جایگاهِ ضعیفِ EQ در زندگی ما

وقتی که مدرک هست اما بلوغ شخصیت نیست

۲۳ بهمن ۱۴۰۰ | ۱۲:۰۰ کد : ۲۰۰۹۷۹۹ اروپا آسیا و آفریقا نگاه ایرانی
نویسنده خبر: محمود سریع القلم
محمود سریع القلم در یادداشتی می نویسد: آیا داشتنِ مدرک دانشگاهی برای مدیریت هیجان و مجهز شدن به عقلانیتِ کلامی و رفتاری کافی است؟ طبعا یادگیری علوم و انباشتِ ذهنی داده ها کافی نیست و نوعی بلوغ شخصیتی و رفتاری لازم است. اگر IQ را در دانشگاه به کار می گیریم، کجا سراغ EQ برویم؟
وقتی که مدرک هست اما بلوغ شخصیت نیست

دیپلماسی ایرانی: چرا افراد در کشورهای جهانِ سوم مدرک می گیرند ولی عموماً شخصیت آنها خیلی تغییر نمی کند؟ مطالعۀ مقایسه ای جوامعِ شرقِ آسیا و غرب اروپا به وضوح نشان می دهد که پیشرفت و توسعه یافتگی نه تنها تابعِ سطحِ علم و دانش بلکه شاید به مراتب مهمتر تحت سیطرۀ «بلوغ شخصیتی» است. فقط دانش و خصوصی سازی اقتصادی نیست که چین، کرۀ جنوبی و ویتنام را به وضعیت برتر اقتصادی و سیاسی فعلی رسانده است بلکه «کنترلِ خشم»، «کنترلِ هیجان»، «آگاهی از احساساتِ خود»، «توان استدلالی فهمِ دیگران»، «توانِ پذیرشِ واقعیت»، «توانِ روحی انطباق پذیری»، «فهم خود از منظرِ دیگران» و «آمادگی برای خود ارزیابی» هم بسیار دخیل و تعیین کننده هستند.

این نوع توانایی ها از توانایی‌های مربوط به فیزیک دان، شیمی دان، ریاضی دان شدن و علوم هسته‌ای و مهندسی بسیار متفاوت است. یکی از مهارت های مهم زندگی، فهمِ شرایطِ طرفِ مقابل است حال این طرف دوست باشد، همسایه باشد، مغازه دار باشد، فرزند باشد، یک سازمان و دولت باشد، حزب مخالف باشد و یا حکومتِ خارجی باشد. این توانایی با هوش ریاضی فرق می‌کند. به همین دلیل ممکن است فردی، دو مدرک دکتری از برجسته ترین دانشگاه‌های جهان داشته باشد ولی از اینکه متوجه پی‌آمد واژه هایی که در تعامل با دیگران به کار می‌گیرد نباشد. دانش (Knowledge) و پردازش اطلاعات (Information Processing) یک نوع هوش می‌خواهد و مدیریت هیجان، احساس، عصبانیت، غم، ترس و خوشحالی زیاد، هوشی متفاوتی می‌طلبد. انگلیسی ها می‌گویند اگر دو یا چند گروه با هم اختلاف دارند چرا خودروها را آتش می زنند، ساختمان ها را تخریب می کنند، یکدیگر را به قتل می رسانند و واژه های ناپسند استفاده می کنند؟ بلکه باید یکدیگر را درک کنند، برای هم جا باز کنند و دایره ای بزرگ برای منافع طرفین شکل دهند. چرا تخریب؟ چرا فحاشی؟ چرا خشونت؟ به همین دلیل در انگلستان بر خلاف فرانسه و روسیه، جنبش های فعالِ اجتماعی، مدنی و سیاسی بوده ولی منجر به بهم ریختگی و فروپاشی سیستمی نشده و شاید دلیل اصلی آن، مدیریتِ منطقی هیجان، احساس، خشم و ترس است.

مهم‌تر از درک دیگران، درک خود است. در مقابل واژۀ Introspection در دیکشنری آمده: An examination of one’s thoughts and feelings (ارزیابی اندیشه ها و احساسات خود). یکی از تکالیفی که این نویسنده بعضاً به دانشجویانِ دکتری خود می دهد این است که: لطفا تا هفته آینده پنجاه صفحه در مورد خود بنویسید. درزمان هایی که این تمرین انجام شده، اغلب دانشجویان ثابت کرده اند که بعد از 6-5 صفحه متوقف شده اند و در مورد خود بسیار کم می دانند.

 چطور است که ما تا این حد باهم اختلاف داریم و بعد در خارج هم با همسایگان و غیرهمسایگان اختلافات بنیادی داریم؟ آیا به منابع نفت و گاز مربوط می شود؟ یا موقعیتِ جغرافیایی؟ به حمله مغول ها مربوط می شود یا استعمار انگلستان؟ آیا ممکن است در مقابل به نحوۀ فکر کردن و مدیریتِ روان و احساساتِ ما مربوط باشد؟ ویتنام با پنج قدرت رویارویی کرده است: چین، ژاپن، کره، فرانسه و آمریکا. امروز با حدودِ 97 میلیون نفر جمعیت، جغرافیایی کوچک (331211 کیلومتر مربع)، حکومتِ متمرکز کمونیستی و اقتدارگرا، تولید ناخالص داخلی آن بالغ بر 271 میلیارد دلار بوده و در جذب سرمایه گذاری خارجی موفق عمل کرده است. بحث کانونی می‌تواند این موضوع باشد که فهم خود و فهم دیگران فقط اطلاعات و دانش نیست. خودخواهی، خود محوری، عصبانیت، هیجان، خشم و ترس می توانند فهم از خود و دیگران را به شدت مخدوش کنند. تفاوت روسیه و چین هم در همین جاست. روسیه توانِ تولید مانند ژاپن را ندارد بلکه با تانک و جنگنده قدرت تولید می کند. ولی چین از خود پرسید: غرب چگونه جهان را تسخیر کرد؟ پاسخ در سازماندهی گسترده تولید و ثروت بود. چون جایگاه سخیفِ فقرِ خود را زمان مائو تشخیص داد و قدرت طرف مقابل یعنی غرب را هم متوجه شد و در عین حال اجازه نداد غرور تاریخی در این ادراکات نقش داشته باشند و طی سه دهه خود را به جایی رساند که هیچ کشوری امروز نمی تواند اقتصاد خود را از چین مُنفک کند.

وقتی (Emotional Quotient)EQ یا هوشِ (مدیریت) هیجان تعطیل است، آدمی متوجه نمی شود که کارها و سخنان او چه تاثیری بر اندیشه، عملکرد و روانِ طرف مقابل می گذارد و چون با خشم، احساس، عصبانیت، نفرت، جبران، تلافی، انتقام، حذف و توهین عمل می‌کند فرصت های احتمالی تعامل و کنار آمدن را تخریب می کند. خیلی باید کنجکاو بود که چرا واژۀ Compromise به معنای کوتاه آمدن و کنار آمدن به «سازش» در ادبیاتِ اجتماعی و سیاسی ما ترجمه شده است. یعنی نباید کنار آمد و کوتاه آمد بلکه باید جواب داد، مبارزه کرد، مقابله کرد، درگیر شد و تلافی کرد. میان دانش و داده از یک طرف و عملکرد از طرف دیگر، هیجانات و احساسات ورود پیدا می کنند و رفتارها و کنش ها را جهت می دهند. شاید سینوسی بودن تاریخ ما و مرتب سیستم های سیاسی را عوض کردن به خاطر این بوده که ما در مدیریت اختلافات فکری و اجتماعی خود به اندازۀ کافی EQ نداشته ایم. بسیاری می پرسند مگر ما منابع طبیعی فراوان، سرزمین بزرگ، ادبیاتِ غنی، مبانی منحصر به فرد فلسفی، دانشگاه های مناسب، افراد توانمند در علوم، مهندسی، پزشکی، حقوق و اقتصاد نداریم چرا نمی توانیم در مناسبات داخلی و خارجی، سیستم بسازیم؟ وضعیت ما حاکی از آن است که حلقۀ مفقود شده در دسترسی به دانش و اطلاعات نیست بلکه در «فهم خود و فهم دیگران» است. در فهم خود و در فهم دیگران هم، مشکل اصلی کمبود اطلاعات نیست به خصوص در جهان 5G، دسترسی به داده مشکل ندارد، بلکه شاید «مدیریت معقول EQ و هوش هیجانی» به توجه بیشتری نیاز دارد. تا به حال حتی یکبار شنیده نشده که یک مقامِ رسمی اسرائیلی، وجودِ تسلیحاتِ هسته ای اسرائیل را اذعان کند. کنترل بسیار محاسبه شده ای در میان سیاست مداران اسرائیلی هست که این موضوع را به زبان نیاورند و حتی برای ترساندن و یا ابراز خشم و یا حس برتری خود از این اهرم به صورت تبلیغاتی استفاده نکنند. بلکه این سیاست مداران به صورت پیچیده ای عمل کرده اند طوری که همه واقف به این Fact هسته ای هستند و به آن توجه می کنند. ولی چون ما EQ ضعیف داریم و «خود نمایی» به مراتب قوی تری از حکمرانی خوب، اجماع نخبگان، مصالح دراز مدت و عقلانیت سیاسی عمل می‌کند، کارهایی که انجام نمی دهیم را قبل از وقوع تبلیغ می کنیم. حتی در موارد عادی اجتماعی و عمومی نیز، اگر فردی مصالح دراز مدت خود را در نظر بگیرد بسیار مراقب واژه ها، سخنان و رفتارهای «فعلی » خود خواهد بود.

آیا داشتنِ مدرک دانشگاهی برای مدیریت هیجان و مجهز شدن به عقلانیتِ کلامی و رفتاری کافی است؟ طبعا یادگیری علوم و انباشتِ ذهنی داده ها کافی نیست و نوعی بلوغ شخصیتی و رفتاری لازم است. اگر IQ را در دانشگاه به کار می گیریم، کجا سراغ EQ برویم؟ هرچند تحصیلات می تواند عاملی موثر در EQ باشد ولی مجهز شدن به این توانایی، ظرفیت هایی به مراتب بالاتر از کسبِ دانش و مدرک لازم دارد. حتی کشورهایی مانند ژاپن، نروژ، دانمارک و انگلستان که در EQ بسیار رشد کرده‌اند همانند پرورشِ اخلاقی انسان هنوز می توانند عرصه های جدیدی را طی کرده و تجربه کنند و به طور طبیعی، مرزی برای EQ وجود ندارد. همانند یادگیری حرفه ای زبان های خارجی، بهترین بازۀ سنی برای پرورش EQ زیر پانزده سال است. اولین و شاید مهمترین شرط برای تحقق این امر این است که مجموعۀ خانواده، مدرسه، رسانه ها، جامعه و دولت، اصل و اهمیت EQ را بپذیرند و مدیریتِ خشم، عصبانیت، غم، ترس، عقده ها، کمبودها، هیجان و احساس را در فرآیندهای تصمیم سازی و تصمیم گیری های فردی و کلان دخیل بدانند. سپس، مباحثِ EQ در برنامۀ درسی نظام آموزشی در دبیرستان قرار بگیرد و اهمیتِ آن کمتر از فیزیک، شیمی و ریاضیات و مدرک دانشگاهی تلقی نگردد. خودآگاهی و توجه به احساسات و خواسته های دیگران باید به عاداتِ مثبت و پسندیده در فضای جامعه تبدیل شوند. پدر و مادرها اول باید به EQ واقف باشند تا بتوانند آن را در محیط خانواده پیاده کنند. اگر فردی EQ داشته باشد هیچ گاه دوبله پارک نمی کند چون نه می خواهد به خودش بی احترامی کند و نه به دیگران. همین مثال دوبله پارک کردن را می توان به اندازۀ 5000 مورد فردی و اجتماعی تعمیم داد. EQ در تمام شئون زندگی انسان جاری است. افرادی که از ضریب بالای هوش هیجانی برخوردارند از اعتماد به نفس قابل توجهی نیز بهره مندند. ملت ها و دولت هایی که با EQ آشنا بوده و آن را به کار می گیرند بهتر و دقیق تر تصمیم می گیرند، بهتر مشکلات را مدیریت می‌کنند، کمتر اشتباه می کنند، اختلافات خود با دیگران را عمیق تر و راحت تر حل و فصل می کنند و به موازات دانش، طبع بشر، خود اکتشافی و دیگراکتشافی را مد نظر قرار می دهند. در مقابل، افراد یا جامعه ای که در EQ ضعیف هستند، بی محابا دروغ می گویند، Fact را نادیده می گیرند، آگاهانه حیله گری را به جای تدبیر به کار می برند، نسبت به وارونه جلوه دادن حقایق، بی حس می شوند و چون حافظۀ کوتاه مدت پیدا می کنند، فرصت طلبی را پیشۀ خود می کنند. تمامی این نارسایی های رفتاری، ناشی از یک مسئله کانونی است: ترس از روبه‌رو شدن با خودِ واقعی، با زندگی واقعی خود و با واقعیتِ اجتماعی خود.

 EQ تا آنجا تعیین کننده است که شاید بتوان ادعا کرد که اگر این نوع هوش در جامعه جاری بود، تحولاتِ 28 مرداد 1332 رخ نمی‌داد و اختلافات در داخل و خارج به نوعی دیگر مدیریت می‌شد و سرنوشتی دیگر رقم زده می شد.

محمود سریع القلم

نویسنده خبر

عضو هیئت علمی و استاد دانشگاه شهید بهشتی و کارشناس ارشد روابط بین‌الملل.

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: مدرک دانشگاهی بلوغ شخصیت بلوغ اجتماعی ایران کودتای 28 مرداد کودتای مرداد 32 آلمان چین اروپا انگلیس فرانسه محمود سریع القلم


( ۲۸ )

نظر شما :

رفیعیان اتشپز ۲۳ بهمن ۱۴۰۰ | ۱۲:۳۲
جالب بود ،نوشته هایی که بر هر فرد ارزش اموزش و یادگیری وبکارگیریش لازم است.، دست مریزاد استاد سریع القلم.
خسرو ۲۳ بهمن ۱۴۰۰ | ۱۴:۲۲
عالی بود
محمد ۲۳ بهمن ۱۴۰۰ | ۲۲:۴۳
کاری به نافرجام ماندنش ندارم ، اما مگر نبود دوران شکوفایی اقتصادی دهه چهل و پنجاه ، که هر گوشه این کشور کارخانه ای سر براورد و بسیاری از آنها هم غیر دولتی و خصوصی بودند ، صاحبان این کسب و کارها هم از همان کارآفرینان خودساخته ای بودند که امروز با حسرت نمونه هایش را در غرب می بینیم و آرزو می کنیم که کاش ما هم می توانستیم از پارکینگ خانه مان به شرکتی بزرگ تبدیل شویم ، غافل از اینکه چند دهه پیش این اتفاق در ایران می افتاده و به رویه عادی و جاری تبدیل شده بود ، متوجه هستم که حرفهای شما بیشتر کنایه است ، اما آنچه که فهمیدیم این است که راه توسعه اقتصادی از توسعه سیاس می گذرد . البته این را هم بگویم ، مهاجران ایرانی که اقلیت بسیار موفقی را در کشورهای غربی تشکیل داده اند ، خط بطلانی هستند بر این حرف که ما نمی توانیم ، ما می توانیم ، اما باید زمین و زمینه اش فراهم باشد . جوان ایرانی اگر در امریکا باشد از خود امریکایی ها موفقتر می شود ، اما اگر جوان ایرانی را به ایران بیاروریم ، بلاشک از جوان ایرانی شکست خورده تر می شود و این ربطی به EQ ندارد ، به این می گویند جبر جغرافیایی
ناراضی وضع موجود ۲۵ بهمن ۱۴۰۰ | ۰۴:۳۳
بله جناب دکتر. ما هم انتظار داریم غرب پیشرفته هیجاناتش را کنترل کند و بفهمد که در منطقه خاورمیانه جایی ندارد. و باید استقلال سیاسی و فرهنگ و آیین و‌ منافع ما را به رسمیت بشناسد. تخلیه منطقه و پذیرفتن ایران اتمی وجوه این کنترل هیجانات و شخصیت انطباق پذیری با دیگران است!!! حتما
عبدالحسین ۲۷ بهمن ۱۴۰۰ | ۱۱:۱۸
بسیار عالی بود. واقعا توجه به EQ در نظام آموزشی، مدارس و خانواده کم است همین باعث ناپایداری اجتماعی و سیاسی در روند تاریخی کشور ما شده است. سپاس از استاد سریع القلم
سامان ۰۱ اسفند ۱۴۰۰ | ۰۲:۰۸
با همه این توضیحات اما اقتصاد ویتنام خیلی کوچکتر از ما هست و همچنین از نظر توسعه یافتگی (بنا بر آمارهای بین المللی) این کشور خیلی پایینتر از ایران قرار دارد. نکته ی دیگر اینکه ما امروز کشوری جهان سومی تلقی نمیشویم و بنا بر آمارهای بین المللی کشوری در حال توسعه و با شاخص های توسعه ی انسانیِ متوسطِ رو به بالا هستیم. ضمن اینکه امروزه معمولا عبارات جهان سومی و جهان اولی با توجه به بار منفی و توهین آمیز این نوع عبارات برای مقایسه و تعریف توسعه یافتگی کشورها بکار نمیروند. شاخص هایی دقیق و مهم مثل "شاخص توسعه انسانی" تعیین کننده جایگاه کشورها جهت مقایسه از نظر توسعه یافتگی و پیشرفت هستند و جایگزین عبارات قدیمی جهان سومی و غیره شده اند. امروز ما بر اساس این شاخص ها و مطابق با آمارهای بین المللی خیلی بالاتر از کشورهایی مثل ویتنام و حتی بالاتر از کشورهایی اروپایی مثل ترکیه، صربستان، اوکراین و خیلی کشورهای دیگه قرار میگیریم، با تمام کم و کاستی ها و مشکلات اما ما در این زمینه بعد از انقلاب رشد خوبی داشتیم و امروز در دنیا از این نظر از جایگاه نسبتا خوبی برخوردار هستیم. پس میشود گفت این مقاله بر اساس چیزی تنظیم شده که چندان به واقعیت نزدیک نیست، ضمن اینکه مبحث هوش هیجانی چیزی نیست که بدون آمار دقیق و بدون کمک روانشناسان مجرب بشود مورد بررسی قرار داد و البته در مورد سیاست میتواند بسیار متفاوت از چیزی باشد که در مورد فرد یا جامعه تعریف میشود، بررسی رخدادهای تاریخی سیاسی و سیاست روز با توجه به اینکه پارامتر ها و متغییر های زیادی بعنوان عوامل تعیین گذار در خود دارد بر اساس هوش هیجانی از اساس میتواند اشتباه باشد.
سامان ۰۱ اسفند ۱۴۰۰ | ۰۲:۲۲
نکته جالب ماجرا اینه که ایران و ژاپن بر اساس رتبه بندی موسسه گالوپ هوش هیجانی تقریبا یکسانی دارن و در یک رده قرار میگیرن!
قدرتی ۲۲ فروردین ۱۴۰۱ | ۱۴:۳۶
خیلی از جهان پیشرفته عقب هستیم
مجيد همايي ۳۰ فروردین ۱۴۰۱ | ۱۲:۲۱
در نظر گرفتن هوش اجتماعی همه مردم بعنوان جمع گرایی صحیح نیست ضمن اینکه هوش اجتماعی تابعی از رخدادهای سیاسی، اجتماعی و تاریخی ملتهاست که یکسان نیست. کلا رابطه خطی بین عدم پیشرفت و هوش اجتماعی وجود ندارد، یعنی ویتنامی ها، چینی ها و ملتهای مورد نظر ایشان اصلا دروغ نمی گویند و کلک نمی زنند ولی روسها، ایرانیها و ضد آمریکاییها دروغگو و شرور هستند؟ تجربه بنده بعد از سالها زندگی در نقاط مختلف دنیا که خلاف موضوع است و حتی در جوامع پیشرفته انواع خطاهای انسانی وجود دارد لیکن اصلاح رفتارهای روزمره اجتماعی و احترام به قانون به منزله احترام به خودمان است. کلا این نوع ادبیات به نوعی خودتحقیری بی فایده منجر می گرددو جبر جغرافیا و مسائل سیاسی کلان جهان نقش پررنگ تری دارد. در پایان نکته جالبتر این هست که فضای مجازی در ایران بخصوص عاملی در جهت رشد و آگاهی و بالا رفتن هوش اجتماعی مردم شده است و مسائلی مانند حقوق زنان و یا حتی متوقف سازی پتروشیمی میانکاله بدلیل الزامات محیط زیست در این فضا اتفاق افتاده است. پس هوش اجتماعی در کل روبه رشد با سرعت بالایی می باشد ولی بخشی از مقاله که با فرض تقدس غرب و خود تحقیری نگاه می کند جالب نیست.