سرگردانی یک خودگردانی
الگوی ناکارآمد فدرالیسم اقلیم کردستان عراق برای آسیای جنوب غربی

دیپلماسی ایرانی: بسیاری از اندیشمندان، سیاستگذاری عمومی را دولت در عمل میدانند. این تعریف از سیاستگذاری بر ماهیت دولت به عنوان زیربنای سیاستگذاری و حکمرانی استوار شده، دولت را طراح و اجرا کننده سیاستها قلمداد میکند. دولت در چنین وضعیتی به عنوان قدرت برتر برساخته شده و ایفای نقش میکند. نقشی که بیشتر در چارچوب حکمرانی نمود یافته و دولت مرکزی را برمیسازد. تمرکز قدرت و اختیارات در دست دولت مرکزی از بارزترین مؤلفههای دولت مدرن محسوب میشود که مرز میان دولت شکننده و دولت پایدار را نشان میدهد.
دولت شکننده که افزون بر کاهش مشروعیت داخلی و خارجی، گرفتار دوگانگی فراگیر قدرت در سپهر سیاسی و اجتماعی و بلکه واگرایی عمیق در ساختارهای قدرت میشود، چرخهای از حکمرانی را شکل میدهد که فرسایش بنیان سیاست و جامعه را تسریع نموده، فروپاشی ساختاری را ممکن میسازد.
این الگوی دولتهای شکننده در آسیای جنوب غربی از فراگیری برخوردار بوده و بیشتر دولتهای این پهنه بزرگ جفرافیایی درگیر شکنندگی دولتهای موجود هستند. روندی که در چند دهه اخیر بهویژه پس از رویدادهای بهار عربی شدت گرفته و سودان، لیبی، عراق، سوریه، یمن و ... با شدیدترین میزان آن که جنگ داخلی، فروپاشی قدرت و برآمدن بینظمی است، روبهرو هستند.
عراق در یک قرن اخیر همواره از دولتهای شکننده منطقه بوده است. اکنون نیز این رویکرد شکنندگی در عراق خودنمایی میکند بهویژه با وجود ناترازی قدرت میان دولت مرکزی عراق و دولت اقلیم کردستان که الگویی نارس و بسیار ناکارآمد از فدرالیسم را در دو دهه گذشته نمایان کرده است!
پیدایش حکومت خودمختار اقلیم کردستان عراق در چارچوب الگوی فدرالیسم، پرتو امید برای دگردیسی ژئوپلیتیکی و بهبود شرایط منطقه بود که در نهایت با گذشت سه دهه حکمرانی خودمختار کردستان عراق، از یک دولت خودگردان به یک ساختار سرگردان تبدیل شد!
دولت اقلیم کردستان عراق که یک حکمرانی حزبی میان دو حزب اتحادیه میهنی کردستان و حزب دمکرات کردستان بود، پس از مرگ جلال طالبانی، رهبر حزب اتحادیه میهنی که بازیگر بزرگ و موازنهساز اقلیم کردستان و تعادل اقلیم با دولت مرکزی عراق بود، به یک حکمرانی دو خاندانی در اربیل و سلیمانیه تبدیل شد که بخش مهمی از این روند به انحصار قدرت حکمرانی اقلیم کردستان از سوی حزب دمکرات و خاندان بارزانی بازمیگردد.
برگزاری همه پرسی استقلال کردستان عراق در ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۷ را میتوان بدترین تصمیمی برشمرد که حکمرانی بارزانی برای سلطه بر اقلیم کردستان انتخاب و اجرایی کرده است، بقای خودگردانی اقلیم کردستان را از بین برد.
اکنون در میانه سال ۲۰۲۵ که سال آشفتگی ژئوپلیتیکی جهان بهویژه آسیای جنوب غربی است، اقلیم کردستان با روندی از رویدادهای بسیار خطرناک در چارچوب شورش و آشوب روبهرو شده است که هیچگونه همسانی با آن الگوی آرمانی فدرالیسم و خودگردانی اقلیم کردستان ندارد. روند سرگردانی اقلیم کردستان عراق که جایگزین خودگردانی اقلیم کردستان شده است را میتوان با مؤلفههای زیر تفسیر کرد:
یکم – جنگ اقتصادی و راهبردی با دولت مرکزی: اقلیم کردستان عراق در بیش از سه دهه اخیر همواره با دولت مرکزی عراق در ستیز و جنگ قرار داشته است. جنگ مستقیم با حکومت صدام حسین تا ستیز اداری و سیاسی با حکومت پساصدام. اگر سال ۱۹۹۱ را مبنای شکلگیری دولت خودمختار اقلیم کردستان قلمداد کنیم، میتوان این سه دهه را عصر ستیز و تقابل فدرالیسم در عراق دانست. الگوی بسیار ناساز و ناکارآمد از فدرالیسم که پیکار اقلیم کردستان با دولت مرکزی عراق در حوزههایی مانند: فروش نفت، کنترل مرزها، تعیین وضعیت کرکوک، حقوق کارمندان و ... را شکل داده است.
اقلیم کردستان در سالهای اخیر بهخصوص پس از رفراندوم استقلال ۲۰۱۷، زیر فشار فزاینده دولت مرکزی در مسایل اقتصادی قرار داشته و خودمختاری نسبی گذشته را از دست داده، به گونهای که دولت مرکزی توانسته است کنترل مرزهای اقلیم با همسایگان را به دست بگیرد، از فروش نفت اقلیم کردستان به ترکیه و ... جلوگیری کند.
در ماههای گذشته نیز دولت مرکزی عراق بنا به دلایل اداری و مالی از پرداخت حقوق کارمندان دولت در اقلیم کردستان جلوگیری کرد که این روند نیز اعتراض کارمندان اقلیم علیه دولت این منطقه را سبب شده است و ناکارآمدی دولت اقلیم کردستان مقابل دولت مرکزی نمایان شد.
دوم – جنگ دو حزبی در اقلیم: از همان نخستین روزهای تشکیل پارلمان کردستان عراق، ستیز سیاسی دو حزب اصلی کردستان عراق برای سلطه بر ارکان سیاسی و اداری حکمرانی اقلیم کردستان شدت گرفت که جنگ ۱۹۹۴ دو حزب موجب کشته شدن صدها نفر و آوارگی شهروندان اقلیم شد.
با درگذشت جلال طالبانی و سلطه یکسویه حزب دمکرات و خاندان بارزانی بر دولت اقلیم، شکاف در حکومت خودگردان اقلیم کردستان بیشتر شده است و هر یک از دو حزب اصلی، دولتی خودمختار را در اربیل و سلیمانیه ایجاد کردهاند. این روند در واقع به وضعیت سرگردانی و دولت در دولت تبدیل شده است. هر کدام از دو حزب اتحادیه میهنی و دموکرات تلاش دارند تا مشروعیت و اقتدار دیگری را کاهش دهند و شکننده کنند. رویدادهایی مانند اعتراض کارمندان اقلیم به حقوق و اعتصاب سراسری معلمان علیه دولت اقلیم، ماجرای خورشید هرکی در اربیل، ماجرای لاهور شیخ جنگی در سلیمانیه و ... دستاویز این سیاست تهدید رقیب بوده است.
سوم – جنگ طایفهای در اربیل: رقابت و جنگ دو حزبی اقلیم کردستان عراق در ماههای گذشته به ستیز و جنگ درون حزبی نیز کشیده شده، به گونهای که تنشهای درون حزب دمکرات جنگی شدید میان دو طایفه مهم اربیل یعنی خاندان بارزانی و طایفه هرکی سبب شده است.
رقابت اقتدار رهبران منطقه اربیل که در پوشش درگیری برای یک زمین کشاورزی بود، شدت گرفته به جنگی بزرگ تبدیل شد. بنیان این جنگ، رقابت میان دو شخصیت اصلی حزب دمکرات کردستان بود که اکنون روبهروی یکدیگر قرار گرفتهاند، جنگ اقتدار میان مسعود بارزانی و خورشید هرکی!
تلاش دولت اربیل برای دستگیری خورشید هرکی که با واکنش شدید طایفه هرکی و برخی دیگر طایفهها و خاندانهای مشهور اربیل و اقلیم روبهرو شد، بدنامی حزب دمکرات و خاندان بارزانی را سبب شد. رویدادی که با لشکرکشی حزب دمکرات آغاز شد، نافرجام بود و دولت اربیل نتوانست خورشید هرکی را بازداشت کند که همین رخداد جلوهای از ناتوانی حزب دمکرات در اداره امور عمومی اربیل و اقلیم کردستان محسوب میشود.
چهارم – جنگ خاندانی در سلیمانیه: شکست اقتدار حزب دمکرات کردستان و خاندان بارزانی در اربیل مقابل خورشید هرکی و ائتلاف طایفههای حامی هرکی، مشروعیت و برتری حزب دمکرات در اقلیم کردستان را مخدوش کرد. این آسیب به چهره سیاسی و اداری خاندان بارزانی را میتوان نقطه آغاز جنگ درون حربی و درون خاندانی در اقلیم کردستان قلمداد کرد.
تنها دو ماه پس از ماجرای جنگ خورشید هرکی و خاندان بارزانی در اربیل، اینبار جنگی همسان در سلیمانیه میان لاهور شیخ جنگی و حکومت سلیمانیه درگرفت که در نهایت خانواده جلال طالبانی توانستند عموزاده خود، لاهور طالبانی، را دستگیر و روانه زندان کنند! بافل طالبانی و قباد طالبانی فرزندان جلال طالبانی که پس از مرگ پدر توانستند قدرت حزب و حکمرانی در سلیمانیه را به دست گیرند، با رقیبان سرسختی در درون حزب مانند ملا بختیار (حکمت محمدکریم) و در خاندان بزرگ طالبانی مانند لاهور شیخ جنگی (لاهور طالبانی) روبهرو شدند. ماجرای هتل لالهزار سلیمانیه و دستگیری لاهور طالبانی را میتوان تنها یک جرقه از آتش زیرخاکستر جنگ خاندانی و حزبی در سلیمانیه دانست.
پنجم – صلح پکک و ترکیه: همزمان با آشوبناکی اقلیم کردستان عراق، رویدادهای منطقهای مانند صلح حزب کردستان ترکیهPKK با دولت ترکیه که گمان میرفت به سود اقتدار اقلیم کردستان و برسازی یک اقلیم بزرگ کردستان یا همان کشور کردستان باشد، در ابهامی راهبردی قرار گرفتند.
فرآیند صلح پکک با دولت ترکیه که به کنار گذاشتن سلاح و نمایش آتش زدن اسلحهها نیز کشیده شد، خوشحالی و خوشبینی زیادی در اقلیم کردستان ایجاد کرد، زیرا رهبران اقلیم کردستان امیدوار بودند با صلح پکک و دولت ترکیه، دخالتهای نظامی و لشکرکشی ترکیه به اقلیم کردستان پایان یابد، اقتدار سیاسی و اداری دولت اقلیم بر تمام مرزهای اقلیم حاکم شود.
صلح ناتمام PKK با دولت ترکیه و گروههای خودمختار کرد در سوریه با دولت سوریه، فشاری فزاینده بر آشفتگی اقلیم کردستان دارد که سرگردانی حکمرانی اقلیم کردستان عراق بیشتر خواهد کرد.
*
اگر بخواهیم سیاستگذاری را دولت در عمل با معنای اقتدار و توان اعمال زور مشروع تعریف کنیم، باید اداره عمومی اقلیم کردستان را نه دولت خودگردان بلکه سرگردان دانست.
آرزوی دگردیسی بزرگ و بهبود وضعیت در اقلیم کردستان عراق بر پایه بهبود شرایط در پهنه جغرافیایی کردستان در هر چهار کشور ایران، ترکیه، سوریه و عراق به ناامیدی رسیده و شکنندگی دولت اقلیم کردستان عراق به گونهای از جنگ داخلی میان دو حزب بزرگ با یکدیگر و خاندانها و طایفهها به همدیگر منجر شده است.
روند رویدادهای چند ماه گذشته نشان داده که الگوی فدرالیسم عراق و دولت خودگردان اقلیم کردستان این کشور به پایان راه رسیده و نمونهای شکست خورده از دگردیسی حکمرانی در آسیای جنوب غربی را برساخته است.
حکمرانی دو حزبی اقلیم کردستان عراق که به حکمرانی دو خاندانی مستقل در اربیل و سلیمانیه تبدیل شده، الگوی نامطلوب تغییرات سیاسی و ژئوپلیتیکی در منطقه است که به جای دولت خودمختار، حکمرانی سرگردان را شکل داده است. این الگو میتواند درس عبرتی باشد برای دیگر جوامع سیاسی، نژادی و ... که میخواهند فدرالیسم را در آسیای جنوب غربی دنبال کنند.
نظر شما :