موبوکراسیسم با طعم بمب

ایران به دنبال بمب هسته‌ای! نقدی بر فیلم «آدمکش امریکایی»

۱۷ فروردین ۱۳۹۷ | ۱۴:۴۳ کد : ۱۹۷۵۸۴۱ اخبار اصلی پرونده هسته ای سینما دیپلماسی
به نظر می آید که برجام نتوانسته شتاب ایران هراسی را حداقل در هالیوود کم کند. اکنون با حضور بیش از یک ساله ترامپ در کاخ سفید و پررنگ شدن مخالفت ها با ایران و نیز حضور جان بولتون در سمت مشاور امنیت ملی کاخ سفید به نظر می آید موج ایران هراسی به موازات عالم سیاست در سینما هم ادامه داشته باشد
ایران به دنبال بمب هسته‌ای! نقدی بر فیلم «آدمکش امریکایی»

عبدالرحمن فتح الهی – دیپلماسی ایرانی قصد دارد در راستای پرداختن بیشتر به مسائل مربوط به دیپلماسی و سیاست خارجی در کنار رخدادهای جهانی، به صنعت سینما به عنوان یکی از مولفه های موثر در دیپلماسی فرهنگی به بررسی فیلم های ساخته شده در این حوزه بپردازد. در متن پیش رو سعی شده تا نگاهی سینمایی و در عین حال غیر سینمایی به فیلم American Assassin (آدمکش آمریکایی) شود:

متن:

فیلم آدمکش آمریکایی محصول 2017 ساخته مایکل کوستا بر اساس فیلم نامه تیمی چهار نفره متشکل از ادوارد زوئیک، استیفن شیف، مایکل فینچ و مارشال هرسکویتس است. فیلمی که اگر چه می توان مصداق های فراونی را برای یک اثر سینمایی خوب از دل آن بیرون کشید، اما نمی توان چندان آن را جدی گرفت. بیشترین ضعف اثر در فیلم نامه و درام خلاصه می شود. آدمکش آمریکایی اقتباسی از آثار وینستنت جوزف فلین، نویسنده تریلرهای سیاسی و رمان های جنایی آمریکایی و خالق شخصیت "میچ رپ" است.

نکته مهم در خصوص فیلم نامه اثر این است که بر خلاف شخصیت سرراست و بدون پیچیدگی خاص کاراکتر میچ رپ در آثار فلین، تیم نویسندگی در فیلم نامه کوشیده است با مطرح کردن تعلیقات، گره های وجودی، چالش های و تقابلات روانشناسانه ناشی از انتقام و خشم  بتواند حداقل قدری میچ رپ را به عنوان کارکتر اصلی به تیپ – شخصیت نزدیک کند. اگر چه در فیلم نامه هم حفره های زیادی برای همین پرداخت وجود دارد، اما در سایه همین روایت نیم بند درام تا حدودی توانسته از مجموعه رمان های 15 جلدی "رپ" جلوتر عمل کند. بر اساس ساختار روایی کلاسیک پروتاگونیست (قهرمان) – آنتاگونیست (ضدقهرمان) فیلم نامه سعی در ساختار شکنی چندان جدی ندارد؛ اگر چه که رپ از نظر روایت شخصیتی در مرز قهرمان و ضد قهرمانی حرکت می کند، اما در نگاه کلی حفره های جدی را برای نزدیک شدن به یک پرداخت جدی، آن هم در حد شخصیت در روایت اثر وجود دارد. میچ رپ بر اساس دغدغه های شخصیتی و بدون فرمانبری از کسی عمل می کند که تا پایان فیلم هم این کشمکش به یکی از دالان های روایت داستان بدل می شود و تا حدودی هم توانسته گره روایی تقابل رپ با مافوق های خود به خصوص استن هورلی و نیز مقایسه با گوست یا رانی به خوبی در دل داستان تعریف شود، به طوری که موتور پیش برنده فیلم نامه در این گره داستانی جای دارد. ولی در آن سو رپ از نظر داستانی به عمق جدی از نظر پرداخت روایی نمی رسد؛ در ابتدای داستان ما شاهد میچ رپ عاشق هستیم و در ادامه با کشته شدن نامزدش بدون پرداختی روانشناسانه و سیر تحولی به یکباره رپ در جایگاه عصیان گری قرار می گیرد که در باتلاق خشم و انتقام فرو رفته است وهمین مساله هم به پرده حائل رسیدن رپ حتی به یک تیپ – شخصیت بدل شده است. مشابه این ضعف فیلم نامه در مورد کاراکتر رانی و یا گوست به عنوان شاگرد سابق هورلی هم البته با شدت بیشتر وجود دارد؛ چرا که فیلم نامه مجددا توان نزدیک شدن به هورلی را در سایه غوطه ور شدن در خشم و نفرت از ساختار سیاسی آمریکا و به خصوص رفتار استن در رابطه با خود را ندارد. در سراسر فیلم نامه هورلی تنها دغدغه ای جز گرفتن انتقام از خود بروز نمی دهد. همین مساله او را از نظر روایی به عنوان آنتاگونیست اثر الکن می کند. در صورتی که در منطق درام هر چه قدر که آنتاگونیست پرداخت بهتری داشته باشد، داستان با غنای بهتری روبه رو است. در ادامه هورلی هم در منطق روایی خود می تواند در حد میهن پرست، استاد و سربازی کهنه کار مانند دو کاراکتر قبلی در قالب تیپ خلاصه شود، تنها نقطه اتصال هورلی به درام کشمکش فرمان پذیری و تقابل با رپ و گوست در اینخصوص است.

بر اساس ساختار روایی کلاسیک پروتاگونیست (قهرمان) – آنتاگونیست(ضدقهرمان) فیلم نامه سعی در ساختار شکنی چندان جدی ندارد؛ اگر چه که رپ از نظر روایت شخصیتی در مرز قهرمان و ضد قهرمانی حرکت می کند، اما در نگاه کلی حفره های جدی را برای نزدیک شدن به یک پرداخت جدی، آن هم در حد شخصیت در روایت اثر وجود دارد.

مابقی آدم های فیلم نامه به خصوص کاراکترهای ایرانی در جایگاه پاشنه آشیل داستان اثر به هیچ وجه حتی رنگ و بوی تیپ را هم به خود نگرفته اند. در همین رابطه درام آدمکش آمریکایی در بستر کاراکترهای با چارچوب های مشخص و کلیشه ای از بدمن های سطحی شکل گرفته است. لذا نه خبر از پرداخت و نزدیک شدن به دغدغه های شخصیت های ایرانی در فیلم نامه مطرح است و نه در طول داستان می توان به دلایل و اهداف کارکترهایی چون بهروز و یا ژنرال رستمی در ساخت بمب هسته ای و انفجار آن در اسرائیل پی برد. درام تنها روایتگر ایرانیانی است که بدون همانگی با تهران و سرخود به دنبال نابودی اسرائیل هستند.

مضافا در فیلم نامه مساله گم شدن و سرقت مقداری پلوتونیوم را بدون هیچ منطق و پرداختی از تاسیسات هسته ای روسیه مطرح می کند. لذا این که این مقدار از پلوتونیم چگونه از روسیه خارج شده و یا این که چگونه به دست دلالان اسلحه رسیده از نقاط ابهام و از ضعف های درام به شمار می رود. همین مساله هم فیلم نامه که می توانست نوید یک اثر خوب را بدهد به دلیل سایه جدی پاپاراتزی و پروپاگاندا بر داستان از منطق روایی را با اشکالات جدی روبه رو کرده است؛ به همین دلیل هم در داستان شاهدیم که یک مقام ایرانی، آن هم در سطح وزیر با شمایلی از انسان های شعاری به دنبال ساخت بمب هسته ای است. جالب اینجا است که در تیم نویسندگی اثر ما با ادورا زوئیکی طرفیم که در کارنامه خود آثاری چون افسانه ها خزان، آخرین سامورایی، شکوه و یا فیلم اخیرش قسمت دوم جک ریچر را دارد. در همین راستا شاید میچ رپ و گوست رنگ وبویی از جک ریچر را داشته باشند. شاید هم حضور زوئیک در تیم نویسندگی باعث شده که برخی از نکات جدی و مهم در درام - به عنوان نقاط – طرح شود. در درام اثری از عشق های آن چنانی قهرمان نیست. شاید در فیلم نامه علاوه بر کاترین، نامزد میچ، ما با حضوری کاراکتری دیگر به نام آنیکا (مامور اطلاعاتی ایران) روبه رو باشیم، اما درام به سمت لابیرنت های ملودراماتیک سوق پیدا نمی کند. اگر چه شخصیت میچ رپ المان های جیسون بورن، جیمز باند و جک ریچر را از نظر داستانی تداعی می کند، اما در درام آدمکش آمریکایی خبری از آن کلیشه های سانتی مانتالیستی پورتاگونیس وجود ندارد. نکته دیگر هم نگاه درام به ساختار سیاسی در ایران، آن هم بعد از برجام است. فیلم نامه در برهه هایی از داستان به اختلاف جدی در بدنه سیاسی ایران در توافق هسته ای با آمریکا را مطرح می کند. از آن مهم تر فیلم نامه شاید برای اولین بار در تاریخ هالیوود به همکاری با ایران اشاره می کند که به عنوان یک خرق عادت می توان از آن به عنوان یکی از نقاط روشن فیلم نامه اشاره داشت. البته در ادامه درام به واسطه عدم پرداخت جدی و تنها با چند دیالوگ سعی در بیان این نقاط تفاوت داشته که نهایتا هم فیلم نامه در این رابطه زبان قاصری دارد.

قدرت بیشتر فیلم به حوزه کارگردانی میکل کوستا باز می گردد. American Assassin به واسطه فرم اجرایی و کارگردانی اثری سرگرم کننده است. سکانس های اکشن فیلم خوش ساخت هستند و هیجان خوبی را خلق و به مخاطب القاء می کند. همین روایت اجرایی کوستا تا حدودی هم می تواند حفره های روایی فیلم نامه را پوشش دهد. هر چند که به قول سینمایی ها از دل یک فیلم نامه خوب و کارگردانی ضعیف می توان با اثری متوسط روبه رو شد، اما از دل فیلم نامه ضعیف حتی با کارگردانی قوی، اثر جدی خلق نمی شود؛ اما فیلم نامه نیم بند آدمکش آمریکایی در سایه سکانس های کوستا با آن میزانسن و دکوپاژ مناسب خود، آن را اثری قابل قبول از نظر روایت اجرایی نشان داده است. تدوین کنراد باف هم با تقطیع سریع نماها ریتم خوبی را به اثر تزریق کرده است. نماهای انریکه چدیکا در جایگاه تصویربردار هم توانسته در خلق شات هایی مناسب به روایت اجرایی کمک شایانی کند. به خصوص که تصویر به گونه ای سعی در همزاد پنداری با کارکترها و نزدیک کردن مخاطب با شخصیت ها را از طریق کلوزآپ های خود دارد. صحنه های اکشن به خصوص سکانس انفجار بمب هسته ای هم توانسته در خلق تعلیق و هیجان مضاعف به جذب مخاطب راهگشا باشد. ساخت جلوه های ویژه انفجار بمب هسته ای در اعماق اقیانوس و تاثیر آن بر ناوهای آمریکایی، هم در در بعد Visual Effects با کار هیرن آچارایا و هم در بعد Special Effects با تیم گئورگ باجزار، چند دقیقه پایانی فیلم را به یکی از سکانس های پرقدرت اثر بدل کرده است.

قدرت بیشتر فیلم به حوزه کارگردانی میکل کوستا باز می گردد. American Assassin به واسطه فرم  اجرایی و کارگردانی اثری سرگرم کننده است. سکانس های اکشن فیلم خوش ساخت هستند و هیجان خوبی را خلق و به مخاطب القاء می کند. همین روایت اجرایی کوستا تا حدودی هم می تواند حفره های روایی فیلم نامه را پوشش دهد. 

در ادامه هم سکانس حمله تروریستی ابتدایی اثر نیز با آن نماهای لانگ شات، دوربین لرزان روی دست و تقطیع سریع به گونه ای ساخته شده که تماشاگر خود را در میان تیراندازی و وحشت و خشونتی جدی، تا حدی رئالیته و باورپذیر می بیند. همین امر هم سبب شده تا از نظر کارگردانی فیلم American Assassin به یک اثر تقریبا قابل قبول جاسوسی و اکشن با تم سیاسی بدل شود. از نقاط ضعف اثر می توان به بازی های نه چندان جدی بازیگران اشاره داشت. به جز بازی تقریبا قابل قبول مایکل کیتون در نقش استن هورلی می توان گفت که سایر بازیگران نتوانسته اند به نقش های خود چیزی اضافه کنند. دیلن اوبرایان در نقش میچ رپ و تایلر کیچ هم در نقش گوست تکراری بر بازی های پیشین خود بدون هیچ اکت جدی اثرگذاری که بتوانند بار اجرای اثر را از نظر بازی به پیش برند، است. لهجه بد بازیگرانی که فارسی حرف می زنند و بازی بدتر آنها به خصوص نوید نگهبان در نقش بهروز و شیوا نگار در نقش آنیکا به عنوان نقطه ضعف، افت جدی را در اجرای اثر داشته است. در مجموع برآیند کاری ادوارد زوئیک، استیفن شیف، مایکل فینچ و مارشال هرسکویتس در قالب تیم نویسندگی به همراه کارگردانی مایکل کوستا توانسته آدمکش آمریکایی را به اثری تقریبا قابل قبول بدل کند. اثری که علی رغم لکنت های خود، هم در روایت درام و هم در فرم اجرا و کارگردانی می تواند پروپاگاندای خوبی برای هالیوود باشد.   

 فرامتن :

نکته مهم دیگری هم در خصوص تحلیل و نقد فیلم آدمکش آمریکایی باید به آن توجه شود، بعد غیر سینمایی، محتوا و یا "چه" گفتن آن است که نقطه چالش برانگیر فیلم هم مربوط به همین نکته می شود، چرا که زمانی اثر می تواند ادعای بیان هر موضوع و یا محتوایی را فارغ از درست بودن یا نبودن داشته باشد که توانایی اجرای آن را با فرم صحیحی از دنیای تصویر و به بیان دیگر سخن گفتن به زبان سینما را داشته باشد. به قول هاوارد هاکس "هرکس دنبال پیام است، بهتر است به تلگرافخانه برود، نه سینما "؛ لذا سینما چه گفتن نیست، بلکه چگونه گفتن است، اما هر از گاهی "چه" گفتن اثر، فارغ از موفقیت و یا عدم موفقیتش در بیان آن (چه گفتن)، خود به گونه ای محلی از توجه می شود که نیاز به بررسی و تحلیل دارد. به همین جهت فیلم آدمکش آمریکایی اگر چه در حوزه سینما توانسته تا حدودی موفق عمل کند، اما در حوزه فرامتن نمی توان منکر سوگیری های جدی ضد ایرانیش بود. ایران هراسی که در طول فیلم موج می زند، می تواند در صورت تکرار به اهرمی جدی در حوزه مهندسی افکار عمومی آمریکا و جهان در حوزه توان موشکی و دیپلماسی منطقه ای ایران عمل کند، به خصوص که احتمالا بعید نیست در قسمت های بعدی این فیلم علی رغم شکست گیشه این اثر، ایران هراسی را به صورت جدی تری پیگیری کند. ایرانی که در این فیلم مطرح شده به مراتب از گروه های تروریستی مانند داعش و طالبان خطرناک تر به تصویر کشیده شده است.

در این فیلم مقامات تهران  با هر وسیله ممکن به دنبال ساخت بمب هسته ای و انفجار آن در اسرائیل هستند. سایه تند ضد ایرانی پروپاگاندای اثر به جایی می رسد که با پرسیدن سوالی از سوی کاراکتر بهروز که آیا شما نماز می خوانید، سعی در القای این مطلب را دارد که ایدئولوژی ایران بر ساخت سلاح هسته ای و نابودی استوار است.

اما در آن سو یکی از نقاط جالب و در عین حال متناقض اثر به روابط ایران با سازمان های امنیتی آمریکا باز می گردد. در این رابطه تهران با C.I.A برای مبارزه با تروریسم همکاری می کند. این شاید اولین باری است که در یک فیلم هالیوودی، شاهد شکل گیری چنین اتفاق به عنوان یک پیرنگ و خرده داستان هستیم. از طرف دیگر اثر به اختلافات سیاسی در ساختار داخلی ایران هم اشاره  دارد که بخشی از بدنه سیاسی کشور با برجام مخالفند وهمین مساله هم سبب تنش داخلی سیاسی در ایران شده است. اما منطق روایی درام در این خصوص زمانی زیر سوال می رود که مقامات اطلاعاتی ایران به تعقیب وزیر دفاع خود هستند، وزیری که هونز بر سر کار است و قاعدتا در یک کابینه حضور دارد. یکی از نکات تمایز دیگر که می تواند اثر را تا حدودی به نقد سیاسی بر خود هیات حاکمه آمریکا بدل کند، شخصیت گوست است. چرا که آدمکش آمریکایی نهایتا دشمن اصلی ایالات متحده را یک آمریکایی جامانده از سوی C.I.A معرفی می کند که برای انتقام خود، ایرانیان را ابزاری برای رسیدن به اهدافش کرده است. اگر فیلم در اینجا پایان می یافت می توانست گفت که اثر نقدی جدی هم بر خود آمریکا داشته است، اما پایان بندی ایران هراسانه فیلم به مخاطب، این بار به شکلی جدی تر دوباره اثر را به پروپاگاندایی جدی علیه کشور بدل می کند. به موازات این مساله سکانس پایانی فیلم پررنگ ترین نقطه ایران هراسی است که در آن یک مقام نظامی به عنوان نامزد ریاست جمهوری آتی ایران، علاوه بر نابودی اسرائیل، خواهان نابودی آمریکا هم است.

به نظر می آید که برجام نتوانسته شتاب ایران هراسی را حداقل در هالیوود کم کند. اکنون با حضور بیش از یک ساله ترامپ در کاخ سفید و پررنگ شدن مخالفت ها با ایران و نیز حضور جان بولتون در سمت مشاور امنیت ملی کاخ سفید به نظر می آید موج ایران هراسی به موازات عالم سیاست در سینما هم ادامه داشته باشد، به خصوص که نمای کلوزآپ میچ رپ در پشت سر ژنرال رستمی در آسانسور و بسته شدن در به عنوان شات پایانی فیلم می تواند دالی بر ادامه این سری از فیلم ها برای تداوم موج ایران هراسی با رنگ و لعابی جدی تر باشد. 

کلید واژه ها: بمب هسته ای ایران هراسی برجام سینما درام فیلم آدمکش آمریکایی


( ۲۱ )

نظر شما :