ناتوی اسلامی:
بازگشت بلوک ژئواستراتژیک اسلام به صحنه قدرت
نویسنده: دکتر احمد رشیدی نژاد، پژوهشگر ژئوپلیتیک
دیپلماسی ایرانی: ایده تشکیل «ناتوی اسلامی» سالهاست که در ادبیات سیاسی جهان اسلام مطرح است، اما هیچگاه به مرحله اجرا نرسیده است. با این حال، امضای «پیمان راهبردی دفاعی مشترک» میان پاکستان و عربستان سعودی بار دیگر این موضوع را برجسته کرده است. این پیمان از نگاه برخی تحلیلگران الگویی برای سایر کشورهای اسلامی است تا با عبور از اختلافات تاریخی و رقابتهای ژئوپلیتیک، به سمت همگرایی دفاعی و سیاسی حرکت کنند. چنین اتحادی هرچند در کوتاهمدت با چالشهایی روبهروست، اما در بلندمدت میتواند موازنه قدرت منطقه را تغییر داده و ابتکار عمل را از دست بازیگران فرامنطقهای خارج کند. این توافق بهعنوان نقطه عطفی در بازتعریف امنیت منطقهای توصیف شده و بنیان آن بر کاهش نقش ایالات متحده و ضعف شبکه دفاعی غرب در پاسخ به نگرانیهای امنیتی کشورهای خلیج فارس استوار است. در واقع، بسیاری از دولتهای منطقه اکنون به این نتیجه رسیدهاند که امنیت پایدار نه در وابستگی به قدرتهای خارجی، بلکه تنها بر پایه همکاری و اعتماد متقابل ممکن است. ناکامی سازمانهای بینالمللی همچون سازمان ملل در جلوگیری از بحرانها نیز این ضرورت را پررنگتر کرده است.
با این حال، گروهی از صاحبنظران بر این باورند که ایده تشکیل «ناتوی اسلامی» بیش از آنکه ظرفیت اجرایی داشته باشد، جنبهای نمادین و تبلیغاتی دارد و در بهترین حالت میتواند ابزاری برای نمایش همبستگی سیاسی باشد. به اعتقاد آنان، تحقق یک اتحاد نظامی فراگیر در جهان اسلام با موانع متعددی روبهروست. نخست آنکه شرط اساسی هر ائتلاف دفاعی، دستیابی به تعریفی واحد از تهدید مشترک است؛ در حالیکه کشورهای اسلامی برداشتهای متفاوتی از تهدید دارند. برای برخی، تهدیدات مذهبی و فرقهای در اولویت است؛ برای برخی دیگر مسائل قومی و سرزمینی اهمیت دارد و برای عدهای نیز تهدیدات اقتصادی و ژئواکونومیک برجسته است. این اختلافها مانع تدوین دکترین دفاعی مشترک میشود. افزون بر این، شکافهای تاریخی و رقابتهای سیاسی و مذهبی، بهویژه در زمینه رهبری جهان اسلام، ابتکارهای امنیتی را به ابزاری برای تحکیم هژمونی برخی قدرتها بدل میسازد و مقاومت دیگران را برمیانگیزد. وابستگی ساختاری ارتشهای اسلامی به قدرتهای خارجی، بهویژه غرب، و اتکا به تسلیحات و آموزش بیرونی نیز استقلال راهبردی را محدود میکند و ابتکارهای منطقهای را در معرض نفوذ قدرتهای بزرگ قرار میدهد. از منظر ایدئولوژیک نیز، تکثر جریانهای مذهبی و سیاسی سبب میشود هر تلاش برای همگرایی به سوءظن و نگرانی از تحمیل ایدئولوژی یا مدل حکمرانی خاص تعبیر شود. از منظر اقتصادی، نابرابری در سطح توسعه و توان مالی کشورهای اسلامی مانع شکلگیری بودجه دفاعی مشترک میشود. در نهایت، پراکندگی جغرافیایی وسیع کشورهای اسلامی در چندین قاره و تفاوتهای بنیادین ژئوپلیتیکی، هماهنگی عملیاتی و لجستیکی را دشوار میسازد. مجموعه این عوامل نشان میدهد که ایده تشکیل یک پیمان نظامی فراگیر در جهان اسلام بیش از آنکه واقعبینانه باشد، آرمانگرایانه است.
در همین چارچوب، مقایسه با پیمانهایی همچون ناتو، ورشو یا سازمان همکاری شانگهای نشان میدهد که حتی این اتحادیههای بزرگ نیز از همگرایی کامل برخوردار نبودهاند. در بسیاری از آنها جنبشهای جداییطلبانه و اختلافات قومی، مذهبی و سرزمینی وجود داشته است؛ از اسکاتلند و ایرلند شمالی در بریتانیا تا فلاندر و والونیا در بلژیک، از بریتانی و کورس در فرانسه تا باواریا در آلمان و سیلزیای علیا در لهستان. در جنوب اروپا نیز مناطقی چون سیسیل و ونتو در ایتالیا سابقه استقلالطلبی دارند. در شرق، کردستان ترکیه، تاتارستان روسیه و تبت چین نمونههای بارز اختلافات قومی و سرزمینیاند و در غرب ناتو نیز کبک در کانادا و کاتالونیا و باسک در اسپانیا از مهمترین نمونهها هستند. این موارد نشان میدهد که حتی در میان کشورهای عضو پیمانهای بزرگ بینالمللی نیز همگرایی کامل وجود ندارد و در پسِ تصویر آرام و یکپارچه آنها، شکافهای عمیق تاریخی و هویتی نهفته است.
در همین راستا، تجربه ناتو نشان میدهد که حتی در مواجهه با تهدیدی مشترک همچون روسیه، منافع ژئواکونومیک برای سالها بر ملاحظات ژئواستراتژیک غلبه داشته است؛ بهگونهای که بسیاری از اعضا بخش عمدهای از انرژی خود را از روسیه تأمین میکردند. این وضعیت اما تنها تا زمانی پایدار بود که امنیت و بقای اعضا با تهدیدی وجودی روبهرو نشده بود. آغاز جنگ اوکراین نقطه عطفی در این روند بود؛ زیرا با تبدیل شدن روسیه به خطری مستقیم برای موجودیت کشورهای عضو، اولویتهای ژئواستراتژیک بهتدریج بر منافع زئواکونومیک پیشی گرفت و وابستگی به انرژی روسیه به مرور رو کاهش نهاد.
همچنین بنابر نظر منتقدان، روابط میان دولتهای اسلامی از دیرباز با واگراییهای عمیق و ریشهدار همراه بوده است؛ شکافهایی که بخشی از آنها ریشه در تاریخ دارد و بخشی دیگر حاصل رقابتهای نوین ژئوپلیتیک است. تنوع گسترده ایدئولوژیک در جهان اسلام – از برداشتهای سختگیرانه مذهبی تا گرایشهای سکولار – نه تنها به غنای فکری نینجامیده، بلکه در بسیاری موارد به تضاد و بیاعتمادی بدل شده و زمینه رقابت دائمی میان کشورها را فراهم آورده است. از همین رو، هر ابتکار امنیتی در نگاه برخی بازیگران، بیش از آنکه تلاشی برای همگرایی باشد، بهمنزله تحمیل یک ایدئولوژی یا الگوی حکمرانی خاص تلقی میشود. در مقایسه، ناتو نیز نه بر چمنزارهای قاره سبز، که بر ویرانههای دو جنگ جهانی بنا شد؛ تجربهای خونین که همگرایی امنیتی را ضروری ساخت. با این حال، حتی در ناتو نیز همگونی کامل وجود ندارد. ترکیه با وجود عضویت طولانیمدت، از نظر دینی با اکثریت اعضا همخوانی ندارد و تاریخاً، بهعنوان خلافت اسلامی برای چندین قرن، تهدیدی برای جهان مسیحیت محسوب میشد؛ موضوعی که همچنان بر مسیر عضویتش در اتحادیه اروپا سایه انداخته است. آلبانی نیز بهعنوان کشوری مسلمان و عضو سازمان همکاری اسلامی، نمونهای دیگر از این تنوع درونی است.
گفته میشود رقابت برای کسب رهبری سیاسی یا مذهبی در جهان اسلام، ابتکارهای امنیتی را به ابزاری برای تحکیم هژمونی برخی قدرتها بدل میسازد و طبیعی است که دیگر اعضا در برابر چنین گرایشهایی مقاومت کنند. با این حال، همانگونه که در ناتو وزن و نفوذ لوکزامبورگ یا مقدونیه با آمریکا، فرانسه و بریتانیا قابل قیاس نیست، در یک ائتلاف اسلامی احتمالی نیز طبیعی است که جایگاه کشورهایی چون ترکیه، ایران یا پاکستان با کویت، بحرین و قطر همسنگ نباشد. این واقعیت نشان میدهد که در هر پیمان بینالمللی، با وجود تفاوت وزن ژئوپلیتیکی اعضا نقشی، این موضوع ممکن است خود به انگیزهای برای پیوستن دولتهای کوچکتر به زیر چتر امنیتی قدرتهای بزرگتر باشد.
از طرفی، برخلاف آنچه گاه مطرح میشود، پراکندگی جغرافیایی جهان اسلام را نمیتوان مانعی جدی برای همگرایی دانست. هسته اصلی دنیای اسلام از پیوستگی جغرافیایی بالایی برخوردار است؛ از خاورمیانه و آسیای مرکزی گرفته تا جنوب آسیا، شمال آفریقا و شبهجزیره عربستان، شبکهای درهمتنیده شکل گرفته که میتواند بهمثابه یک مجموعه امنیتی منسجم در نظر گرفته شود. حتی اگر به گسست جغرافیایی میان کانادا و ایالات متحده با اروپا در ناتو بنگریم، این فاصله کمتر از فاصله مالزی، اندونزی و بنگلادش با قلب جهان اسلام نیست. افزون بر این، بحث تشکیل «ناتوی اسلامی» در گام نخست بیش از آنکه بر پیرامون متکی باشد، بر همین هسته مرکزی استوار است.
با این تفاسیر، تجربه پیمانهای امنیتی نشان میدهد که شرط اساسی هر ائتلاف نظامی، دستیابی به تعریفی واحد از تهدید مشترک است. ناتو و سازمان همکاری شانگهای نیز با وجود اختلافات و حتی تضادهای درونی، بر پایه چنین تعریفی توانستهاند اعضای خود را گرد هم آورند. در واقع، امنیت و حفظ بقا مهمترین عاملی بوده که کشورها را متقاعد به پیوند ساخته است. از این منظر، پرسش اساسی آن است که آیا تهدیدها و فجایع گستردهای که در دهههای اخیر بر جهان اسلام تحمیل شده – از جنگها و بمبارانها در افغانستان، عراق، سوریه و یمن تا اشغال و درگیریهای مداوم در فلسطین و لبنان – هنوز نتوانستهاند حس یک تهدید مشترک را در میان دولتهای اسلامی ایجاد کنند؟ آیا طرحهایی همچون ایده «اسرائیل بزرگ» در قلب خاورمیانه، که موجودیت بسیاری از کشورهای اسلامی را به چالش میکشد، تهدیدی وجودی محسوب نمیشود؟ و آیا حملات و تهدیدهای مکرر علیه ایران و هشدار نسبت به اینکه کشورهای دیگری چون پاکستان، مصر یا ترکیه میتوانند اهداف بعدی باشند، هنوز برای شکلگیری یک اراده سیاسی مشترک کافی نیست؟ بنابراین، دشواریهای پیشروی «ناتوی اسلامی» را باید در پرتو همین تجربهها سنجید؛ تجربههایی که ثابت میکند هیچ اتحادیهای از اختلافات درونی مصون نیست، اما برخی توانستهاند با وجود این شکافها، چارچوبی پایدار برای همکاری امنیتی ایجاد کنند.
همچنین با وجود آنکه هر کشور بنا بر موقعیت جغرافیایی خود از اولویتهای امنیتی متفاوتی برخوردار است، گستردگی جغرافیایی جهان اسلام را نمیتوان مانعی قطعی برای شکلگیری این پیمان دانست. مگر در ناتو چنین تفاوتهایی وجود ندارد؟ نگرانیهای امنیتی لهستان و کشورهای حوزه بالتیک به دلیل همجواری با روسیه بهمراتب شدیدتر از دغدغههای اسپانیا و پرتغال است. حتی در مقطع کنونی، اسپانیا به دلیل عدم پرداخت سهم مالی خود تهدید به اخراج از ناتو شده است. افزون بر این، فنلاند و سوئد نیز تنها در سالهای اخیر و پس از بیش از هفتاد سال بیطرفی، با احساس تهدید مستقیم از سوی روسیه به ناتو پیوستند. این نمونهها نشان میدهد که با تغییر شرایط و ظهور تهدیدهای جدید، اولویتهای امنیتی کشورها نیز دگرگون خواهد شد. بر همین اساس، طبیعی است که نگرانیهای امنیتی کشورهایی چون مراکش و الجزایر به اندازه دولتهای حاضر در هسته مرکزی بلوک ژئواستراتژیک جهان اسلام نباشد. اما این امر بهتنهایی مانع شکلگیری یک پیمان فراگیر نخواهد بود؛ چرا که هیچ ائتلافی – چه ناتو و چه سازمان همکاری شانگهای – از ابتدا تمامی اعضای کنونی خود را در بر نداشته است. این پیمانها بهتدریج و در واکنش به تهدیدهای نوظهور گسترش یافتهاند. بنابراین، در جهان اسلام نیز میتوان انتظار داشت که یک اتحاد امنیتی ابتدا بر پایه هسته مرکزی شکل گیرد و سپس با گذر زمان و تغییر معادلات، دیگر کشورها نیز به آن بپیوندند.
جمع بندی
با وجود آنچه بیان شد، همانطور که منتقدان نیز بر این باورند؛ یکی از مهمترین موانع تحقق ایده «ناتوی اسلامی» مداخلات و فشارهای قدرتهای جهانی است. تجربه نشان داده هر ابتکار امنیتی منطقهای که با سیاستهای قدرتهای بزرگ همسو نباشد، به سرعت با فشارهای دیپلماتیک، اقتصادی یا حتی امنیتی مواجه میشود. این در حالی است که ساختار امنیتی بسیاری از کشورهای اسلامی بهشدت به قدرتهای فرامنطقهای، بهویژه غرب، وابسته است. بخش عمدهای از توان نظامی و تسلیحاتی این کشورها از همان قدرتها تأمین میشود و حضور پایگاههای متعدد نظامی خارجی در جایجای جهان اسلام، همراه با موجودیت اسرائیل در قلب منطقه، عملاً بلوک ژئواستراتژیک اسلام را به مجموعهای نفوذپذیر و پارهپاره بدل کرده است. چنین وابستگیای نه تنها استقلال راهبردی را محدود میکند، بلکه قدرتهای بزرگ را در موقعیتی قرار میدهد که بتوانند ابتکارهای امنیتی منطقهای را مهار یا حتی خنثی کنند. از منظر تاریخی نیز میتوان دریافت که قدرتهای جهانی همواره در برابر شکلگیری یک بلوک مستقل اسلامی مقاومت کردهاند. خلافت عثمانی برای قرنها بهعنوان تهدیدی جدی برای بلوک ژئواستراتژیک مسیحیت تا قلب اروپا پیشروی کرد و شاهنشاهی ایران نیز همین دو قرن گذشته تا مرزهای هند و روسیه تزاری نفوذ داشت. همین تجربهها نشان میدهد که مهار و استحاله قدرتهای اسلامی، همانند آنچه درباره آلمان پس از جنگ جهانی رخ داد، بخشی از راهبرد غرب برای جلوگیری از ظهور یک بلوک رقیب بوده است. عضویت ترکیه در ناتو نیز بیش از آنکه نشانه همگرایی باشد، علاوه بر استحاله، بهعنوان سدی در برابر نفوذ جهان اسلام به سوی غرب عمل کرده است.
در نهایت، واقعیت این است که جهان اسلام یک بلوک ژئواستراتژیک قدیمی، پیوسته و بالقوه قدرتمند است که به دلیل منابع عظیم انرژی، موقعیتهای ژئوپلیتیک ارزشمند، و اشراف بر آبراهها و تنگههای استراتژیک بینالمللی، از توانایی به چالش کشیدن سایر قدرتها بلوکهای ژئواستراتژیک را داراست. با این وجود، امروز در نتیجه فشارهای بیرونی از سوی بلوکهای رقیب چون روسیه، چین، هند و غرب، و نیز نفوذ درونی از طریق اسرائیل و پایگاههای نظامی خارجی، بیش از پیش دچار گسست و فروپاشی شده است. این شرایط نشان میدهد که هر ابتکار امنیتی اسلامی، پیش از هر چیز باید با چالش وابستگی و نفوذ خارجی دستوپنجه نرم کند؛ چالشی که اگر برطرف نشود، تحقق هرگونه پیمان مستقل را دشوار خواهد ساخت.


نظر شما :