؛ دو پیشران کنش سیاست خارجی منافعنگر
وفاق در مفاهیم و اجماع در راهبرد

نویسنده: محمد محمودی کیا، عضو هیئت علمی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی
دیپلماسی ایرانی: واژگان و مفاهیم نقطه آغازین هر گفتوگو و پایه و بنیاد هر گفتمان و اندیشه را شکل میدهند. لذا چنانچه پنداشت و ادراک از مفاهیم دستخوش تشتت شود، آن مفهوم عملا در مقام اجتماعیسازی و عملیاتیشدن با دشواریهای فراوان مواجه خواهد شد. یکی از مفاهیم کلیدی در گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، مفهوم یا اصل ضدهژمونیک یا ضداستکباری است که در این نوشتار تأملاتی بر آن خواهیم داشت.
سیاست خارجی ضد استکباری ایران از منظر ماهیت و کارکرد همواره در میان طیفی از موافقین و مخالفین محل اختلاف بوده است چنانچه برخی آن را هسته اصلی گفتمان سیاست خارجی ایران دانسته و آن را عامل اصلی صیانت از هویت جمهوری اسلامی و منافع ملی در نظم و نظام بینالمللی معرفی کردهاند و در نقطه مقابل، عدهای نیز این اصل را عامل بازدارنده و هزینهزا در کنش سیاست خارجی کشور عنوان میکنند. ازاینرو هیچگاه شاهد نوعی وفاق در پنداشت ادراکی و فهم در ساحت نظری از این مفهوم در بین نخبگان ایرانی نبودهایم که طبعاً این پراکندگی به تشویش در راهبرد در حوزه کنش سیاست خارجی نیز تسری یافته؛ امری که در کنش دولتهای مختلف پسا انقلاب حالتی سینوسی داشته و با فراز و فرودهایی همراه بوده است.
در این یادداشت تحلیلی بر پایه رهیافت سازهانگاری به دنبال ارائه پاسخ به این پرسش هستیم که تکثر مفهومی و یا بهعبارتدیگر ابهام مفهومی در اصل سیاست خارجی ضد استکباری چگونه کنش سیاست خارجی ایران را در دوره جدید از ترتیبات منطقهای؛ نظم پسا طوفان الاقصی، تحت تأثیر قرار داده است؟
مقدمه ۱
در شرایط پر آشوب و پر تلاطم جاری در عرصه سیاست جهانی و وقوع بحرانهای پر دامنه در طی سالهای اخیر همچون جنگ روسیه و اوکراین و یا تحولات خونین و گسترشیابنده پس از عملیات 7 اکتبر 2023 موسوم به طوفان الاقصی، موجب شده است تا ترسیم و اجرای یک الگوی کنش کارآمد در عرصه سیاست خارجی به یکی از مهمترین مسائل و اولویتهای دولت مسعود پزشکیان تبدیل شود. از سوی دیگر، تحولاتی چون بازگشت سیاست فشار حداکثری در دولت دوم دونالد ترامپ نسبت به ایران؛ وضعیت تنشهای تشدیدیابنده و بیسابقه بین ایران و رژیم صهیونیستی بعد از عملیات طوفان الاقصی و نیز افزایش فشارهای دولت جدید ترامپ به اروپا برای بازگشت گسترده تحریمهای هستهای در صورت شکست در مسیر مذاکرات، همگی دلالت بر نوعی ظرفیت و اراده برای اعمال فشار حداکثری بر ایران دارد. این نشانهها بیش از هر زمان دیگر وجه سیاست خارجی ضد استکباری ایران را در کانون توجهات قرار داده چنانچه برای عادیسازی و غیرامنیتیشدن ایران در نظام بینالملل، سخن از پرهزینه بودن منطق مقاومت و لزوم توقف و به کناره وانهادن این اصل از رفتار سیاست خارجی ایران سخن به میان آمده است. در مقابل نیز طیفی از نخبگان با استناد به اصول و ارزشهای اسلامی و ماهیت برساختی جمهوری اسلامی ایران در نظام بینالملل بر اهمیت استمرار این اصل در کنش سیاست خارجی ایران تأکید میشود. این تضادها و آشفتگی در محیط تدبیرپردازی و تصمیمگیری طبعاً به آشفتگی در حوزه کنش سیاست خارجی منجر میشود که در شرایط کنونی میتواند کاهش ضریب تأثیرگذاری در میدان عمل را به همراه داشته باشد.
مقدمه ۲
با توجه به تحولات شتابنده و نیز ماهیت پر تنش مسائل و روندهای منطقهای و اهمیت اتخاذ یک سیاست خارجی هوشمند در قبال آن، ضروری است الگوی کارآمدی از کنش سیاست خارجی طرح و پیادهسازی شود تا علاوهبرآن که درجه آزادی عمل بیشتری را برای ایران در عرصه خارجی فراهم آورد، بتواند تأثیر سازنده بر داخل نیز داشته باشد. در این بین توقف و یا استمرار ماهیت ضد استکباری کنش سیاست خارجی ایران از موضوعات مهمی است که رجحان هر یک از وضعیتهای اشاره شده میتواند سویه و ماهیت متفاوتی به سیاست خارجی ایران بدهد. این مهم تنها در حضور یک وفاق مفهومی و اجماع راهبردی میسر خواهد بود.
به نظر میرسد تحولات رخ داده درون و بعد از عملیات طوفان الاقصی به شکل معناداری ترتیبات منطقهای را از خود متأثر خواهد ساخت و شکل نوینی از مناسبات سیاسی، امنیتی و اقتصادی را بنا نهد. از این رو، وضعیت هنجارهای بنیادین و تعیینکننده کنش سیاست خارجی ایران همچون استکبارستیزی موضوعی مهم محسوب میشود چراکه اولاً شاهد نوعی ساخت دوگانه منافع ملی – سیاست خارجی ایدئولوژیک هستیم و ثانیاً وجود همین هنجارها و مطلوبیتهای ایدئولوژیک عامل اصلی هزینهزا بودن کنش سیاست خارجی ایران و بهتبع ریشه عقبماندگیها از دیگر همتایان و همسایگان معرفی میشود؛ لذا ضروری است این وضعیت ابهام پاسخی در خور داده شود.
مقدمه ۳
چنانچه در ساحت علمی و عملی مشاهده میشود همواره نوعی ادراک متشتت و پراکنده از مفهوم استکبارستیزی نزد نخبگان ایرانی وجود داشته که این برداشت تا حدود بسیاری ناشی از تصویری است که از شعاع قدرت ملی در سطح منطقه یا عمق نفوذ ایران در داخل ارائه میشد که طبعاً تا پیش از تحولات ساختارشکنانه پساطوفان الاقصی نشانههای روشنی از صحت این تصویر در دست نبود. با این حال، پیامدهای ناشی از بحران عمیق طوفان الاقصی در سطح منطقه و نیز تحولات در سطح نظام بینالمللی و به طور مشخص با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا، معادلات حاکم بر ترتیبات امنیتی منطقه با دگرگونیهای بنیادین همراه شد تا جایی که جمهوری اسلامی ایران گزینه بازگشت به میز مذاکرات را برای مرحله جدید برگزید تا بتواند درون منطق مذاکرات و از طریق ابزار دیپلماسی، مسیر فراروی خود را هموار سازد. این تغییرات طبعاً چالشهای نظری در خصوص نسبت هنجارهای بنیادین انقلاب اسلامی را به صورت پررنگتری به ظرف مجادلات نظری بازمیگرداند که به نظر میرسد در شرایط کنونی نیازمند ارائه یک خوانش دقیق، راهگشا و درون پاردایمی از این مفاهیم هستیم تا علاوه بر ایضاح نظری و تقویت پایههای گفتمانی جمهوری اسلامی، به تسهیل در کنش رفتاری سیاست خارجی کشور نیز منجر شود. یکی از مهمترین این مفاهیم، مفهوم استکبارستیزی است.
چنانچه در مقام عمل تجربه کردهایم ضدیت با استکبار در سیاست خارجی جمهوری اسلامی همواره یکی از خصیصهها و مؤلفههای بنیادین آن به شمار رفته و وجه غیریتسازی در گفتمان سیاست خارجی ایران با آن ظهور مییافته است؛ مؤلفهای که از درون نظم هنجاری و ایدئولوژیک اسلامی برمیخیزد و بهمثابه یکی از ارکان اصلی شکلدهنده و معنابخش به هویت اسلامی ایران پسا انقلاب عمل کرده است. استکبارستیزی عمدتاً در ذات خود مبتنی بر یک پنداشت و ادراک از یک مفهوم دینی است که چنانچه در مورد امری یا شخصی ظهور و ثبوت بیابد، مقابله با آن را بهمثابه یک امر مقدس ایجاب میکند. جمهوری اسلامی ایران نیز با همین خوانش از آغاز تا کنون سیاست سازشناپذیری با استکبار را در دستور کار خود قرار داده و بودگی خود را با تأکید بر آن معنا و مفهوم بخشیده است.
مقدمه ۴
تحولات و تغییر در مناسبات ترتیبات امنیتی و نظامی در منطقه خاورمیانه متعاقب عملیات طوفان الاقصی، همچون تقویت صورت امنیتی شده منطقه، ایجاد بحرانهای متوالی و همافزا همچون بحرانهای انسانی عمیق ناشی از جنگ ۱۵ماهه در منطقه؛ قطع مسیرهای مواصلاتی و عمده جبهه اسنادی و پشتیبان از محور مقاومت متعاقب سقوط دولت بشار اسد و افزایش فشارها بر دولتهای منطقه همچون عراق و لبنان برای فاصله گرفتن از سیاستهای ایران و یا محدودسازی نیروهای نظامی نزدیک به ایران، همگی دلالت بر شکلگیری فصل جدیدی از الگوی نظم در منطقه داشته که ایجاب مینماید تا سیاست خارجی کشور متناسب با این تحولات بهروزرسانی شود. در این میان، از منظر رهیافت سازهانگاری، اصل بنیادین سیاست خارجی ضد استکباری ایران عامل اصلی در برساخت هویت هنجاری و ایدئولوژیک ایران در افکار عمومی منطقه است و هر گونه عقبنشینی از این اصل به معنای استحاله هویتی ایران محسوب میشود. از سوی دیگر، تجربه تاریخی دولتهای پسا انقلاب نیز اثبات کرده که چرخشها و انعطافپذیری ایران نتوانسته به حل ریشهای و بنیادین تعارضات ایران و جبهه استکبار منجر شود هر چند این سیاست تنشزدا توانست به طور مقطعی هزینههای سیاست خارجی ایران را به شکل معناداری کاهش دهد و زمینه برای حضور و بهرهمندی هر چه بیشتر از فرصتهای بینالمللی را فراهم آورد. چنانچه در نقطه مقابل، تأکید بسیار و دامنزدن بر بعد ضد استکباری در برخی دولتها منجر به تشدید فشارهای بینالمللی و به حاشیه رانده شده هر چه بیشتر ایران در نظام بینالمللی شود.
نتیجهگیری:
چنانچه سطح تحلیل از منظر ژئوپلیتیکی و درون روندهای نظم مورد امعاننظر قرار گیرد، حفظ استقلال و صیانت از امنیت ملی و تمامیت سرزمینی، نوعی بازاندیشی در سیاست خارجی ضد استکباری را ایجاب میکند به صورتی که اولاً ماهیت استقلالطلبانه در سیاست خارجی ایران حفظ و الزامات تقویت و تحکیم پایههای این سیاست در داخل و نیز در سطح نظام اندیشیده شود و ثانیاً تأثیرات سلبی این سیاست به کمینه میزان خود رسانده شود و از هر گونه سیاست اعلانی و اعمالی بلا ضرور اجتناب شود. نگارنده بر این باور است صورتبندی مفهومی از استکبارستیزی چنانچه ناظر به رویکردی تاکتیکی با تاثیرات بلندمدت در مقام عمل باشد که در آن با کمینهسازی تبعات ناشی از وضعیت آنتاگونیستی و تخاصم به صورتی از آگونیسم و رقابت در غیبت تخاصم باشد، میتواند به تسهیل کنش سیاست خارجی ایران در دوره جدید منجر شود و زمینه را برای بهرهمندی هر چه بیشتر از فرصتهای موجود در سطح نظام را فراهم آورد که این مهم میتواند چنانچه هوشمندانه مورد استفاده قرار گیرد، به تعمیق و تقویت پایههای قدرت ملی منجر شود. برای این منظور پیشنهاد نگارنده اتخاذ نوعی رئالیسم هوشمند است که به موازات تقویت پایههای قدرت دفاعی و بسط شعاع عمق راهبردی ایران، با بهرهگیری از زبان دیپلماتیک و با بهرهگیری و استناد به حقوق بینالملل و نیز استفاده حداکثری از ظرفیتهای کنش درون نهادهای بینالمللی، به صورتی فعال بهعنوان کنشگری صلحطلب در عرصه منطقهای و جهانی ایفا نقش نماید تا در تلفیق هم زمانی این دو این رویکرد، سیاست دفاعی و منطقهای ایران ماهیتی غیرامنیتی شده پیدا کند؛ زمینه برای بهرهمندی از فرصتهای موجود در سطح نظام برای کشور فراهم شود و موجب افزایش هزینه هرگونه ماجراجویی دیگران و تهدید نسبت به منافع و امنیت ملی و تمامیت سرزمینی کشور شود.
فهم ژئوپلیتیکی از روندهای جهانی این مهم را به ما متذکر میشود که «ایران قوی» تنها ضرورت برای بقای «ایران» در تحولات پیش روی نظم بینالمللی در حال زایش است که این مهم نیازمند تقویت و تعمیق روندهای نظم در داخل و نیز توسعه موزاییک امنیتی کشور از طریق بسط همکاریهای اقتصادی، تجاری و سرمایهگذاری با کشورهای منطقه و نیز قدرتهای فرامنطقهای و قدرتهای نوظهور است تا در بازه زمانی اندک تا زایش نظم جدید، بتوان جامعه و نظام سیاسی را در برابر امواج ویرانگر نظم نوین به طور بیشینه صیانت و تقویت نمود چراکه تاریخ به ما آموخته است هنگامه زایش هر نظم در عرصه بینالمللی، ویرانگرترین لحظه تجربه شده بشر بوده که از درون آن بازیگران جدید، هنجارهای جدید و سازوکارهای نوین متولد میشوند. ماموریت امروز ما، آمادگی برای مواجهه با نظم جدید است؛ نظمی که با سرعت بیش از آنچه مورد انتظار بود به سمت آن در حال حرکت هستیم.
نظر شما :