امریکا و افغانستان: شخصیت، استراتژی و پیامد

۰۹ تیر ۱۳۹۰ | ۱۷:۳۶ کد : ۱۴۱۸۰ نگاه ایرانی
گفتاری از دکتر سیدمحمدکاظم سجادپور، استاد دانشگاه و تحلیل گر مسائل بین المللی برای دیپلماسی ایرانی.
امریکا و افغانستان: شخصیت، استراتژی و پیامد

اعلام این موضوع توسط اوباما که تا پایان سال 2012 میلادی 33 هزار نیروی نظامی امریکا از افغانستان خارج خواهند شد که شامل 10 هزار نفر تا آخر سال میلادی جاری است یکی از مباحث عمده و یکی از نقاط عطف قابل توجه نه تنها در روابط امریکا و افغانستان بلکه روابط امریکا و منطقه آسیای غربی است.

در داخل و خارج امریکا نسبت به این تصمیم مباحث و موضوعات گوناگونی مطرح شده و هنوز بحث در مورد این موضوع و درستی یا نادرستی این تصمیم اوباما محل گفت و گو است. چگونه می توان تصمیم اوباما را در رابطه بین امریکا و افغانستان در موقعیت فعلی مورد ارزیابی قرار داد؟

برای پاسخ به این سوال باید به نقش اوباما و شخصیت او در این تصمیم گیری، به استراتژی امریکا در حال حاضر در افغانستان و پیامد های این تصمیم توجه کنیم.

 

شخصیت اوباما

تجزیه و تحلیل هایی که اخیرا در امریکا منتشر شده نشان دهنده این است که شخص اوباما نقش بیشتری در تصمیم گیری های سیاست خارجی پیدا کرده و در عین این که به نظرات کارشناسان، دستیاران و همکاران خود گوش می دهد اما الزاما به آن ها عمل نمی کند. او با یک حس غریزی و استنباط شخصی در مسائل عمده ای مانند خروج از افغانستان تصمیم گیری می کند و این یک تحول قابل توجه در سیاست خارجی امریکا است. به این معنی که تا مدتی پیش اوباما بیشتر تسلیم نظرات نهادهای موثر و افراد پیرامون خود بود و اتکای قابل توجهی به آن ها داشت به گونه ای که حتی نقش شخصی او در حاشیه قرار می گرفت.

اما در چند ماه گذشته نقش شخصی اوباما افزایش پیدا کرده و آغاز این روند هم تصمیم اوباما برای فشار به مبارک برای استعفا بود. تمام دستیاران عمده او موافق این فشار نبودند و خواهان در قدرت ماندن مبارک بودند. اما گفته می شود وقتی اوباما صحنه های حضور مردم در میدان تحریر را بعد از آخرین نطق مبارک دید، به این جمع بندی رسید که دستیاران او اشتباه می کنند و امریکا نمی تواند بر خلاف این موج حرکت کند.

در مورد افغانستان هم جریان به همین منوال است. مخصوصا نهادهای نظامی با خروج عمده و جدی امریکا از افغانستان موافق نبودند. گفته می شود یک هفته قبل از اعلام این تصمیم در اتاق موسوم به اتاق وضعیت (Situation Room) اوباما و تیم امنیت ملی او تشکیل جلسه دادند. ژنرال پترائوس و ژنرال مولن انتخاب های خود را برای وضعیت افغانستان مطرح کردند و اوباما به گزارش های آن ها و سایرین گوش داد اما تصمیمی که مبنی بر خروج اتخاذ کرد الزاما نظر جمع نبود و از این جهت این اقدام یک نقطه عطف است.

البته واضحا دلیل این بر آمدن نقش شخصی اوباما اعتماد به نفس بیشتر پیدا کردن در مدیریت مسائل داخلی و خارجی امریکا از یک سو و آمادگی برای پیروزی در دور بعدی ریاست جمهوری امریکا و بعد انتخاباتی داشتن هر نوع تصمیم است. اما دلیل هر چه که باشد، نقش او در حال برجسته شدن است و از این جهت این تصمیم درباره خروج نیروهای نظامی امریکا از افغانستان تا حدود زیادی پروژه شخصی اوباما در بین نخبگان سیاست خارجی امریکا قلمداد می شود.

اما همه تصمیمات سیاست خارجی را نمی توان با اتکا به عناصر فردی توضیح داد و لازم است به مباحث استراتژی امریکا در این منطقه نیز توجه شود.

 

استراتژی

استراتژی امریکا بعد از به قدرت رسیدن دولت جدید در امریکا در زمینه افغانستان بر این مبانی استوار شد که اولا مسئله افغانستان بیش از هر مسئله دیگری حائز اهمیت است. در ثانی با مسئله پاکستان گره خورده و لذا دولت اوباما بین سیاست افغانی و سیاست پاکستانی خود پیوند برقرار کرد و در تداوم این سیاست بر مسئله شکست دادن طالبان از نظر نظامی متمرکز شد. تمرکز نظامی در استراتژی افغانی پاکستانی امریکا تا حدود زیادی از مفهوم افزایش نیرو (Surge) در عراق متاثر بود. به این معنی که در سال های پایانی دولت بوش، بعد از تلفات زیادی که در عملیات تروریستی در عراق به وجود آمد، دولت بوش دست به یک افزایش جدی نیرو در عراق زد که این عملیات با مسئولیت ژنرال پترائوس انجام شد. افزایش نیرو (Surge) به عقیده بسیاری از تحلیل گران نظامی امریکایی در عراق موفق بود. اوباما این مفهوم را به افغانستان تعمیم داد و در دسامبر 2009، یعنی زمانی که داشتند جایزه صلح نوبل را به او می دادند، تصمیم به افزایش نیرو (Surge) در افغانستان گرفت. این مسئله سر و صدای زیادی را در جهان به وجود آورد و نطق او هم به تناقض نمایی تبدیل شد که چگونه رئیس جمهوری که جنگ را تشدید می کند، می تواند برنده جایزه صلح باشد؟ به هر جهت در این که اوباما به تشدید عملیات نظامی دست زد تردیدی نیست. اما این اقدام تا حدودی در برخی از موارد با موفقیت هایی همراه بود.

کشتن بن لادن هر چند ارتباط مستقیمی با افزایش نیرو ندارد اما حس موفقیت را به دولت اوباما داد و در ادامه افزایش حملات هواپیماهای بدون سرنشین در پاکستان در مناطقی که مظنون به حضور نیروهای القاعده و طالبان است، دولت اوباما افزایش پیدا کرد به گونه ای که در یک سال اول دوره اوباما تعداد این حملات از کل دوره بوش بیشتر شد.

در مجموع این استراتژی موفقیت هایی به دست آورد اما این استراتژی تا حدودی دستخوش تغییر هم شد. چون در بنیاد اصلی این استراتژی شکست نظامی طالبان مطرح بود اما در حال حاضر گفت و گو با طالبان نیز به استراتژی امریکا اضافه شده و امریکا صرفا به عملیات نظامی علیه طالبان تکیه ندارد و به گفت و گو با این گروه هم امیدوار است و معتقد است راه حل مسئله افغانستان تنها نظامی نیست بلکه باید با گفت و گو های سیاسی همراه باشد که این نشان دهنده تغییر در استراتژی امریکا در افغانستان است.

اما این که اوباما تصمیم گرفته است در این زمان مسئله خروج نیروهای امریکایی را از افغانستان مطرح کند، پیامد هایی در بر داشته و نقاط تحلیلی متنوعی در این زمینه عرضه شده است.

 

پیامد ها

در مورد پیامد های تصمیم گیری اوباما در مورد خروج نیروهای نظامی از افغانستان، در فرصت کوتاهی که از اعلام تصمیم تا کنون گذشته است، دیدگاه های متضادی مطرح شده است که بعضا در خورد توجه و دقت است و ارتباط ویژه ای با موضوعی که در استراتژی اوباما در افغانستان به آن اشاره شد، پیدا می کند. یکی از دیدگاه هایی که مطرح است این است که موفقیت افزایش نیرو (Surge) در عراق را نباید با موفقیت این سیاست در افغانستان یکی دانست. به دلیل ماهیت متفاوت چالش هایی که نیروهای امریکایی یا نیروهای طرفدار امریکا در این دو کشور با آن رو به رو هستند، برخی از تحلیل گران معتقدند که امکان موفقیت در افغانستان مانند عراق نیست.

تفاوت اصلی به ماهیت عملیات ضد امریکایی در این دو کشور بر می گردد. در عراق عملیات ضد امریکایی عمدتا مبنای شهری داشت. یعنی فی الواقع در شهر ها بود که انفجار های گسترده ای رخ می داد و لذا امریکا با افزایش نیرو و کشیدن دیوار نظامی در اطراف شهرهای عمده من جمله بغداد توانست شدت عملیات تروریستی ضد امریکایی را کاهش دهد. اما امریکا در افغانستان با یک ماهیت روستایی رو به رو است. به این معنی که بیشترین مقاومت ها و عملیات در مقابل نیروهای نظامی امریکا در مناطق روستایی رخ می دهد و تفاوت جنگ های روستایی و شهری بسیار حائز اهمیت است. لذا یکی از پیامدهایی که جای نگرانی برای برخی از دست اندرکاران امریکایی دارد، این مسئله است که خروج نیروهای نظامی امریکا از افغانستان ممکن است به افزایش عملیات ضد امریکایی منجر شود.

پیامد دیگری که حائز اهمیت است نگرانی ای است که در برخی از مقامات افغانی ایجاد شده که بعد از خروج نیروهای نظامی امریکا بر اساس جدول فعلی که پیش بینی خروج سی و سه هزار نفر را تا سال 2012 می کند و البته شصت هزار نیروی نظامی امریکایی تا سال 2014 هم چنان در افغانستان حضور خواهند داشت، آیا نهادهای نظامی و امنیتی افغانستان قادر به تامین امنیت هستند؟ در پاسخ به این سوال برخی از نخبگان امنیتی و سیاسی افغانستان ابراز تردید می کنند لذا این تصمیم گیری اوباما تا حدودی پیامد های داخلی برای دولت کرزی در بر دارد.

پیامد سومی که حائز اهمیت است این است که مسئله خروج نیروهای امریکایی به عملیات در پاکستان هم ارتباط دارد. جان کری،‌سناتور معروف دموکرات امریکایی در آخرین مقاله ای که در فارن پالیسی منتشر کرده، تاکید می کند که تهدیدی که برای افغانستان وجود دارد از ناحیه پاکستان است و این تهدید کم نیست. او در مورد اهمیت این تهدید و توجه امریکا به آن تمرکز می کند. او به این نکته می پردازد که آیا خروج نیروهای نظامی امریکا بر اساس جدول اعلام شده اوباما این تهدید را کم یا زیاد می کند؟ این مسئله یک چالش بزرگ و یکی از پیامدهای عمده تصمیم گیری اوباما است.

در مجموع از آن چه گفته شد و بر اساس تجزیه و تحلیل هایی که در داخل امریکا مطرح است، منطق نظامی تصمیم اوباما ضعیف ولی منطق سیاسی آن برجسته است. اما آیا این به بحران امریکایی افغانستان خاتمه خواهد داد؟ به نظر می رسد که مسئله افغانستان برای امریکا بسیار پیچیده تر از مسئله عراق است. هرچند که در عراق هم هنوز چالش های عمده ای برای دولت امریکا وجود دارد، اما به نظر می رسد چالش های افغانستان پیوند خورده با پاکستان برای اوباما نه تنها در دو سال آینده بلکه در دولت آینده امریکا هم بسیار جدی خواهد بود.


نظر شما :