توهمات آمریکایی موجب شدند

گرفتار در تله‌های خاورمیانه

۳۱ شهریور ۱۴۰۴ | ۱۸:۰۰ کد : ۲۰۳۵۲۵۲ اخبار اصلی خاورمیانه
نویسنده خبر: اسفندیار خدایی
حسین آقا و رابرت مالی در یادداشتی مشترک می‌نویسند: شکست‌های پی‌درپی سرانجام به مرحله دروغ می‌رسد. مقامات آمریکایی می‌دانند گفته‌هایشان درست نیست، می‌دانند دیگران هم می‌دانند، اما همچنان تکرار می‌کنند. این دیگر صرفاً «چرخش خبری» نیست، بلکه نوعی راهبرد است: خوش‌بینی بی‌پایه در برابر همه شواهد.
گرفتار در تله‌های خاورمیانه

نویسندگان: حسین آقا، بیش از نیم‌قرن درگیر امور و مذاکرات اسرائیل – فلسطین بوده است. او از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۲۳ همکار ارشد کالج سنت آنتونی دانشگاه آکسفورد بود.
رابرت مالی مدرس در مدرسه روابط جهانی جکسون دانشگاه ییل است. او در دولت‌های کلینتون، اوباما و بایدن در سمت‌های ارشد مربوط به خاورمیانه فعالیت کرده است.

این مقاله برگرفته از کتاب تازه‌ منتشرشده‌ی آنان با عنوان فردا دیروز است: زندگی، مرگ و جست‌وجوی صلح در اسرائیل – فلسطین (انتشارات فارار، استراوس و ژیرو، ۲۰۲۵) است.

دیپلماسی ایرانی: در هر روزی از جنگ طولانی غزه، مقام‌های دولت بایدن چنین ادعاهایی را تکرار می‌کردند: آتش‌بس نزدیک است؛ ایالات متحده خستگی‌ناپذیر برای تحقق آن تلاش می‌کند؛ به اندازه برابر برای جان اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها اهمیت قائل است؛ توافق تاریخی عادی‌سازی روابط عربستان و اسرائیل در راه است؛ و همه‌ی اینها به مسیر بازگشت‌ناپذیر تشکیل کشور فلسطین گره خورده است.

هیچ‌کدام از این گفته‌ها حتی اندک شباهتی به واقعیت نداشت. مذاکرات آتش‌بس طولانی و پرنوسان بود و هرگاه نتیجه‌ای هم داد، به سرعت فرو می‌پاشید. آمریکا از انجام تنها کاری که می‌توانست واقعی باشد – یعنی مشروط کردن یا توقف کمک‌های نظامی به اسرائیل – سر باز زد؛ همان کاری که می‌توانست نشان دهد که واشینگتن واقعاً نگران جان دو طرف است. عربستان همواره تأکید می‌کرد که عادی‌سازی بدون پیشرفت به سوی دولت فلسطین ممکن نیست و اسرائیل هم همین مسیر را به‌طور قاطع رد می‌کرد. در نتیجه، هرچه زمان گذشت، ادعاهای آمریکا بیشتر رنگ باخت و به سخنان توخالی بدل شد.

ریشه‌های فریب

این فریبکاری تازه نبود. ریشه‌های آن سال‌ها پیش از جنگ غزه و فراتر از مناقشه اسرائیل – فلسطین شکل گرفته بود. برای دهه‌ها، آمریکا وانمود کرد میانجی است، حال آن‌که آشکارا جانب اسرائیل را گرفت. روند «صلح»‌ای که طراحی کرد بیش از آن‌که وضع موجود را تغییر دهد، تثبیت و دائمی کرد. آمریکا همواره از دموکراسی و حقوق بشر سخن گفت، در حالی‌که سیاست‌هایش نتایج ویرانگر پیاپی داشت.

هرچه این دروغ‌ها آشکارتر شد، نفوذ آمریکا هم کمتر شد. اسرائیلی‌ها، فلسطینی‌ها و دیگر بازیگران منطقه‌ای نمایش میانجیگری آمریکا را کنار گذاشتند و به مواضع عریان‌تر بازگشتند: فلسطینیان خشمگین و بی‌رهبر به اعمال پراکنده خشونت متوسل شدند و اسرائیل نیز هرجا فلسطینی را یافت، بی‌محابا هدف گرفت؛ چه در دهه هفتاد در اَمان و بیروت و تونس و پاریس، چه امروز در دوحه و تهران.

کالبدشکافی یک شکست

سیاست شکست‌خورده آمریکا در خاورمیانه مراحل مشخصی دارد: نخست، برداشت غلط و اشتباه عامدانه یا ناخواسته. مانند این تصور که بهترین راه تأثیر بر اسرائیل آغوش گرم است نه فشار. یا دخالت ناشیانه در سیاست فلسطین با برکشیدن «رهبران میانه‌رو» که همین حمایت آمریکایی در نگاه مردم چیزی جز محکومیت آنان نبود.

راز سیاست آمریکا این است: بسیار می‌داند اما اندک می‌فهمد. اطلاعات فراوان دارد، اما درک اندک دارد. از کمپ‌دیوید ۲۰۰۰ تا انتخابات فلسطین ۲۰۰۶، از ارزیابی‌های نادرست درباره سوریه ۲۰۱۱ تا غافلگیری در برابر پیروزی طالبان در افغانستان و حمله حماس در ۷ اکتبر، بارها و بارها اشتباه محاسبه کرده است.

این خطاها همیشه حاصل تحریف عمدی نبود، بلکه بیشتر خودفریبی و ناتوانی در تمایز میان دانستن و فهمیدن بود. هشدارها نادیده گرفته می‌شد و هیجان دسترسی به اطلاعات خام جای عقلانیت را می‌گرفت.

از توهم تا دروغ

شکست‌های پی‌درپی سرانجام به مرحله دروغ می‌رسد. مقامات آمریکایی می‌دانند گفته‌هایشان درست نیست، می‌دانند دیگران هم می‌دانند، اما همچنان تکرار می‌کنند. این دیگر صرفاً «چرخش خبری» نیست، بلکه نوعی راهبرد است: خوش‌بینی بی‌پایه در برابر همه شواهد.

البته دروغ‌ها گونه‌های مختلف دارند: دروغی برای خیر عمومی (مانند بحران موشکی کوبا)، دروغ بزرگ و مکرر (مانند عراق ۲۰۰۳)، دروغ مصلحت‌جویانه کیسینجر، یا دروغ بقای یاسر عرفات. اما دروغ‌هایی که سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا را فرا گرفت، از این جنس هم نبود؛ زیرا کسی را فریب نمی‌داد. همه می‌دانستند توخالی است، حتی خود گویندگان.

مرز میان خودفریبی و دروغ‌گویی از میان رفت. تکرار مداوم، توهم را به دروغ بدل کرد و دروغ را به عادت. همان‌گونه که اورول در ۱۹۸۴ نوشت: «گذشته پاک شد، پاک شدن فراموش شد، دروغ به حقیقت بدل شد.»

حدود قدرت

با گذر زمان، آمریکا در خاورمیانه دینی تازه آفرید: خوش‌بینی. اما این خوش‌بینی همزاد افول قدرتش بود. هیچ کشوری با قدرت نظامی و اقتصادی آمریکا برابری نمی‌کند، اما اسرائیل بارها واشینگتن را به چالش کشید و فلسطینی‌ها نیز گاه سر باز زدند. نتیجه: تحقیر مکرر.

در عراق و افغانستان، آمریکا جنگ را آغاز کرد اما بلد نبود چگونه بجنگد یا پیروز شود. صدها هزار کشته برجا گذاشت و نهایتاً طالبان و نیروهای مورد حمایت ایران قدرت را به دست گرفتند. در لیبی، سوریه و مصر نیز مداخله‌های آمریکا به بی‌ثباتی و جنگ داخلی انجامید.

هر شکست با دروغی همراه شد. درباره ایران، تحریم‌ها پی‌درپی تشدید شد، اما نتیجه معکوس بود. درباره یمن، بایدن خود اعتراف کرد حملات علیه حوثی‌ها نه کارساز است و نه متوقف می‌شود. واشینگتن شکست را با پرگویی می‌پوشاند: «قدرت واقعی آرام است»؛ اما آمریکا صدای بلند و دست خالی داشت.

بازگشت به واقعیت

واکنش اولیه جهان عرب به پیروزی دوباره ترامپ در ۲۰۲۴ گویای همه‌چیز بود. با وجود جانبداری آشکار او از اسرائیل، بسیاری در خاورمیانه ترجیح دادند به جای بایدن و «دلسوزی‌های بی‌ثمر» او با ترامپ کنار بیایند؛ زیرا دست‌کم می‌دانستند چه می‌خواهند. آنچه نمی‌توانستند تحمل کنند، ریاکاری و دروغ‌های آمریکا بود.

آمریکا طی دهه‌ها جهانی موازی ساخته بود: جهانی که در آن آتش‌بس همیشه نزدیک است، عدالت جهانی بی‌طرف است، و فلسطین با میانجیگری آمریکا به دولت می‌رسد. اما جهان واقعی چیز دیگری است: پر از گوشت و خون و دروغ.

منبع: فارن افرز/ ترجمه: اسفندیار خدایی

اسفندیار خدایی

نویسنده خبر

دکترای مطالعات آمریکا از دانشگاه تهران

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: رابرت مالی حسین آقا امریکا ایالات متحده امریکا خاورمیانه جنگ غزه حمله اسرائیل به غزه عملیات ۷ اکتبر طوفان الاقصی اسفندیار خدایی


نظر شما :