بررسی چند نکته کلیدی
تطبیق ۷ تاریخ سرنوشتساز خاورمیانه با نظریه بازیها

نویسنده: سید محمد شفیعی، دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد روابط بینالملل
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه طی کمتر از دو سال شاهد یک موج بیسابقه از بحرانها و تغییرات قدرت بوده به طوری که ۷ تاریخ اثرگذار طی این دو سال معادلات قدرت و رقابت را تحتتاثیر خود قرار داده است. از عملیات طوفان الاقصی در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، شهادت سید ابراهیم رئیسی در ۱۹ مه ۲۰۲۴، ترور اسماعیل هنیه در تهران در تاریخ ۳۱ ژوئیه ۲۰۲۴، شهادت سید حسن نصرالله در تاریخ ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴، سقوط حکومت بشار اسد در تاریخ ۸ دسامبر ۲۰۲۴، حمله مستقیم اسرائیل به ایران در ۱۲ ژوئن ۲۰۲۵ و آغاز جنگ ۱۲ روزه و نهایتا حمله هوایی به قطر در ۹ سپتامبر ۲۰۲۵، باعث شده است تا منطقه وارد مرحلهای حساس، پرریسک و چندلایه از بازیهای قدرت شود.این تحولات را میتوان با تکیه بر نظریه بازیها تحلیل کرد.
نظریه بازیها شاخهای از ریاضیات است که رفتار بازیگران در شرایط رقابتی و تعاملی را تحلیل میکند. این نظریه بر پایه این فرض است که هر بازیگر (کشور، گروه، رهبر یا سازمان) با آگاهی از تصمیمات بالقوه دیگران و پیامدهای آنها، بهترین استراتژی را برای رسیدن به اهداف خود انتخاب میکند. در واقع بازیگران نه تنها اقدامات خود را میسنجند بلکه واکنش احتمالی رقبای خود را هم پیشبینی میکنند. از منظر نظریه بازیها، هر بازیگر در حال تصمیمگیری میان گزینههای مختلف است که ترکیبی از ریسک و دستاورد به همراه دارند و تغییرات قدرت نسبی سایر بازیگران و رقبا، نتیجه مستقیم این تعاملات پیچیده است.
۷ اکتبر ۲۰۲۳:
عملیات طوفانالاقصی در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ توسط حماس علیه اسرائیل نمونهای از یک حرکت هجومی با ریسک بالا توسط یک بازیگر غیر حکومتی بود. هدف حماس از این عملیات تثبیت موقعیت خود در غزه و اعمال فشار بر اسرائیل بود، این حرکت از منظر نظریه بازیها، یک حرکت تاکتیکی با هدف تغییر قواعد بازی و افزایش قدرت نسبی حماس در غزه و سطح منطقهای بود. با این حال، واکنش گسترده اسرائیل به این عملیات نشان از آن بود که یک بازیگر قدرتمند میتواند با حرکت پیشدستانه، معادله و توازن قدرت را به نفع خود تغییر دهد. این رویداد مسیر بازی را به سمت بیثباتی بیشتر سوق داد و خطوط قدرت در منطقه را دچار نوسان کرد. از منظر انسانی و اجتماعی، این عملیات نشاندهنده پیچیدگی رقابت میان بازیگران رسمی و غیررسمی در منطقه است، جایی که اقدامات یک گروه میتواند اثرات زنجیرهای گسترده بر کشورهای همسایه و متحدان فرامنطقهای داشته باشد. این رخداد نمونهای از تعادل نامطمئن پویاست، جایی که تصمیم یک بازیگر، مستقیماً وضعیت بازیگر مقابل و خطوط قدرت منطقهای را دستخوش نوسان میکند.
۱۹ مه ۲۰۲۴:
حادثه سقوط هلیکوپتر رئیسجمهوری ایران و شهادت سید ابراهیم رئیسی در ۱۹ مه ۲۰۲۴ یک اختلال عمده در ساختار بازی ایران و محور مقاومت ایجاد کرد. درگذشت ایشان به عنوان یکی از تحولات کلیدی ژئوپلیتیکی، تأثیر عمیقی بر ساختار قدرت ایران و محور مقاومت داشت. این رویداد را میتوان به عنوان حرکتی که تعادل بازی را به سمت کاهش قدرت نسبی ایران تغییر داد تحلیل کرد، از این رو که فقدان رئیسی به معنای کاهش موقت هماهنگی و توان تصمیمگیری در بحرانها بود و توان ایران در مدیریت بحرانها، هماهنگی با حزبالله و حماس و پاسخ به تهدیدهای اسرائیل محدود شد. اسرائیل و متحدانش با بهرهگیری از این خلأ، فشار خود را افزایش داده و توانستند خطوط قدرت خود را مستحکمتر کنند. این تحول همچنین موجب شد که متحدین منطقهای ایران مجبور شوند به بازنگری در استراتژیهای خود و تعدیل وابستگی به تهران بیندیشند. از منظر نظریه بازیها شهادت ناگهانی سید ابراهیم رئیسی یک شکاف در بازی تکرارشونده پویا در خاورمیانه ایجاد کرد که باعث شد ایران به بازنگری در استراتژیهای دفاعی و دیپلماتیک خود مجبور شود و بازیگران فرامنطقهای به فرصتهای جدیدی برای نفوذ دست پیدا کنند.
۳۱ ژوئیه و ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴:
ترورهای هدفمند به رهبران محور مقاومت، از جمله ترور اسماعیل هنیه در تهران و سید حسن نصرالله در مقر جلسه حزب الله، کاهش توانایی هماهنگی و واکنش محور مقاومت را به همراه داشت. این اقدامات، شکافهای داخلی و سردرگمی در زنجیره فرماندهی بازیگران مخالف را عمیقتر کرد و نشاندهنده یک استراتژی کاهش قدرت حریف و افزایش قدرت نسبی خود است. در چارچوب نظریه بازیها، این حرکات نمونهای از بازی با حاصل جمع صفر هستند، هر افزایشی در قدرت یک بازیگر، مستقیماً کاهش قدرت بازیگر مقابل را موجب میشود. اسرائیل و متحدانش با افزایش قدرت نسبی، خطوط فشار و بازدارندگی خود را تقویت کردند و موقعیت حریفان را به چالش کشیدند. علاوه بر ابعاد نظامی، این اقدامات پیامدهای سیاسی و روانی نیز با خود به همراه داشت از جمله آنکه محور مقاومت با کاهش هماهنگی داخلی، سردرگمی فرماندهی و افزایش شکافهای سیاسی مواجه شد، در حالی که اسرائیل و متحدانش توانستند فشار را افزایش داده و بازدارندگی خود را تقویت کنند. این مرحله نشان میدهد که کنترل رهبران کلیدی و خطوط فرماندهی، یکی از ابزارهای اصلی تغییر قدرت در بازیهای منطقهای است.
۸ دسامبر ۲۰۲۴:
سقوط بشار اسد در ۸ دسامبر ۲۰۲۴ نیز نقطه عطف دیگری در تحولات خاورمیانه و نمونهای از تغییر فاز در بازی منطقهای بود. این رویداد کاهش خطوط پشتیبانی ایران و متحدانش و افزایش قدرت نسبی مخالفان و بازیگران فرامنطقهای را موجب شد. ایران و متحدانش یکی از خطوط پشتیبانی اصلی خود را از دست دادند و توان عملیاتی آنها در سوریه کاهش یافت. مخالفان و گروههای محلی قدرت نسبی خود را افزایش دادند و بازیگران فرامنطقهای مانند ترکیه، قطر و روسیه فرصت یافتند تا نفوذ خود را در سوریه گسترش دهند. این تحول، نمایانگر یک تغییر فاز در بازی منطقهای بود که به سمت توزیع متوازنتر و شکنندهتر قدرت حرکت میکرد. از منظر انسانی، این تغییر به معنای افزایش تنشهای داخلی، بحرانهای پناهجویان و فشار اجتماعی بر جمعیتهای شهری و حومه دمشق بود. از منظر نظریه بازیها، سقوط اسد یک تعادل نسبی شکننده و چندلایه ایجاد کرد که رفتار بازیگران منطقهای را تحت تأثیر قرار داد، ترکیه، قطر و روسیه توانستند نفوذ خود را افزایش دهند. ایران و متحدانش مجبور شدند استراتژیهای بازدارندگی و هماهنگی خود را بازطراحی کنند. جمعیتهای داخلی و حومه دمشق با افزایش بیثباتی اجتماعی و فشارهای انسانی مواجه شدند، که این خود به عنوان عامل بازخورد در بازی تأثیرگذار است.
۱۲ ژوئن ۲۰۲۵:
حمله اسرائیل به ایران در ۱۲ ژوئن ۲۰۲۵ و جنگ ۱۲ روزه ناشی از آن، یک نمونه کلاسیک از بازی پیشدستانه و بازدارندگی بود اسرائیل سعی داشت تا با حملات هدفمند قدرت نسبی خود را افزایش دهد، خطوط قرمز جدید تعیین کند و توان بازدارندگی ایران را هم مورد آزمایش قرار دهد. اما در عین حال با ریسک پاسخهای موشکی و اقدامات تلافیجویانه محور مقاومت مواجه شد. پیامد اقتصادی و امنیتی این جنگ برای منطقه و بازارهای جهانی انرژی قابل توجه بود و نشان داد که رقابت بازیگران اصلی فراتر از مرزهای جغرافیایی اثر میگذارد. ایران در پاسخ با فشار دفاعی و فرسایشی کردن جنگ و حملات هدفمند به جهت تاثیر روانی و ناامنسازی محیط داخلی اسرائیل، نشان داد که حتی در شرایط آسیبپذیری، بازیگران میتوانند از استراتژیهای بازدارنده برای بهبود موقعیت خود استفاده کنند. از منظر نظریه بازیها جنگ ۱۲ روزه یک نمونه از تعادل تهدید – دستاورد پویاست، جایی که هر تصمیم میتواند کل ساختار بازی را تغییر دهد و واکنشهای بعدی را شکل دهد.
۹ سپتامبر ۲۰۲۵:
حمله اسرائیل به دوحه در ۹ سپتامبر ۲۰۲۵، عمق بازیهای پیشدستانه را نشان داد و فضای منطقهای را به سمت بیثباتی فرامرزی و افزایش ریسک در شورای همکاری خلیج فارس سوق داد. این اقدام نشان داد که اسرائیل به دنبال افزایش توانایی قدرت نسبی خود در مرزهای مستقیم ایران و محور مقاومت است و نشان دهد که میتواند تهدید را به قلمرو بازیگران خلیج فارس نیز منتقل کند تا موقعیت استراتژیک خود را تقویت کند. این اقدامات بیانگر آن است که بازیهای قدرت در خاورمیانه اکنون چندلایه، پیچیده و پرریسک شده و هر حرکت کوچک میتواند پیامدهای انسانی، سیاسی و اقتصادی گسترده داشته باشد. از منظر نظریه بازیها، این اقدام چند نکته کلیدی دارد:
۱. تعادل تهدید و بازدارندگی فرامرزی: حمله به دوحه به منظور ارسال پیام به بازیگران منطقهای و نشان دادن محدودیتهای توانایی دخالت ایران و متحدانش بود. اسرائیل با این حرکت، سعی کرد خطوط قرمز جدیدی برای حاکمیت قطر و دیگر بازیگران خلیج فارس تعیین کند و قدرت نسبی خود را به صورت فرامرزی نشان دهد.
۲. افزایش ریسک و واکنشهای احتمالی: حرکت پیشدستانه اسرائیل، ریسک واکنشهای تلافیجویانه ایران و متحدان آن در سطح منطقهای را بالا برد و احتمالات سناریوهای ناخواسته و تشدید تنشها را افزایش داد. این جنگ فرامرزی نمونهای از بازی استراتژیک چند لایه است که پیامدهای انسانی، اقتصادی و سیاسی گستردهای دارد.
۳. پیامدهای سیاسی و دیپلماتیک: حمله به دوحه چالش دیپلماتیک برای کشورهای حاشیه خلیج فارس ایجاد کرد و فشار بیشتری بر روابط آنها با ایران و متحدانش وارد ساخت. در نتیجه، این اقدام نشان میدهد که بازی قدرت در خاورمیانه دیگر محدود به خطوط مرزی نیست و بازیگران میتوانند با حرکات پیشدستانه و هدفمند، تعادل قدرت را در سطح فرامرزی و حتی جهانی تغییر دهند.
خاورمیانه طی دو سال اخیر وارد مرحلهای پرریسک و چندلایه از بازیهای قدرت شده است مرحلهای از رقابت شدید و چندلایه قدرت که از عملیات طوفان الاقصی شهادت سید ابراهیم رئیسی، ترور رهبران محور مقاومت، سقوط بشار اسد، جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و ایران و حمله اسرائیل به دوحه، محرکهای اصلی تغییر قدرت نسبی در آن هستند. بازیگران اصلی در این رقابت تاکتیکهای کاهش قدرت حریف و افزایش قدرت خود را دنبال میکنند، در حالی که سطح ریسک و عدم اطمینان بسیار بالا رفته است. بازیگران فرامنطقهای نیز به دنبال تعادل مجدد و تضمین نفوذ خود هستند. از منظر نظریه بازیها خاورمیانه هم اکنون دارای یک سیستم پویا با تعادل شکننده، تعاملات پیشدستانه و بازدارندگی متقابل است، جایی که هر حرکت کوچک میتواند پیامدهای گسترده انسانی، امنیتی و اقتصادی داشته باشد و مسیر چند سال آینده منطقه را شکل دهد.
با تحلیل بر اساس نظریه بازیها، مشخص میشود که حملات به حماس و ترور رهبران محور مقاومت نمونههایی از حرکات پیشدستانه و بازی با حاصل جمع صفر هستند که توان هماهنگی رقبای مستقیم را کاهش میدهند، شهادت سید ابراهیم رئیسی و سقوط بشار اسد خلأ قدرت ایجاد کرده است و فرصت افزایش نفوذ و فشار برای بازیگران مقابل فراهم آوردند و جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و ایران و حمله به دوحه هم نشان داد که بازی قدرت فراتر از مرزهاست و بازدارندگی و تهدیدهای فرامرزی میتواند توازن منطقهای را تغییر دهد.
نظر شما :