یادداشت اختصاصی روزنامهنگار روس برای دیپلماسی ایرانی
کریمه، اسرائیل دوم میشود؟!

نویسنده: دمیر نظروف، روزنامهنگار و کارشناس علوم سیاسی از غرب سیبری – روسیه
دیپلماسی ایرانی: یک سال پیش، نخست وزیر سابق بریتانیا، بوریس جانسون در مصاحبه ای با یک کانال اوکراینی گفت که "روسها میتوانند جنگ را با یک تصمیم ساده پایان دهند، آنها باید کریمه را به اوکراین برگردانند." به همین ترتیب، دولت جو بایدن میگفت که تمام سرزمینهای ضمیمه شده اوکراین باید بازگردانده شوند و طرفین باید به مرزهای سال ۱۹۹۱ بازگردند. بنابراین، حزب دموکرات آمریکا بار دیگر پروژه ساخت "کالیفرنیا یهودی" در کریمه، به اصطلاح "جمهوری یهودی کریمه" را احیا میکند.
دموکراتها با قبیله مشهور راکفلر متحد هستند، آنها بودند که در دهه ۱۹۲۰ تأمین مالی ایجاد یک جمهوری یهودی مستقل در شبه جزیره کریمه را آغاز کردند. علاوه بر این، در طول جنگ جهانی دوم، ایالات متحده با استالین در مورد میلیونها دلار و کمکهای بشردوستانه در ازای ایجاد یک جمهوری یهودی در کریمه توافق کرد. رئیس وقت اتحاد جماهیر شوروی موافقت کرد، آمریکایی ها مبالغ زیادی را اختصاص دهند و جبهه دوم را علیه هیتلر باز کنند، از سوی دیگر، دیکتاتور مسکو اخراج مسلمانان تاتاری کریمه (ساکنان بومی شبه جزیره) را سازماندهی کرد. اخراج تاتارها از کریمه بخشی از سیاست "پاکسازی" شبه جزیره برای شهرکهای یهودی آینده بود. با این حال، رئیس امپراتوری شوروی برنامههای دیگری برای کریمه و یهودیان داشت، ابتدا او یهودیان سراسر جهان را در مورد کنگره در بازل، که در سال ۱۸۹۷ برگزار شد، یادآوری کرد که در آن بنیانگذار صهیونیسم، تئودور هرتزل، ایجاد یک "دولت یهودی" در فلسطین را اعلام کرد. پس از آن، در سال ۱۹۴۶، استالین مسلح کردن مهاجران و استعمارگران یهودی را آغاز کرد که از سراسر جهان به فلسطین شتافتند، جایی که اکثریت آنها یهودیان روسی زبان و یهودیان کشورهای اروپای شرقی بودند. به همین دلیل، باید توجه داشت که علاوه بر مداخله غرب، حمایت شوروی نیز نقش مهمی در نسلکشی فلسطینیها ایفا کرد.
به موازات آن، ماموران یهودی اتحاد جماهیر شوروی بهطور دورهای اقدامات تروریستی علیه اشغالگران بریتانیایی فلسطین انجام دادند – این بخشی از جنگ سرد بود. استالین یک دولت سوسیالیستی یهودی را در فلسطین دید و کریمه را بخشی از یک دولت شوروی با جمعیت روسی دانست. با این حال، بلافاصله پس از به رسمیت شناختن "اسرائیل"، یهودیان به اردوگاه سرمایه داری تحت بال ایالات متحده و بریتانیا فرار کردند. تا آخر، آمریکاییها نمی خواستند دولت صهیونیستی را به رسمیت بشناسند و به کالیفرنیا کریمه اعتقاد داشتند، اما پس از فریب استالین مجبور شدند "اسرائیل" را بر اساس منطق جنگ سرد که آغاز شده بود، به رسمیت بشناسند.
منطق ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی تحمیل یک مبارزه ایدئولوژیک بر یکدیگر در همه جا بود.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، موضوع وضعیت کریمه دوباره مطرح شد، اما به دلیل شروع درگیری داخلی در ایالات متحده، که میتواند به عنوان یک جنگ سرد بین دموکراتها و محافظهکاران جدید توصیف شود، برنامههای ایجاد یک جمهوری یهودی در کریمه دوباره به تعویق افتاد. ماهیت آنچه اتفاق افتاده در دیدگاههای مختلف در مورد سیاست خارجی ایالات متحده نهفته است که میتوان آن را به طور خلاصه به شرح زیر توصیف کرد:
اگر جمهوریخواهان نئوکونسرواتیو به دنبال ادامه کمک به صهیونیستها به هر نحوی باشند، پس دموکراتها به دنبال خروج از خاورمیانه و انتقال صهیونیستها از فلسطین اشغالی به کریمه هستند. در زمان فروپاشی، رئیس جمهوری ایالات متحده جورج بوش پدر (یک جمهوری خواه) بود، در آن لحظه بود که به گورباچف دستور داد واردات میلیونها یهودی از کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق را سازماندهی کند و در نتیجه تعداد صهیونیستها را افزایش دهد. برای همه به خوبی شناخته شده است که بوش علیه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بود و در عوض آزادسازی نرم رژیم را ترجیح میداد. با این حال، فروپاشی دولت شوروی رخ داد که مشکلات زیادی را برای دولت جمهوریخواه در واشنگتن ایجاد کرد. به هر حال، یکی از دلایل شکست جورج بوش پدر در انتخابات واکنش منفی آمریکاییها به عبارت او بود که گفت: "کتلت کییف"بود. کتلت کیف نامی طنزآمیز است که تحت آن سخنرانی جورج بوش رئیس جمهور ایالات متحده، در تاریخ ۱ اوت ۱۹۹۱ در کییف، ۲۳ روز قبل از اعلام استقلال اوکراین از اتحاد جماهیر شوروی و ۴ ماه قبل از رفراندوم استقلال در اوکراین، در تاریخ ثبت شد. در این سخنرانی، بوش به اوکراینی ها در برابر "ملیگرایی انتحاری" هشدار داد. این سخنرانی توسط کاندولیزا رایس، مدیر بخش امور شوروی و اروپای شرقی شورای امنیت ملی ایالات متحده تهیه شده بود. بنابراین، جورج بوش پدر بار دیگر عدم تمایل خود را برای تجزیه اتحاد جماهیر شوروی نشان داد. با این وجود، دولت آن زمان واشنگتن بود که اصرار داشت اوکراین و دیگر کشورهای مستقل مشترک المنافع سلاحهای هستهای را به مسکو منتقل کنند. در واقع، زرادخانه هستهای فعلی پوتین عمدتا شایستگی جمهوریخواهان است. در پاسخ به این اقدام مخفی دموکراتها که در فروپاشی دیکتاتوری شوروی دست داشتند، جورج بوش پدر مداخله در سومالی و بمباران عراق را سازماندهی کرد که به عنوان حمایت نمادین از صهیونیسم عمل کرد.
با دامن زدن به جنگ های جدید در خاورمیانه، نئوکان ها نشان دادهاند که آمادهاند تا پایان برای صهیونیستها بجنگند. بنابراین مشخص شد که جمهوریخواهان در حال آمادهسازی زمینه برای اشغال گسترده خاورمیانه به نام امنیت صهیونیستی هستند (در اوایل دهه ۲۰۰۰ آنها یک کمپین جدید را با همین مضمون آغاز کردند).
با این حال، رسیدن بیل کلینتون (دموکرات) به قدرت، سیاست خارجی ایالات متحده را به اروپا (جنگ با یوگسلاوی) برگرداند، و قبل از آن او نیروهای خود را از سومالی خارج کرد و به نتیجهگیری به اصطلاح "توافق اسلو" کمک کرد. در این شرایط، نئوکانها، از طریق ماموران خود، ایجاد مشکلات برای دموکراتها را آغاز کردند، به عنوان مثال، زمانی که صهیونیست راستگرای رادیکال اسحاق رابین را کشت. هر چه باشد، این یک واقعیت جالب است که قاتل با "دفتر ارتباطات" مرتبط بود، یک سازمان صهیونیستی که یهودیان اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی را با مستعمره صهیونیستی متصل میکرد. در اینجا میتوانید یک ارتباط ثابت نئوکان ها – صهیونیست های راستگرا – و خدمات ویژه آنها به صهیونیستها را با تمرکز بر کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق مشاهده کنید. در اینجا باید گفت که سخنان بیل کلینتون در سال ۲۰۱۰، زمانی که او مهاجران صهیونیستی از اتحاد جماهیر شوروی سابق را برای "صلح در خاورمیانه" مانع نامید، تصادفی نیست. ریشههای مبارزه بین دموکراتها و جمهوریخواهان را میتوان از طریق مقابله استراتژیستهای مشهور آمریکایی، زبیگنیو برژینسکی (دموکرات) و هنری کیسینجر (جمهوری خواه) مشاهده کرد. برژینسکی طرفدار قوی خروج از خاورمیانه و تمرکز آمریکاییها در اروپا برای مقابله با فدراسیون روسیه بود، در حالی که کیسینجر از حمایت کامل از صهیونیستها طرفداری میکرد و فدراسیون روسیه را از طریق چشمانداز یک متحد میدید، در این ارتباط رابطه گرم او با پوتین شناخته شده است.
این تفاوتهای ظریف و مهم توضیح میدهد که چرا استراتژیست لهستانی در طول حرفه سیاسی خود از ایالات متحده خواست تا به اوکراین و لهستان کمک کند، در حالی که ایدئولوژیست نئوکان متقاعد شد که اوکراین باید "بی طرف" باشد و "نقش تاریخی فدراسیون روسیه نباید به حداقل برسد."
در اینجا می بینیم که یک اختلاف پنهان در مورد کریمه وجود دارد. بدیهی است که برژینسکی کریمه را بخشی از اوکراین برای ایجاد یک جمهوری یهودی میداند، در حالی که کیسینجر، به عنوان حامی کمک ابدی به "اسرائیل"، کریمه را بخشی از امپراتوری روسیه میداند.
در رابطه با ایران، ما همچنین تفاوت قوی در دیدگاهها را میبینیم، اگر قطب در هر یک از کتابهای او از ملاحظات همکاری با تهران ادامه یابد، پس یهودی (روباه پیر) همیشه مانند یک شاهین جنگ رفتار میکند و "تخریب امپراتوری ایران" را خواستار میشود. کلمات برژینسکی به خوبی شناخته شده است وقتی که او اقدامات نئوکانها را پس از ۱۱ سپتامبر محکوم کرد و آن را "جنگ علیه اسلام" نامید.
یک مورد دیگر از نفوذ برژینسکی و دموکراتها بر صهیونیستها در سال ۲۰۱۰ بود، زمانی که در مصاحبهای، برژینسکی گفت که اگر "اسرائیل برای بمباران ایران پرواز کند، هواپیماهای آنها را بر فراز عراق سرنگون خواهیم کرد."برژینسکی این کلمات را برای حفاظت از منافع آمریکا توضیح داد، اما پیام کلمات او به راحتی قابل درک است، دموکراتها جنگ علیه امت را نمی خواهند، آنها عجله دارند تا صهیونیستها را منزوی کنند و خاورمیانه را ترک کنند.
به طور خلاصه، ما باید نتیجهگیری های زیر را انجام دهیم:
نتیجه جنگ در اوکراین یک نتیجه پیشبینی شده است. کریمه قطعا زمانی به اوکراین باز خواهد گشت که به آمریکاییها اجازه دهد تا جمهوری یهودی را در آنجا ایجاد کنند. در واقع، رویدادهای اصلی در اروپای شرقی در اطراف کریمه در حال وقوع است.
در مورد اشغال کریمه توسط روسیه در سال ۲۰۱۴، اقدامات ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه باید به عنوان پاسخ جمهوریخواهان به باراک أوباما، رئیس جمهوری اسبق دموکراتهای امریکا، برای کمک غیرمستقیم او به تودههای انقلابی کشورهای عربی در طول بیداری اسلامی دیده شود. به یاد دارم که چگونه صهیونیستها به دلیل فعالیتهای اخوان المسلمین عصبانی شدند و اخبار در مطبوعات غربی در مورد مرگ قریبالوقوع صهیونیسم ظاهر شد و اوباما "اسلامگرای پنهان" نامیده شد. در واقع، اوباما اولین دموکراتی بود که پل را برای صهیونیستها از فلسطین به کریمه نشان داد.
با این حال، عوامل محافظهکاران جدید و لابی صهیونیستی ایالات متحده در شخص جهادیها، حکومت نظامی مصر و پوتین تمامی تلاشهای دموکراتیک را خنثی کردند. جهادیها، به شیوه مشخصه خود، هرج و مرج را در سوریه کاشتند، دولت نظامی کودتا علیه اخوان المسلمین مصر را به راه انداخت و پوتین کریمه را اشغال کرد، در نتیجه به طور موقت تلاشها برای ایجاد "جمهوری جدید" برای یهودیان را مسدود کرد.
با این حال، حالا این ابتکار به دموکراتها و راکفلرها برگشته است. موضع جمهوریخواهان در آمریکا تضعیف شده که به شدت متحدان آنها را در شخص پوتین و صهیونیستها تحت تاثیر قرار داده است. هر دو طرف در میدان جنگ در حال فروپاشی هستند. بنابراین، آزادی کریمه و فلسطین مسئله زمان است. زمانی که صهیونیستها تصمیم گرفتند در نوار غزه دست به نسل کشی بزنند، برنامه آنها این بود که سیاست خارجی آمریکا را از اوکراین به سمت حمایت از صهیونیستها سوق دهند، اما این اتفاق نیفتاد. بلکه برعکس، محکومیت گسترده صهیونیستها و تقاضای به رسمیت شناختن کشور فلسطین در سراسر جهان آشکار شد. وضعیت در میدان جنگ نشان میدهد که از بین بردن روسها آسان است، همه چیز به تامین سلاح بستگی دارد. وضعیت صهیونیستها نیز نشان میدهد که آنها بدتر از تار عنکبوت هستند. بر این اساس، در صورت وقوع یک جنگ بزرگ منطقهای، صهیونیسم فرو میریزد و یهودیان به ترک آن مجبور خواهند شد. در این زمان، کریمه آزاد شده منتظر آنها خواهد بود. چارچوب زمانی مهم نیست، اما منطقی است که نقطه استقرار جدید باید پایدار باشد، به این معنی که کریمه باید ابتدا آزاد شود.
برای جمهوری اسلامی ایران بسیار مهم است که خود را با تعهدات مختلف با فدراسیون روسیه پیوند ندهد تا وضعیت دشوار در حال حاضر در قالب انزوای جهانی تشدید نشود. فدراسیون روسیه یک جسد سیاسی است که تجزیه میشود و با گذشت زمان دولتهای جدید یا تشکیلات ارضی به جای فدراسیون مدرن روسیه ظاهر میشوند، به ویژه مهم است که به مناطق تاریخی مسکونی مسلمانان نگاه کنیم. نفوذی قوی از سوی کارکنان سابق کی جی بی و الیگارشها در داخل فدراسیون روسیه وجود دارد. هر دو طرف از یکدیگر متنفرند، اما خود را به عنوان رهبران کل فدراسیون روسیه و دوستان غرب میبینند. مهم است که درک کنیم که آنها برای حکومت کردن بر فدراسیون روسیه برای یک زمان خاص مجاز هستند. تمام این مدت آمریکاییها همیشه اهرم های خود را برای از بین بردن رژیم کرملین داشتهاند، اما شرایط مبارزه بین دو حزب پیشرو در داخل ایالات متحده از وقوع آن جلوگیری کرد.
اکنون دموکراتها ابتکار عمل را به دست گرفتهاند، آنها و متحدان آنها نیروهای کافی برای ترتیب فروپاشی فدراسیون روسیه در هر لحظه را دارند. یک مثال قابل توجه این است که دهها گردان از نیروهای ملی (از جمله مسلمانان جمهوریهای ملی قفقاز، اورال و منطقه ولگا) در قلمرو اوکراین برای مبارزه با امپراتوری روسیه آموزش دیدهاند.
از این رو تلاش ایرانیان برای دفاع از رژیم کرملین، به ضرر آنها خواهد شد و منفی شدن نگاهها نسبت به تهران توسط مسلمانان اوراسیا و بخش سنی خاورمیانه را موجب خواهد شد. بدیهی است که ایرانیان باید روابط خود را با تعدادی از قدرتهای منطقه ای که در اطراف فدراسیون روسیه قرار دارند، مانند لهستان، ترکیه و ژاپن که از نزدیک تحولات را دنبال و نظارت میکنند، تقویت کنند. همچنین برقراری ارتباط با بخش خارجی اسلامی اپوزیسیون جمهوریهای ملی اوراسیای شمالی و یافتن متحدان در داخل فدراسیون روسیه ضرری ندارد.
به هر حال، لهستانی ها با حزب معروف رنسانس اسلامی تاجیکستان روابط برقرار کردهاند، ایرانیها نیز با این حزب آشنا هستند. این موضوع نشان میدهد که چگونه لهستانیها مرتب و دائم با مسلمانان کار میکنند. به نظر من، آنها قبلا ایجاد رقابت برای ترکها را آغاز کردهاند. شگفت انگیز است که مسلمانان دوباره دیر میجنبند.
در مورد کریمه، طرح انتقال صهیونیستها به شبه جزیره قابل قبول به نظر می رسد، فلسطین باید کاملا آزاد شود.
نظر شما :