سیاست در میدان ورزش:

از المپیک ۱۹۸۰ مسکو تا المپیک ۲۰۲۲ چین

۱۹ آذر ۱۴۰۰ | ۱۶:۰۰ کد : ۲۰۰۸۲۲۴ آسیا و آفریقا انتخاب سردبیر
نویسنده خبر: صلاح الدین خدیو
صلاح الدین خدیو در یادداشتی نوشت: تحریم دیپلماتیک به معنای عدم حضور رسمی دیپلمات ها و نمایندگان سیاسی در افتتاحیه و اختتامیه بازی هاست و شامل بازیکنان و تیم های ورزشی نمی شود. از این رو آن را می توان نسخه تعدیل یافته تحریم المپیک تابستانی مسکو توسط آمریکا تلقی کرد که با عدم شرکت کامل حدود ۶۰ کشور، عملا کمیت و کیفیت و نتایج بازی ها دچار تغییری اساسی شد. در آن زمان تحریم المپیک مسکو در اعتراض به تجاوز نظامی شوروی سابق به افغانستان، صورت گرفت. آمریکایی ها در اوج جنگ سرد، المپیک مسکو را آماج یک کارزار سیاسی هدفمند و موثر قرار دادند.
از المپیک ۱۹۸۰ مسکو تا المپیک ۲۰۲۲ چین

دیپلماسی ایرانی: با تحریم دیپلماتیک المپیک زمستانی چین از سوی آمریکا و پیوستن چند کشور غربی به آن، کارزار بایکوت سیاسی مهمترین رویداد ورزشی جهان سرعت بیشتری به خود گرفت.

تحریم دیپلماتیک به معنای عدم حضور رسمی دیپلمات ها و نمایندگان سیاسی در افتتاحیه و اختتامیه بازی هاست و شامل بازیکنان و تیم های ورزشی نمی شود. از این رو آن را می توان نسخه تعدیل یافته تحریم المپیک تابستانی مسکو توسط آمریکا تلقی کرد که با عدم شرکت کامل حدود 60 کشور، عملا کمیت و کیفیت و نتایج بازی ها دچار تغییری اساسی شد. در آن زمان تحریم المپیک مسکو در اعتراض به تجاوز نظامی شوروی سابق به افغانستان، صورت گرفت. آمریکایی ها در اوج جنگ سرد، المپیک مسکو را آماج یک کارزار سیاسی هدفمند و موثر قرار دادند.

ایران آن زمان به صورت مستقل و به تاسی از سیاست نه شرقی نه غربی به مسکو نرفت ولی امروز با تغییر فضا، فعالانه در المپیک پکن حاضر می شود.

اکنون چهار دهه پس از آن رخداد، تحریم کمرنگ و نمادین المپیک چین، به نگرانی های موجود درباره بروز یک جنگ سرد جدید دامن زده است. بهانه واشنگتن و متحدانش، سرکوب سیستماتیک مسلمانان اویغور از سوی چین و یادآوری اهمیت موضوع حقوق بشر برای به اصطلاح "جهان آزاد" در این زمینه است. چین متهم است که بخش اعظم جمعیت اقلیت اویغور را در پادگان ها و اردوگاه های کار اجباری زندانی کرده و تمهیدات صورت گرفته عملا به نوعی نسل کشی سفید انجامیده است. این مساله که تقریبا با سکوت و بی تفاوتی کامل کشورهای اسلامی مواجه شده، چند سالی است که در سازمان ملل و مجامع بین المللی دیگر با وجود خشم چین، از سوی آمریکا و برخی دولت های اروپایی، مرتبا در دستور کار قرار می گیرد.

حدود یک دهه است که در غرب ، طنین "خطر چین" بلند شده است: ترکیبی موفق از اقتصاد بازار و دولت اقتدارگرا که با داشتن توانایی های اقتصادی و نظامی فوق العاده و پیشدستی در فناوری های جدید و پیشرو، احتمالا در میان مدت به ابرقدرتی در طراز شوروی سابق تبدیل می شود. با این تفاوت که اقتصاد شوروی بر خلاف چین، ضعیف و فاقد قدرت رویارویی با غرب بود. با این حساب می توان حدس زد که مطرح شدن مساله مسلمانان اویغور، بخشی از کارزار مهار چین، از رهگذر هدف قرار دادن وجهه و زایل کردن قدرت نرم آن است: کشوری که به حقوق بشر بی اعتناست و اقلیت ها را در معرض تصفیه نژادی قرار می دهد، به طریق اولی شایسته رهبری جهان و الگوپذیری دیگران از آن نیست.

در واقع دولت های غربی اینجا با قدرت نرمشان به میدان آمده و پاشنه آشیل یک نظام استبدادی مرفه و مقتدر را هدف می گیرند. هرچند تردیدی نیست که ماهیت این منازعه ژئوپولتیک و دعوا بر سر قدرت و نفوذ است و بر خلاف جنگ سرد آمریکا و شوروی، ابعاد ایدئولوژیک کمتری دارد.

اکنون پرسش اساسی این است که به فرض تداوم و تشدید این رقابت ها و فروپاشی مناسبات دیپلماتیک میان دو کشور، آیا امکان تقسیم ساختاری جهان و تبدیل آن به دو منطقه نفوذ، به سیاق اروپای پس از جنگ جهانی دوم وجود دارد؟

جهانی شدن اقتصاد و در هم تنیدگی بیش از پیش بازارهای مالی، این امکان را تا حد زیادی منتفی می کند. اما به میان آمدن فناوری های جدید نظیر هوش مصنوعی و رقابت شانه به شانه دو کشور در آن، این احتمال را بوجود می آورد که ماهیت منازعات موجود تحت تاثیر انقلاب های تکنولوژیک دگرگون و دستور کارهای ناشناخته ای شکل بگیرد.

نکته مهم اینجاست که فضای موجود مشابه فردای جنگ جهانی دوم نیست، بلکه مشابه دهه 1900 است که چند قدرت نوظهور و مدعی به میان آمده و خواستار سهم برابر از اعتبار و پرستیژ و نیز "کیک مستعمرات" بودند. فقدان یک ساز و کار مناسب تقسیم قدرت و ناتوانی در مدیریت منازعه، باعث شد با جرقه ای آتش جنگ جهانی اول روشن شود.

ظاهرا اکنون هم فضایی مشابه بر روابط بین الملل حاکم است. در گوشه و کنار جهان نیروهای بزرگ و متوسط در حال ظهورند و برخی قدرت های مطرح سده های میانی که در عصر مدرن، تنبیه و تحقیر شدند، در حال بازگشت و به خود آمدن هستند و خواهان سهم برابر و شایسته خود هستند. چین در راس دنیای در حال دگرگونی کنونی قرار دارد و ظهور آن به عنوان ابرقدرتی جدید حتمی است. برخی در غرب با این تقدیر هرچند ناخوشایند کنار آمده و خواهان ولادتی کم تنش و مسالمت آمیز هستند. عده ای هم درصدد تقابل و مهار آن هستند. آرزوی گروه اول بدون تمهیدات خردمندانه چین و آمریکا در یافتن مکانیزمی موفق برای بازتقسیم جهان و مدیریت منازعه محقق نمی شود، امری که فعلا امیدی برای آن متصور نیست. 

دسته دوم اما روی معایب و کاستی های الگوی چین نظیر تردید در ثبات سیاسی و اجتماعی آن در درازمدت و پیش بینی کند شدن رشد اقتصادی آن بر اثر بحران های زیست محیطی و جمعیت شناختی در میان مدت، حساب باز کرده اند.

صلاح الدین خدیو

نویسنده خبر

کارشناس مسائل بین الملل و پژوهشگر مسائل کردی

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: المپیک زمستانی المپیک چین ایالات متحده امریکا چین و امریکا چین و غرب


( ۳ )

نظر شما :

آرش ۲۰ آذر ۱۴۰۰ | ۲۲:۴۷
من از ارسال این پست واقعا منظوری نداشتم اما مدیرت سایت خودشون نگاه کنند عمده نوشته های دوستان واقعا آبکی هستند