پیامدهای استراتژیک جنگ اوکراین برای نظم بینالملل
آیا جهان وارد مرحله پسالیبرال شده است؟
نویسنده: فرهاد قادری، پژوهشگر روابط بینالملل
دیپلماسی ایرانی: جنگ اوکراین یکی از مهمترین رخدادهایی است که پس از پایان جنگ سرد، بنیانهای نظم بینالملل را با چالش جدی روبهرو کرده است. این جنگ، برخلاف بسیاری از درگیریهای منطقهای، فقط یک بحران سرزمینی یا اختلاف امنیتی نیست؛ بلکه آزمونی است برای سنجش دوام ساختارهای لیبرال، نهادهای امنیتی و ادعاهای اخلاقی غرب درباره نظم مبتنی بر قواعد. به همین دلیل تحلیل آن نه تنها برای اروپا و آمریکا اهمیت دارد، بلکه برای قدرتهای در حال ظهور و بازیگران منطقهای—شامل کشورهایی که در حال بازتعریف موقعیت خود هستند—نیز جنبه راهبردی پیدا کرده است.
نخستین پیامد مهم جنگ اوکراین، فرسایش اقتدار نظم لیبرال غربمحور است. این جنگ نشان داد چارچوبی که پس از ۱۹۹۱ شکل گرفت—یعنی جهانیسازی، بازدارندگی هستهای، نهادهای چندجانبه و محوریت ناتو—توانایی جلوگیری از یک جنگ تمامعیار در اروپا را نداشت. از نگاه بسیاری از تحلیلگران، ناتوانی غرب در پیشبینی حمله روسیه، تعدد محاسبات نادرست درباره قدرت مسکو، و بیشبرآورد قابلیتهای بازدارندگی ناتو، نشانههایی از ناکارآمدی نظم لیبرال در شکل سنتی آن است. این خلأ ساختاری، زمینهای برای ظهور مرحلهای میسازد که برخی آن را «پسالیبرال» توصیف میکنند؛ نظمی که در آن قواعد پراکندهتر، رقابت قدرتها آشکارتر و نقش نهادهای مشترک محدودتر میشود.
دوم اینکه جنگ اوکراین یک چرخش راهبردی در موازنه قدرت جهانی را آشکار کرده است. برخلاف جنگهای گذشته که معمولاً طرفها در یک نظم نسبتاً ثابت رقابت میکردند، امروز رقابت قدرتها در حال گذار است. ایالات متحده درگیر چالشهای متعدد در آسیا، خاورمیانه و اروپا است. چین با احتیاط از فرصت استفاده میکند تا از تضعیف غرب سود ببرد و همزمان خود را در جایگاه یک میانجی بالقوه قرار دهد. روسیه نیز از این جنگ برای بازتعریف نقش ژئوپلیتیک خود بهره برده است حتی اگر هزینههای اقتصادی و نظامی بسیار سنگینی پرداخته باشد. این تغییرات زمینهای را فراهم میکند که در آن بازیگران متوسط و منطقهای نیز نقشهای مستقلتر و چندوجهیتری ایفا کنند.
پیامد سوم، بحران مشروعیت در نظام امنیت جمعی است. سازمان ملل در مواجهه با این جنگ تقریباً ناتوان بود؛ شورای امنیت عملاً فلج شد و مجمع عمومی، هرچند فعالتر، اما اثر واقعی بر میدان نبرد نداشت. این خلأ نهادی موجب شده برخی کشورها بیش از گذشته بر امنیت دوجانبه، اتحادهای محدود، شراکتهای تاکتیکی و حتی ترتیبات دفاعی موقت تکیه کنند. یعنی جهانی که در آن «نهادها» نه تعیینکننده بلکه صرفاً تسهیلکنندهاند؛ امری که با ماهیت نظم پسالیبرال همخوانی دارد.
از سوی دیگر، جنگ اوکراین نشان داده که اقتصاد جهانی نیز وارد فاز تکهتکه شدن شده است. تحریمها، تغییر مسیر انرژی، رشد بلوکهای تجاری جدید، افزایش اهمیت فناوریهای بومی و تقویت سیاستهای صنعتی در غرب و شرق، همه این موارد نشانههایی از گذار از جهانیسازی کلاسیک به جهانیسازی «انتخابی» هستند. این وضعیت هم برای اروپا و آمریکا پیامد دارد، هم برای قدرتهای در حال رشد، هم برای کشورهایی که به دنبال خلق مزیت در نظم جدید هستند.
یکی دیگر از پیامدهای راهبردی این جنگ، بازتعریف مفهوم قدرت نظامی در عصر دیجیتال است. از پهپادها و جنگ سایبری گرفته تا جنگ روایتها و بسیج افکار عمومی، صحنه نبرد اوکراین نشان داد که جنگهای آینده دیگر صرفاً میدان تانک و توپ نخواهند بود. به همین دلیل، بسیاری از کشورها اکنون در حال بازنگری در دکترینهای نظامی خود هستند؛ که این نیز با ماهیت نظم پسالیبرال—نظمی پویا، نامتقارن و پیشبینیناپذیر—هماهنگ است.
در نهایت، شاید مهمترین تغییر، افزایش نقش بازیگران غیرغربی در شکلدهی به آینده نظم بینالملل باشد. کشورهایی در آسیا، خاورمیانه، آمریکای لاتین و آفریقا امروز نه تنها تماشاگر نیستند، بلکه تلاش میکنند در میان رقابت روسیه، چین و غرب، موقعیتی مستقل و فرصتساز ایجاد کنند. این تنوع کنشگران و کاهش انحصار غرب بر تولید قواعد بینالمللی، مهمترین نشانه ورود جهان به مرحله پسالیبرال است.
جمعبندی اینکه جنگ اوکراین فقط یک درگیری میان دو کشور نیست، بلکه یک آینه تاریخی است که شکافهای نظم لیبرال و ویژگیهای جهان پسالیبرال را همزمان منعکس میکند. جهانی که در آن رقابت قدرتها عریانتر، نقش نهادها محدودتر و وزن بازیگران مستقل بیشتر شده است. فهم این گذار برای کشورهایی که به دنبال ارتقای نقش منطقهای و بینالمللی خود هستند، ضرورتی اجتنابناپذیر است.


نظر شما :