفداران واقع گرایی اصل تعیین کننده، توزیع نسبی توانایی های مادی یا منابع میان واحدهای مختلف نظام است. با در نظر گرفتن هر سه این عوامل، می توان شباهت ها و تفاوت های اقدامات حکومت ها را در تاریخ تبیین کرد. به نظر والتس، واحدها به دنبال یافتن قدرت هستند این مولفه می تواند بقا آنها را تضمین کند. در صورتی که واحدی برای کسب قدرت تلاش نکند، آن واحد توسط واحدهای با قدرت حذف خواهد شد.

در جهان نگرش واقع گرایی، نحله های مختلف وجود دارد. نحله ظهور و سقوط جهان نگرش واقع گرایی ما را در مقابل این نظریه قرار می دهد که قدرتمندترین دولت، قواعد و رویه های نظام بین الملل را تعیین می کند. دولت های قدرتمند برای رسیدن به این موقعیت، در رقابت با یکدیگر قرار می گیرند. این رقابت در اکثر مواقع نبرد بین دولت ها را رقم می زند و نتیجه آن افول یا سقوط قدرت پیشرو است. به نظر گیلپین؛ روابط بین الملل همچنان کشمکش بازیگران مستقل در وضعیت اقتدارگریزی بر سر ثروت و قدرت است.

بر اساس نظریه جابه جایی قدرت ارگانیکی، آهنگ متفاوت رشد موجب جنگ بر سر رهبری نظام می شود. به نظر وی دولت ها سه مرحله را پشت سر می گذارند: مرحله قدرت بالقوه که در طی آن یک دولت کشاورزی هنوز گام در مسیر صنعتی شدن نگذاشته است؛ مرحله رشد گذاری قدرت که طی آن یک دولت دست به بسیج سیاسی و اقتصادی میزند و آهنگ رشد آن افزایش اساسی می یابد؛ سرانجام مرحله پختگی قدرت، که در طی آن دولت صنعتی شده است. از آنجا که عوامل داخلی و خارجی موثر بر این رشد هستند و قدرت ها در زمان های مختلف از مرحله دوم گذر می کنند، جایگاه نسبی قدرت تغییر می کند. وقتی قدرت پیشرو از وضع موجود ناخرسند می شود و قدرتی در حال رسیدن به همترازی است، درگیری پیش روی قرار می گیرد.  

نظریه نایکسانی پویای، دیل کاپلند می گوید؛ جنگ بزرگ را نوعا قدرت های مسلطی به راه می اندازند که می ترسند به شکل چشمگیری دچار افول شوند.

با عنایت به تعاریف و دیدگاه های جهان نگرش واقع گرایی می توان دریافت نظام بین الملل، نظامی عاری از اقتدار است. این حالت دلالت برای نیاز به وجود هژمونی برای حکمرانی بر آن است. گاهی به اشتباه وجود سازمانی چون سازمان ملل متحد را در اداره نظام بن الملل قادر و توانا می دانند، اما با نگاهی علمی و دقیق به آنچه عملکرد و توانایی این سازمان است، به راحتی می توان دریافت که این تفکر مردود است و تنها بازیگران توانمند نظام بین الملل، دولت ها هستند. پس ضرورت وجود قدرت های برتر (هژمونی) محرز و مشخص است.

چنانچه در تعریف جرویس مشخص است، در یک نظام همواره عملکرد و رفتار واحدها می تواند بر دیگر واحدها تاثیر بگذارد.  در این مقوله باید گفت، رفتار دولت ها تعیین کننده است. بنحوی که پیامدهای ناشی از کردار سیاست مداران و دولتمردان می تواند تاثیر بر روابط بین الملل گذارد. از طرفی پیچیدگی موضوع به واسطه وجود تصمیم گیرندگان انسانی که می توانند تصمیمات مختلف بر اساس دیدگاه های متفاوت داشته باشند، نتایج مختلف را در ارتباط با عملکرد های مختلف به ثبت می رساند. رهبران و دولتمردان کشورهای با برخورداری از تفکرات و دیدگاهها مختلف تصمیم گیری می کنند و ب رهمین اساس می توانند در مقابل هر کنشی، واکنش های مختلف بروز دهند. اما آنچه مهم است در نهایت برای حفظ وضعیت موجود یا برای کسب موقعیت برتر در حال کسب قدرت هستند. (چرایی نیاز به قدرت)

رفتار دونالد ترامپ و پیش گرفتن سیاست انزوای ایالات متحده، اقتصاد سیاسی این کشور را که می تواند به عنوان بخشی از دیپلماسی دانست، با تحولاتی مواجه کرده که می تواند نتایجی مگر آنچه در مسیر حفظ و حراست از منافع قدرت بزرگ باشد، پیش رو قرار داده است. از ویژگی های قدرت های بزرگ، انجام فعالت هایی است که به نوعی منافع جمعی داشته باشد. اما عملکرد ترامپ این نوع رفتارها را نادیده گرفته است. از این گونه نه تنها خروج از عهد نامه های همکاری که منافع زیست محیطی همگان را پوشش می داد را می توان اشاره کرد، بلکه حتی در مباحث سرمایه گذاری های خارجی (خروج سرمایه های آمریکا از دیگر کشورها و تمرکز پول ها در آمریکا) نیز عملکردی توام با نگرانی برای سرمایه گذاران خارجی در این کشور ایجاد کرده است.

سه خصیصه مد نظر واقع گرایی مگر اقتدارگریزی نظام بین الملل که مشترک است، باعث دسته بندی دولت ها می شود. دولت از حیث ویژگی کارویژه و توزیه توانایی ها هرچقدر به هم نزدیک تر باشند به یک گروه تعلق می گیرند. بر این اساس می توان گفت کشورهای اروپایی از لحاظ کارویژه ها، نزدیکی خاصی به یکدیگر دارند. یا کشورهای آسیای شرقی نیز چنین نزدیکی به یکدیگر دارند. اما مولفه توزیع توانمندی ها باعث تمایز در این دسته بندی ها شده و کمتر دولت هایی به یکدیگر نزدیک خواهند بود. چالش های پیش روی کشورهای اروپایی قدرتمند نشان می دهد، توانمندی این کشورها در حدی نیست که در عرصه هژمونی بتوانند حرفی برای زدن داشته باشند. از مهمترین چالش ها می توان خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، چالش های داخلی و خارجی فرانسه، سیاست های مختلف در خصوص مدیریت بحران در کشورهای اروپایی و حتی نگرانی در همکاری با ناتو را در نظر داشت که خود نیاز به ایجاد ارتش منظم و ... را پیش روی این کشورها قرار می دهد. اما در مقابل ایجاد بسترهای کسب قدرت از جمله ایجاد واحدهای همکاری اقتصادی (شانگهای به رهبری چین)  باعث توسعه و ایجاد توانمندی برای کشورهای آسیای شرقی می شود، باعث افزایش همکاری و توسعه منطقه دیگر جغرافیایی می شود که کشورهای آن منطقه از اتحاد بیشتری برخوردار هستند.

 شرایط اقتصادی و صنعتی چین، تهدیدی جدی برای ایالات متحده به عنوان قدرت پیشرو محسوب می شود. از نخستین روزهایی که ترامپ پا به میدان رقابت های سیاسی گذاشت، سیاست بستن درهای تجارت روی چین را با هدف مهار اقتصاد و صنعت این کشور در پیش گرفت. این واقعیت با ابزارهایی چون محدودیت واردات و صادرات، تعیین تعرفه و اقدامات تجاری دیگر قابل تبیین است. این رفتار ترامپ را می توان نوعی نبرد در صحنه اقتصادی و صنعتی با کشوری دانست که مرحله دوم گذر خود را طی کرده و در مرحله سوم است. از طرفی دیگر، شیوع ویروس کرونا موقعیتی برای ترامپ ایجاد کرد تا در سخنان خود با چینی قلمداد کردن این ویروس، نگاه جهان را به سمت چین مخدوش کند. این رفتار ترامپ می تواند نوعی جنگ روانی و رسانه ای علیه قدرتی دانست که در حال رقابت با قدرت بزرگ است. اقتصاد چین توانسته است در مواردی چیرگی ایالات متحده را دچار نقض کند.

تحولات قدرت در نظام بین الملل همواره امری عادی بوده و وجود هژمون از الزامات است. کشورهای اروپایی در حال حاضر به عنوان قدرت امکان رقابت ندارند. عملکرد ترامپ را می توان به عنوان کاتالیزور برای افول قدرت برتر در نظام بین الملل دانست. از طرفی قدرت صنعتی و اقتصادی فزاینده چین در عرصه های مختلف و توانمندی این کشور در بهبود روابط خصوصا پس از پایان جنگ سرد با دیگر واحدهای نظام بین الملل، توانسته است از طرفی از چیرگی و انحصار ایالات متحد بکاهد و از طرف دیگر خود را جایگزین کند. پس رقابتی سخت و نبردی نه نظامی  پیش روی قدرت برتر یا پیشرو با قدرتی که مدعی هژمونی است وجود دارد.

کلید واژه ها: نظم بین المللی دونالد ترامپ جامعه جهانی نظم بین الملل موازنه های قدرت چین و امریکا


( ۶ )

نظر شما :