امکان شکست مذاکرات با اروپا و احتمال فعالسازی مکانیسم ماشه
پایان دیپلماسی؟

دیپلماسی ایرانی: اگرچه مذاکرات اخیر در استانبول بارقهای از امید برای دیپلماسی ایجاد کرد، اما بیانیه تروئیکای اروپایی و اظهارات وزیر خارجه فرانسه درباره لزوم توافقی جامع شامل ابعاد هستهای، موشکی و منطقهای، نشانهای آشکار از رویکرد زیادهخواهانه اروپاست. پاریس، برلین و لندن با خروج از چارچوب پیشین برجام و تهدید به فعالسازی مکانیسم ماشه، عملا مسیر شکست مذاکرات را دنبال میکنند. اروپا در برابر بدعهدیهای آمریکا و اقدامات تحریکآمیز مانند حمله به تأسیسات هستهای ایران، سکوت اختیار کرده و فقط تهران را مسئول معرفی میکند که این امر توازن در گفتوگوها را از بین میبرد. ایران بارها تأکید کرده که فقط در صورت دریافت تضمینهای امنیتی معتبر، حاضر به ادامه مذاکرات است. تهدیدات مستمر به بازگرداندن تحریمها، این تضمینها را بیاثر و فضای بیاعتمادی را تشدید میکند. اصرار اروپا بر مطالبات حداکثری و نادیدهگرفتن واقعیتهای منطقهای و امنیتی ایران، نشانهای از فقدان اراده واقعی برای رسیدن به توافق است. اگر این رویکرد اصلاح نشود، مذاکرات استانبول و سایر تلاشهای دیپلماتیک بهجای گشودن مسیر تفاهم، ممکن است آغازگر بحرانی تازه باشند. اما اینکه واقعا اروپا از کلیدزدن مذاکرات با ایران چه هدفی را دنبال میکند، سؤالی است که پاسخ آن محور گفتوگوی «شرق» با سیدجلال دهقانی فیروزآبادی، رایزن فرهنگی اسبق ایران در امارات متحده عربی و دبیر علمی کنفرانس امنیتی تهران است. متن پیشرو مشروح گپوگفت با رئیس پیشین دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی است که از نظر میگذرانید.
جناب فیروزآبادی، ۲۴ ساعت بعد از مذاکرات روز جمعه ایران با معاونان تروئیکای اروپایی و اتحادیه اروپا، شاهد بودیم که سران آلمان، فرانسه و انگلستان در یک بیانیه مشترک، تهران را دوباره به فعالسازی مکانیسم ماشه تهدید کردند. یک روز بعد از آن نیز وزیر امور خارجه فرانسه از توافق جامع با تهران درباره مسائل هستهای، موشکی و منطقهای سخن گفت. آیا این اقدامات نشاندهنده این است که اروپا به دنبال به شکست کشاندن مذاکرات است؟
برای درک سیاست اروپا در قبال مذاکرات با ایران، باید به این سؤال مشخص پرداخت که چرا تروئیکا به دنبال فعالسازی مکانیسم ماشه است؟ من پیشتر در گفتوگو با روزنامه «شرق» تأکید کردم که پرونده هستهای ایران راهحل نظامی ندارد، کمااینکه در تجاوز ۱۲روزه آمریکا و اسرائیل، برنامه هستهای ایران متوقف نشد. اما اکنون آمریکا در یک پارادوکس و بنبست راهبردی قرار دارد؛ زیرا از یک سو مدعی است با این بمباران، تأسیسات هستهای ایران از بین رفته و همزمان به دنبال آغاز مذاکرات از کانال اروپاست. حال سؤالم اینجاست که اگر تأسیسات از بین رفته، پس چرا اروپا به دنبال فعالسازی مکانیسم ماشه و فشار به تهران است؟
در مقابل طبق برخی گزارشها، این حملات باعث نابودی برنامه هستهای ایران نشده است. این نشان میدهد که راهحل میانی از طریق دیپلماسی است، نه نظامی و بمباران. پیش از مذاکرات عمان، دونالد ترامپ بارها گفته بود «یا بمباران یا توافق». در نهایت هم توافقی نشد و با بمباران هم برنامه هستهای ایران متوقف نشد. در چنین شرایطی، آمریکا نمیتواند دوباره ایران را با فشار پای میز مذاکره بکشاند؛ چون خود آمریکاییها به میز مذاکره حمله و آن را نابود کردند. در این شرایط، اروپا تنها ابزاری خواهد بود که آمریکا میتواند از طریق آن ایران را برای مذاکره تحت فشار قرار دهد. بنابراین تهدید به فعالسازی مکانیسم ماشه توسط اروپاییها، اهرم فشار آمریکا بر تهران است.
پس اینجا شاهد یک احاله مسئولیت به اروپا هستیم؟
دقیقا. اینجا آمریکا مسئولیت این کار را به اروپا سپرده است، کمااینکه مسئولیت حمله و تجاوز نظامی علیه ایران به اسرائیل سپرده شد. وقتی اروپا مرتبا تهدید به فعالسازی مکانیسم ماشه میکند یا از مذاکرات و توافق جامع در حوزههای هستهای، موشکی و منطقهای سخن میگوید، مستقل از آمریکا این کار را نمیکند؛ زیرا اروپا به نمایندگی از آمریکا درصدد کسب امتیازاتی است که پیشتر، ایالات متحده نتوانست از ایران به دست آورد. به بیان دیگر، اکنون اروپا اهرم فشار سیاسی بر ایران از طرف آمریکاست و اسرائیل نیز نقش اهرم فشار نظامی آمریکا را ایفا میکند.
ولی چه اروپا، چه آمریکا، چه اسرائیل و هر طرف دیگری، با علم به اینکه مطرحشدن مذاکرات جامع و توافق جامع درباره مسائل هستهای، موشکی و منطقهای از طرف ایران با پاسخ منفی قاطع همراه خواهد بود، با چه هدفی آن را مطرح میکنند؟ اساسا طرح دوباره آن چه معنایی دارد؟ آیا اروپا پیشاپیش به دنبال ترسیم مذاکرات شکستخورده است؟
به نظر من، اینگونه مواضع صرفا بهانه و توجیهی برای فعالکردن مکانیسم ماشه خواهد بود.
پس به باور شما مکانیسم ماشه در هر حال فعال خواهد شد؟
پیشبینی قطعی در عالم سیاست خارجی و دیپلماسی کار درستی نیست، اما به نظر من، با این رفتار آمریکا و اروپا، به نظر میرسد باید منتظر فعالشدن مکانیسم ماشه باشیم. در واقع اگر ایران به توافق مورد نظرآمریکا و پیرو آن اروپا نرسد، که به نظرم خیلی بعید است، فعالسازی مکانیسم ماشه بسیار محتمل است.
چرا؟
چون اروپا دیگر هیچ اهرم فشاری جز تهدید به فعالسازی مکانیسم ماشه ندارد و با همین اهرم باقیمانده، به دنبال تحمیل خواستهها و مطالبات هستهای، موشکی و منطقهای خود به ایران هستند؛ زیرا در جریان مذاکرات نتوانستند زیادهخواهیهای خود را تحمیل کنند و با حمله و تجاوز نظامی و بمباران هم برنامه هستهای منهدم و متوقف نشد. اینجا تنها اهرم باقیمانده، مکانیسم ماشه است. در این بین، اروپاییها هم نمیتوانند بدون بهانه و توجیه سراغ فعالسازی مکانیسم ماشه بروند، لذا سعی میکنند مذاکراتی را طراحی کنند که میدانند پیشاپیش شکستخورده است؛ چون قطعا ایران حاضر به مذاکره مطلوب آمریکا و اروپا و دادن امتیازات هستهای حداکثری و مذاکره در پروندههای منطقهای و موشکی نخواهد بود، بهویژه پس از تجاوز اخیر آمریکا و اسرائیل که توان موشکی، پهپادی و دفاعی نظامی بهشدت اهمیت و ارزش راهبردی پیدا کرده و باید درصدد احیا و ارتقای آن بود. پس واقعا اروپا به دنبال حل ریشهای مشکلات و اختلافات نیست.
با این روندی که شما گفتید، اروپا با چه پروسهای میخواهد مکانیسم ماشه را فعال کند؟
اولا مکانیسم ماشه بخشی از قطعنامه ۲۲۳۱ و خود برجام است؛ یعنی این مکانیسم شامل بندهای ۳۶ و ۳۷ برجام و بندهای ۱۱، ۱۲ و ۱۳ قطعنامه ۲۲۳۱ بوده که ضمیمه برجام است. اینجا ما شاهد یک تناقض هستیم.
چطور؟
اگر اروپا از طریق بندهای ۳۶ و ۳۷ برجام به دنبال فعالسازی مکانیسم ماشه است، باید به عنوان طرفهای برجامی به تعهدات خود در این سالها عمل میکردند. همانطور که همه میدانیم، برجام برنامه جامع اقدام مشترک هستهای است که ربطی به برنامه موشکی یا معادلات منطقهای ایران نداشته و ندارد. اروپا نمیتواند در چارچوب برجام که به آن عمل نکرده با طرح مذاکرات جامع یا توافق جامع و ارتباطدادن آن به موضوعات منطقهای و موشکی، دست به فعالسازی مکانیسم ماشه بزند.
ضمن اینکه بسیاری از ناظران معتقدند اساسا برجام دیگر از حیز انتفاع خارج شده است؛ چون دونالد ترامپ از آن خارج شد، تروئیکای اروپایی و اتحادیه اروپا هم هیچگاه نتوانستند گامی عملی در راستای تحقق تعهدات خود بردارند و پس از آن، ایران هم برمبنای اصل مقابلهبهمثل، گامهای کاهش تعهدات برجامی خود را برداشت. پس برجام بیاثر و بلاموضوع است. حتی اگر فرض کنیم برجامی وجود دارد، وقتی اروپا هیچ تعهدی که در متن توافق نوشته شده و پای آن را امضا کردهاند، عملیاتی نکرده، چگونه میتواند از ایران انتظار داشته باشد که تعهدات مندرج در برجام را انجام دهد؟ میبینید که رفتار اروپا بخشی از پروژه فشار آمریکاست.
من در مصاحبه قبلی با شما و روزنامه «شرق» گفتم که اکنون راهبرد فشار حداکثری آمریکا، یک فشار چندبعدی و چندلایه سیاسی، دیپلماتیک، نظامی، امنیتی و دفاعی است. پیشتر این سیاست فشار حداکثری فقط شامل تحریمهای اقتصادی و تجاری بود. حالا در یک تقسیم کار، آمریکا اهرم فشار سیاسی و دیپلماتیک را به اروپا سپرده و اهرم فشار نظامی و امنیتی را به اسرائیل داده و خودش هم در کنار سیاست فشار حداکثری و افزایش تحریمها، به دنبال مدیریت دیپلماسی اجبار از طریق همه اهرمهای فشار سیاسی، اقتصادی، دیپلماتیک، امنیتی و نظامی است.
با این تفاسیر، وقتی اروپا سه شرط آغاز مذاکرات ایران و آمریکا، همکاری با آژانس و تعیینتکلیف اورانیوم غنیشده ۶۰درصدی را به عنوان شروط برای فعالسازی مکانیسم ماشه مطرح میکند، آیا تأییدکننده حرف شماست؟
اتفاقا به همین دلیل است که به نظر من، مذاکرات با اروپا حتی اگر به نتیجه برسد، باز تضمینی جدی برای ایران نخواهد بود؛ چون باید با چراغ سبز و موافقت آمریکا همراه باشد. اگر اروپا مستقل از آمریکا به دنبال مذاکره است، پس چرا یکی از شروطش برای فعالنشدن مکانیسم ماشه، آغاز مذاکرات ایران و آمریکاست؟ این نشان میدهد که اساسا خود آمریکاییها، اروپا را به اهرم فشار سیاسی و دیپلماتیک تبدیل کردهاند تا ایران دوباره به میز مذاکره با آمریکا بازگردد. اما باید به این نکته مهم هم اذعان داشت که اروپا یک بازی دو سر برد را برای منافع غرب آغاز کرده است.
به چه معنا؟
به این معنا که اگر با تهدید فعالسازی مکانیسم ماشه ایران حاضر به مذاکرات جامع و توافق با اروپاییها و بازگشت به گفتوگو با آمریکا شود، طبیعتا آنها توانستهاند با کمترین هزینه به اهداف و خواستههای خود برسند. اما اگر آنگونه که من تصور میکنم، ایران حاضر به مذاکره و عبور از خطوط قرمز خود نباشد، نهایتا مکانیسم ماشه فعال خواهد شد که تبعات خاص خود را دارد و فشارها بر تهران بیشتر میشود. در این صورت هم بخشی از خواستههای آنها محقق خواهد شد. واقعا بعید است ایران که در جریان جنگ تجاوزکارانه هیچگونه امتیاز حداکثری نامعقولی را نداده، اکنون حاضر باشد با دیپلماسی و مذاکرات این امتیازات را بدهد. لذا به باورم در نهایت مکانیسم ماشه فعال خواهد شد، اما اروپا سعی میکند تا پیش از رسیدن به این نقطه، با کمترین هزینه به اهداف خود برسد و حتی پس از فعالشدن مکانیسم ماشه، این اتفاق با کمترین هزینه برای آنها انجام شود.
اینجا ما شاهد یک پروژه فریب دیگر از سوی اروپاییها هستیم، به این معنا که اروپاییها میخواهند مسئولیت فعالسازی مکانیسم ماشه را به گردن ایران بیندازند و بگویند ما درخواستها و مطالبات خود و حسن نیت برای مذاکرات را نشان دادیم، اما ایران حاضر به مذاکره نشد. کمااینکه آمریکاییها هم در توجیه حملات اسرائیل و بمباران تأسیسات اتمی ایران ادعا کردند که مذاکرات مسقط به نتیجه نرسید و مجبور به این حمله شدیم. پس به نظر من، مذاکرات با اروپا و پیشنهادهایی چون تمدید یا تعلیق چندماهه مکانیسم ماشه با اروپا هم یک پروژه فریب است. ما باید محتاط و هوشیار باشیم که در این تله فریب نیفتیم.
اما چرا اروپا پیشنهاد تمدید ششماهه مکانیسم ماشه را مطرح کرده است؟
چون همانطور که گفتم، تنها برگ برنده و اهرم فشار در اختیار آنها همین مکانیسم ماشه است و قطعا نمیخواهند این اهرم فشار را از دست بدهند. به همین دلیل، پیشنهاد تمدید ششماهه را مطرح کردند تا فشارها روی ایران باقی بماند. وگرنه سؤالم اینجاست که وقتی ایران حاضر نیست از خطوط قرمز خود عدول کند، پیشنهاد تمدید ششماهه مکانیسم ماشه چه معنا و توجیهی دارد؟ چون در نهایت، پس از این شش ماه، مکانیسم ماشه فعال خواهد شد. اما در این بین، باید چند نکته را مدنظر قرار داد. اول اینکه اروپا که تا پیش از این مذاکرات در حاشیه بود، اکنون به متن آمده است.
درست است که باز هم نقش اهرم فشار آمریکا را بازی میکند، اما مذاکرات با ایران و اروپا کلید خورده است. دوم اینکه با همین نکته، اروپا درصدد باجگیری از ایران و همزمان کسب امتیاز از آمریکاست. ضمن اینکه اگر دو شرط اروپا، یعنی آغاز همکاری با آژانس و تعیین تکلیف اورانیوم غنیشده ۶۰ درصدی هم محقق شود، خودبهخود باعث به شکست کشاندن راهبرد ابهام هستهای ایران خواهد شد که یکی از خواستهها و مطالبات اصلی اروپا و آمریکاست. به بیان دیگر، اروپا به نمایندگی از آمریکا درصدد کسب اطلاعات از وضعیت و سرنوشت تأسیسات هستهای و ذخایر اورانیوم با غنای بالای ایران است.
میتوان از این زاویه به مطرحشدن مطالبات موشکی و منطقهای در مذاکرات اروپا هم اشاره کرد که دلایل و ریشههای آن میتواند در جنگ اوکراین نهفته باشد؟
نکته شما هم درست است. همانطورکه در پاسخ به سؤال قبلی گفتم، اروپا اکنون که به متن مذاکرات هستهای با ایران بازگشته، درصدد ترسیم وضعیتی است که بتواند از ایران و همچنین از آمریکا امتیازات خود را بگیرد. یکی از خواستهها و امتیازات اروپا از آمریکا این است که بتواند در جنگ اوکراین نقش فعالتری ایفا کند، کما اینکه طی یک ماه اخیر این اتفاق رخ داده است. ضمن اینکه مسئله ادعاها و اتهامات سالهای گذشته پیرامون حمایتهای تسلیحاتی ایران از روسیه در جنگ اوکراین هم مطرح بوده که اکنون اروپا سعی میکند با طرح مطالبات موشکی، به زعم خود این توان را از ایران بگیرد.
بارها به این نکته اشاره شده که تحولات و تبعات ناشی از جنگ اوکراین، یکی از موضوعات مهمی است که سرنوشت برجام را تحت تأثیر قرار داد و همین مسئله سبب شده اکنون مواضع اروپا و آمریکا بیش از گذشته به هم نزدیک شود. در حالی که پیش از جنگ اوکراین، اروپاییها سعی میکردند ولو در ظاهر هم شده مواضع متعادلتر و تعدیلشدهتری نسبت به آمریکا در قبال ایران داشته باشند و بهعنوان پیامرسان و میانجی عمل کنند. اما پس از جنگ اوکراین، اروپاییها به مراتب رادیکالتر از آمریکاییها عمل میکنند. افزون بر این، به علت قرابت جغرافیایی اروپا به ایران، اروپاییها حساسیت بیشتری نسبت به ماهیت و برد موشکهای ایران دارند. در واقع ادراک و پندار تهدید آنها از توان موشکی از آمریکا بیشتر است. واقعیت مهم دیگر این است که در اثر جنگ اوکراین از نقش سازنده روسیه نیز در مذاکرات هستهای کاسته شده است.
این سؤال را هم بپرسم که چرا ایران چراغ سبزی به تمدید مکانیسم ماشه نشان نداد؟ آیا ایران این مکانیسم را استخوان لای زخمی میداند که سعی میکند هرچه سریعتر آن را تعیین تکلیف کند و آنطورکه برخی معتقدند، تهران از هماکنون خودش را برای این اتفاق آماده کرده تا این اهرم فشار و شمشیر داموکلس از سر ایران کنار برود؟
من هم چنین تصوری دارم، کما اینکه سخنگوی وزارت امور خارجه به صراحت عنوان داشت که ایران موافق تمدید ششماهه مکانیسم ماشه نیست. همانطورکه قبلاً گفتم، تمدید ششماهه مکانیسم ماشه بحران را حل نمیکند، فقط آن را به تأخیر میاندازد و به قول شما، همان استخوان لای زخم باقی میماند. وقتی قرار است در صورت تمدید ششماهه، نهایتا مکانیسم ماشه فعال شود، پس چندان فرقی نمیکند که مهرماه این اتفاق بیفتد یا شش ماه بعد! اتفاقا به نظر من، فرسایشیکردن این اهرم فشار، اثرات منفی بیشتری بر کشور دارد و هرچهزودتر باید تعیین تکلیف شود؛ یا از طریق مذاکرات، اروپا را از این کار منصرف کرد یا اگر واقعا اروپا به دنبال مذاکره نیست و قرار است نهایتا آن را فعال کند، کشور برای مواجهه با آن آماده باشد.
پس بهتر است هرچه زودتر این مکانیسم ماشه و اهرم فشار اروپاییها از آنها گرفته شود. درست است که اگر مکانیسم ماشه فعال شود، تبعات و آثار مخرب خود را بر حوزههای اقتصادی، تجاری، دیپلماتیک و معیشتی دارد، اما بهتر از این است که اروپا مرتبا با این اهرم فشار به دنبال یک تهدید فرسایشی علیه ما باشد و آثار روانی آن مرتبا در جامعه تشدید شود. به قول عامیانه، مرگ یکبار، شیون هم یکبار. چون اروپا از یک سو با این خواستههای موشکی، منطقهای و هستهای به دنبال زیادهخواهی و حداکثر مطالبات و باجگیری است و از سوی دیگر، با مطرحکردن تمدید ششماهه مکانیسم ماشه، میخواهد چهره و ژست منعطفی از خود نشان دهد که ما حاضر بودیم برای ادامه گفتوگو با ایران این مکانیسم را تمدید کنیم، اما خود ایران حاضر به مذاکره نبود و نپذیرفت. اینگونه بازی شماتت با ایران شروع میشود و توپ را در زمین ما میاندازند.
و تهران باید چه کاری انجام دهد؟
به نظر من، تا زمان انقضای قطعنامه ۲۲۳۱ در مهرماه پیشرو، باید حداکثر تعامل را با اروپا داشته باشیم تا ما را متهم به عدم مذاکره و انفعال نکنند و نشان دهیم که حاضر به گفتوگو و مذاکره هستیم و واهمهای از این مسئله نداریم. اما اگر در نهایت مذاکره جواب ندهد، قرار نیست با تهدید اهرم فشار مکانیسم ماشه، همه برگهای برنده خودمان را در اختیار اروپاییها و در نهایت آمریکا قرار دهیم. واقعا منطقی و عاقلانه نیست که تن به شرایطی بدهیم که در سایه تمدید مکانیسم ماشه و فرسایشیکردن مذاکرات، همه امتیازات خودمان را بدهیم. به نظر من، اروپا تکلیفش با مکانیسم ماشه روشن است و آن را چه در شهریور و نهایتا مهرماه یا در صورت تمدید، فعال خواهد کرد. باز هم تکرار میکنم که کل پروسه مذاکره اروپا با ایران یک پروژه فریب است اما برای خنثیکردن آن باید به خود آن متوسل شد.
لذا به نظر من، ایران باید چند کار مهم انجام دهد. همانطورکه گفتم، اروپا میخواهد با کمترین هزینه و بدون فعالکردن مکانیسم ماشه به اهداف خود برسد، اما اگر چنین نشد، سعی میکند فعالکردن مکانیسم ماشه هم با کمترین هزینه برای آنها به نتیجه برسد. در صورتی که راهکار ما این است که فعالکردن مکانیسم ماشه باید با بیشترین هزینه و تبعات برای خود اروپاییها و آمریکا همراه شود. یعنی اروپا که میخواهد هزینههای فعالسازی مکانیسم ماشه به حداقل برسد، ما باید کاری کنیم که این هزینهها به حداکثر برسد. در گام اول، باید اقدامات بازدارنده سیاسی و دیپلماتیک انجام داد؛ یعنی مذاکرات با اروپا صورت بگیرد و خودمان را آماده گفتوگو نشان دهیم. با این نقشآفرینی فعال دیپلماتیک، میتوانیم بازی اروپا را خراب کنیم؛ همان بازی شماتت که قرار است ایران مقصر فعالسازی مکانیسم ماشه نشان داده شود. اگر توانستیم با نقشآفرینی فعال دیپلماتیک به نتایج خودمان برسیم، چه بهتر؛ ولی اگر این کار هم اتفاق نیفتاد، حداقل اروپا و آمریکا دیگر نمیتوانند ایران را مقصر فعالسازی مکانیسم ماشه نشان دهند و توپ را در زمین ما بیندازند.
فارغ از اینکه من معتقدم از دل این مذاکرات هم نتیجه مثبتی عاید ما نمیشود، اما باید بازدارندگی فعال سیاسی و دیپلماتیک در دستور کار ما باشد. ما باید حسن نیت و جدیت خود در دیپلماسی را نشان دهیم و جدا از اینکه اروپا و آمریکا چه اهدافی برای خود ترسیم کردهاند. در گام دوم، باید دیپلماسی فعالتری با روسیه و چین داشت؛ چون اروپاییها سعی میکنند مکانیسم ماشه را در قالب برجام فعال کنند. علاوه بر تروئیکای اروپایی، روسیه و چین هم عضو برجام هستند و باید دیپلماسی فعالتری با آنها داشته باشیم تا یک توازن در برابر اروپا شکل بگیرد. یعنی باید مذاکرات را به فراتر از مذاکرات ایران و تروئیکا ارتقا دهیم و روسیه و چین را هم وارد کنیم و سازوکاری شبیه به ۳+۲ داشته باشیم؛ یعنی سه کشور اروپایی به اضافه چین و روسیه.
جناب فیروزآبادی، چه ۳+۲ و چه ۴+۱، چه فرقی با هم دارند؟ ضمن اینکه بسیاری معتقدند پس از جنگ اوکراین، دیگر اروپا و روسیه در هیچ پروژه مشترک دیپلماتیک مانند برجام حاضر به همکاری نیستند؟
نه، من به دنبال طرح پروژهای نیستم که اروپا و روسیه با هم به دنبال میانجیگری باشند. من معتقدم باید مذاکرات به سطحی ارتقا پیدا کند که دیگر اعضای برجام هم وارد مذاکره شوند. الان مسئله ایران و اروپا درخصوص برجام است؛ یعنی مشخصا اروپاییها به دنبال فعالسازی مکانیسم ماشه طبق بندهای ۳۶ و ۳۷ برجام هستند. اگر چنین است، چرا نباید دو عضو دیگر برجام، یعنی روسیه و چین، هم در مذاکرات حاضر باشند؟ چون به هر حال، این دو کشور هم طبق مفاد برجام، تعهداتی بر عهده گرفتند. منظور من از ۳+۲ این نیست که مانند مذاکرات دوره برجام در سال ۲۰۱۵، روسیه در کنار اروپا قرار بگیرد. اتفاقا منظورم این است که اروپا در یک جبهه قرار دارد در مقابل آن ایران، روسیه و چین هم در جبهه مقابل قرار بگیرند تا توازن دیپلماتیک برقرار شود؛ در واقع میشود گفت ۳+۳. ضمن اینکه ما انتظار داریم روسیه و چین به عنوان دو کشور امضاکننده برجام نقش فعالتری ایفا کنند.
تبعات فعالکردن مکانیسم ماشه چگونه خواهد بود؟ یعنی ایران با توجه به راهبرد افزایش هزینه برای اروپا و آمریکا، چه کاری باید انجام دهد؟
همانطورکه گفتم، برای افزایش هزینه فعالسازی مکانیسم ماشه برای اروپاییها، در گام اول باید بازدارندگی فعال سیاسی و دیپلماتیک انجام شود. در گام دوم، اگر مکانیسم ماشه فعال شد، باید هزینههای بازدارندگی هستهای را هم به دوش غرب انداخت؛ یعنی جا دارد اقدامات بازدارنده هستهای هم در دستور کار ما باشد. در خلال جنگ تجاوزکارانه، بخشی از آن صورت گرفت و با اقدام مجلس و تصویب قانون تعلیق همکاریها با آژانس، ایران اکنون یک راهبرد ابهام هستهای را اجرائی کرده است و باید این سیاست محتاطانه ادامه پیدا کند. در صورت فعالسازی مکانیسم ماشه و بازگشت قطعنامهها، باید تقویت هم بشود.
در نهایت، میتوان به خروج از انپیتی فکر کرد؟
باید این گامها تدریجی و با نهایت احتیاط، دقت و هوشمندی، با سنجش تمام تبعات آن صورت گیرد. به همین دلیل است که میگویم گامهای بازدارندگی هستهای هم باید محتاطانه، دقیق و حسابشده باشد. میتوان به تعلیق تمام همکاریهای فراپادمانی اندیشید و پس از آن، بخشی از تعهدات انپیتی یا حتی عضویت در آن را هم معلق کرد. اما خروج از آن مستلزم تصمیمگیری و سنجش همه تبعات و عواقب آن است. در نهایت، یکی از موضوعات مهم دیگری که میتواند در دستور کار قرار بگیرد، بازبینی در راهبرد هستهای کشور است.
یعنی ساخت بمب اتم؟
نه لزوما. بازبینی راهبرد هستهای ضرورتا به معنای تغییر دکترین هستهای و نظامیکردن برنامه اتمی کشور و ساخت بمب نیست. بازبینی راهبرد هستهای میتواند در قالب همین چند گامی که عنوان کردم معنا پیدا کند؛ یعنی کاهش همکاریها با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، تداوم و تقویت ابهام هستهای و در نهایت، تعلیق عضویت و خروج از انپیتی. البته نهایتا بازبینی راهبرد هستهای میتواند تغییر دکترین هستهای به معنای نظامیشدن و ساخت بمب باشد، اما همانطور که گفتم و دوباره تأکید میکنم، این امر مستلزم نهایت دقت و سنجش تمام عواقب و تبعات آن است. اینجا باید تصمیمگیرندگان هزینه و فایده این اقدام را بررسی کنند.
تغییر دکترین هستهای تا چه اندازه ممکن و تأمینکننده منافع کشور است؟
همانطور که میدانید، تکتک این تصمیمات و اقدامات و گزینهها، هزینه و تبعات خودش را دارد. همیشه عقلانیت، انتخاب بین خوب و بد نیست یا انتخاب بین خوب و خوبتر. گاهی عقل، انتخاب بین بد و بدتر است و ما اکنون در این شرایط قرار داریم. باید ببینیم کدام گزینه برای ما تبعات کمتری دارد و آن را انتخاب کنیم. به بیان دیگر، پذیرفتن مطالبات حداکثری و دادن امتیازات بیشینه یک گزینه، و تغییر دکترین هستهای گزینه دیگر که هر دو نیز متضمن هزینهها و مفاسدی است و باید دید کدامیک کمهزینهتر است؛ در واقع دفع افسد به فاسد. طبعا راه سوم، حلوفصل بحران از طریق یک توافق متعادل، معقول و مرضیالطرفین است که حداقل و کف منافع ملی ایران را تأمین کند. به همین علت است که معتقدم چراغ دیپلماسی را باید تحت هر شرایطی روشن نگه داشت.
آیا در صورت فعالکردن مکانیسم ماشه، شاهد حمله دوباره خواهیم بود؟
بستگی به این دارد که واکنش تهران به فعالکردن مکانیسم ماشه چه باشد. اگر همانطور که گفتم، شاهد تغییر دکترین هستهای باشیم، احتمال آن بالا میرود. اما در یک وضعیت طبیعی، فعالکردن مکانیسم ماشه و بازگشت قطعنامهها، خودبهخود فضا را برای حمله مجدد کاهش میدهد، مگر اینکه ایران اقدامات تقابلی جدی در حوزه هستهای و موشکی انجام دهد. چون گزینه نظامی در نابودی برنامه هستهای ایران ناموفق و ناکام بود و نشان داد که این مسئله راهحل نظامی ندارد. حالا اینکه در صورت حمله مجدد، تا چه حد موفق خواهند بود، بحث دیگری است. اما موضوع بسیار کلیدی و حیاتی این است که اگر پس از فعالسازی مکانیسم ماشه ایران به دنبال تغییر دکترین هستهای باشد، باید دقت و هوشیاری بسیار زیادی روی مسئله امنیتی و حفاظت اطلاعات داشته باشد تا نشت اسرار و اطلاعات در این خصوص صورت نگیرد. همین دیروز ترامپ اعلام کرد که در صورت بازسازی تأسیسات هستهای و فعالیت مجدد دوباره به آن حمله خواهد کرد./شرق
نظر شما :