از جنگ اوکراین تا پرونده هسته‌ای

در باب «مذاکرات گلخانه‌ای»

۲۵ تیر ۱۴۰۴ | ۱۲:۰۰ کد : ۲۰۳۳۹۶۹ اخبار اصلی اروپا خاورمیانه
سعید محمدی کاوند در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می‌نویسد: هرگونه توافق پایدار، چه در بحران اوکراین و چه در دیگر منازعات جهانی، تنها زمانی معنا و دوام خواهد داشت که بر پایه‌ی درک متقابل و شناسایی مشروعیت خواسته‌های هر دو طرف شکل گیرد.
در باب «مذاکرات گلخانه‌ای»

سعید محمدی کاوند، کارشناس ارشد مطالعات آمریکا 

دیپلماسی ایرانی: در چند سال اخیر، تنش میان روسیه و غرب، به‌ویژه در بستر بحران اوکراین، به یکی از شاخص‌ترین نمودهای شکاف ساختاری در نظم جهانی بدل شده است. آنچه در ظاهر نزاعی ژئوپلیتیکی میان مسکو و واشینگتن به نظر می‌رسد، در عمق خود تقابلی بسیار بنیادین‌تر را بازتاب می‌دهد: تقابل میان میل غرب به حفظ سلطه تاریخی‌اش و خواست غیرغرب برای بازتعریف موقعیت خود در نظم بین‌الملل. مسئله نه صرفاً مربوط به مرزهای اوکراین است و نه به نوع سلاح‌هایی که در این جنگ به‌کار می‌روند. مسئله، به شکل بنیادین، در مورد پذیرش یا رد «برابری» است؛ برابری‌ای که پیش‌شرط هر نوع نظم پایدار جهانی در قرن بیست‌و‌یکم به‌شمار می‌رود.

از دید نگارنده، هرگونه توافق پایدار، چه در بحران اوکراین و چه در دیگر منازعات جهانی، تنها زمانی معنا و دوام خواهد داشت که بر پایه‌ی درک متقابل و شناسایی مشروعیت خواسته‌های هر دو طرف شکل گیرد. صلح، زمانی اصالت می‌یابد که نه یک‌سو بر دیگری تحمیل شود، بلکه نتیجه‌ی مذاکره‌ای باشد که در آن، هر طرف خود را در تراز طرف مقابل ببیند؛ نه برتر و نه فروتر. این، همان چیزی است که مسکو طی سال‌های اخیر، بارها به‌صراحت بر آن تأکید کرده است. خواسته‌ی روسیه، نه سلطه‌جویی، بلکه دستیابی به چارچوبی است که در آن، امنیت شرق اروپا و منافع روسیه به همان اندازه معتبر شمرده شود که دغدغه‌های ناتو و آمریکا.

اما مشکل آنجاست که ذهنیت مسلط بر قدرت‌های غربی، به‌ویژه ایالات متحده، اساساً از پذیرش چنین برابری‌ای ناتوان است. آنچه غرب از آن به‌عنوان «نظم مبتنی بر قواعد» یاد می‌کند، در واقع چیزی جز تداوم انحصار قدرت در دستان خود نیست. نظمی که قواعدش را خود می‌نویسد، خود تفسیر می‌کند و دیگران را ملزم به تبعیت از آن می‌داند، نه نظم است و نه عادلانه. این همان ذهنیتی است که اجازه نمی‌دهد حتی تصور گفت‌وگو از موضع برابر میان روسیه و غرب جدی گرفته شود. زیرا به‌محض آنکه اصل برابری به رسمیت شناخته شود، نیم‌هزاره سلطه‌ی غرب باید به پایان برسد؛ و این، چیزی نیست که آسان از آن چشم‌پوشی شود.

در چنین فضایی، طبیعی است که حتی گفت‌وگوهای سطح بالایی چون تماس‌های تلفنی میان رهبران، از جمله ترامپ و پوتین، نیز بی‌ثمر بمانند. ترامپ پس از آخرین گفت‌وگوی خود با پوتین گفت: «فایده‌ای ندارد.» و واقعاً هم چیزی برای عرضه نداشت. هیچ پیشنهادی، هیچ امتیازی و هیچ ابتکار معناداری که بتواند دغدغه‌های راهبردی مسکو را جدی بگیرد. این بن‌بست، نه ناشی از ناتوانی دیپلماتیک، بلکه نتیجه یک نابرابری ساختاری است که غرب همچنان بر حفظ آن اصرار دارد.

همین منطق را می‌توان در پرونده روابط جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده نیز مشاهده کرد. مذاکرات هسته‌ای، چه در قالب برجام و چه در تلاش‌های بعدی برای احیای آن، تنها بر سر میزان غنی‌سازی یا نحوه رفع تحریم‌ها نیست؛ بلکه در سطحی عمیق‌تر، نزاعی است بر سر به‌رسمیت شناختن حق جمهوری اسلامی ایران برای برخورداری از موقعیت برابر در نظام بین‌الملل. آنچه آمریکا از آن به‌عنوان «پیشنهاد دیپلماتیک» یاد می‌کند، اغلب چیزی فراتر از چارچوبی برای مهار و کنترل نیست؛ چارچوبی که در آن، طرف مقابل باید ابتدا حسن‌نیت خود را با امتیازدهی یک‌جانبه اثبات کند تا شاید بعدها وارد مرحله‌ای از تخفیف فشارها شود. این در حالی است که از دید جمهوری اسلامی ایران، اصل مذاکره باید بر پایه احترام متقابل و شناسایی متقارن منافع شکل گیرد، نه از موضع بالادستی و مشروط به تغییر رفتار یا تغییر جایگاه.

یکی از مصادیق روشن این نابرابری ساختاری را می‌توان در «مکانیزم ماشه» مشاهده کرد که در چارچوب برجام گنجانده شد. این سازوکار – که با نقش‌محوری ایالات متحده در زمان تدوین توافق طراحی شد – به طرف‌های غربی این امکان را می‌داد که در صورت ادعای نقض توافق از سوی ایران، به‌صورت یک‌جانبه روند بازگرداندن تحریم‌های شورای امنیت را آغاز کنند، بی‌آنکه ایران حق مقابله یا وتوی مؤثر در این فرآیند داشته باشد. با آنکه آمریکا در سال ۲۰۱۸ از برجام خارج شد و رسماً دیگر عضوی از توافق نیست، با این حال در سال‌های بعد، به‌ویژه در دوران ترامپ، کوشید از همین مکانیزم برای بازگرداندن تحریم‌ها سوء‌استفاده کند. این رفتار، نه‌تنها بیانگر تلاش برای حفظ ساختار نابرابر قدرت است، بلکه تأییدی دیگر بر این واقعیت است که اصل مذاکره از موضع برابر در منطق حاکم بر سیاست خارجی غرب جایی ندارد.

از منظر دکتر حسین دهشیاراستاد روابط بین‌الملل، این نوع مذاکرات در حقیقت «مذاکرات گلخانه‌ای» محسوب می‌شوند؛ مذاکراتی محدود به فضای بسته و کنترل‌شده که در آن، طرف‌های ذی‌نفع واقعی یا قدرت تأثیرگذاری چندانی ندارند و موضوعات کلیدی و ساختاری به‌درستی مطرح یا حل‌وفصل نمی‌شوند.

در چنین شرایطی، حتی اگر مذاکره‌ای میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده صورت گیرد، تا زمانی که فاقد مبنای برابر و واقع‌گرایانه باشد، نمی‌تواند به حل‌وفصل ریشه‌ای منازعه منجر شود. چنین مذاکراتی، صرفاً در سطح «مدیریت تنش» باقی خواهد ماند؛ تلاشی برای جلوگیری از تشدید بحران، نه ساختن مسیر واقعی برای صلح پایدار. این گفت‌وگوها ممکن است لحظاتی از آرامش یا کاهش فشار را فراهم آورند، اما در غیاب پذیرش اصل برابری، به بازطراحی نظم عادلانه‌تری منجر نخواهند شد.

علاوه بر نکات مطرح شده، لازم است به‌طور خاص بر منافع راهبردی و ملی جمهوری اسلامی ایران تأکید شود که در بستر این نابرابری ساختاری، باید به‌روشنی و قاطعیت دنبال شود. مهم‌ترین این منافع حق ایران در بهره‌برداری صلح‌آمیز از فناوری هسته‌ای، لغو کامل تحریم‌های غیرقانونی و ظالمانه، حفظ استقلال سیاسی و امنیت ملی، و تثبیت جایگاه ایران به‌عنوان یک بازیگر کلیدی منطقه‌ای و بین‌المللی را شامل می‌شود.

در این راستا، دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران موظف است با تکیه بر توانمندی‌های داخلی و ظرفیت‌های منطقه‌ای، ضمن مقابله با فشارهای خارجی و جلوگیری از به‌کارگیری سازوکارهایی چون مکانیزم ماشه، بتواند نقشی فعال و مؤثر در شکل‌دهی به نظم جهانی نوین ایفا کند. این دیپلماسی نه تنها باید به دنبال رفع تحریم‌ها و کاهش تنش‌های بین‌المللی باشد، بلکه باید به دنبال ایجاد ساختارهای همکاری مبتنی بر احترام متقابل و برابری واقعی، در سطح منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای نیز باشد.

از این منظر، مذاکرات میان ایران و غرب نمی‌توانند صرفاً محدود به مسائل فنی و تاکتیکی مانند میزان غنی‌سازی یا زمان‌بندی رفع تحریم‌ها باشند، بلکه باید به‌مثابه فرصتی برای بازتعریف و تثبیت جایگاه ایران در نظام بین‌الملل تلقی شوند؛ جایگاهی که بر مبنای شراکت عادلانه و احترام به حاکمیت ملی شکل می‌گیرد. در غیر این صورت، مذاکرات همچنان در چارچوب «مذاکرات گلخانه‌ای» باقی خواهند ماند؛ فضایی محدود و کنترل‌شده که هیچگاه منافع واقعی و مشروع ایران را به‌طور کامل تأمین نخواهد کرد.

بنابراین، دیپلماسی ایران باید علاوه بر مهارت در مدیریت فشارهای خارجی، توانایی طراحی استراتژی‌های بلندمدت را داشته باشد که از یک سو منافع ملی را تضمین کند و از سوی دیگر به گونه‌ای عمل کند که تغییر ساختاری در نظم جهانی را به سمت عدالت و برابری هدایت نماید. این رویکرد است که می‌تواند در نهایت زمینه‌ساز صلحی پایدار و همکاری‌های مؤثر بین‌المللی باشد و ایران را به جایگاه واقعی و شایسته خود در معادلات جهانی برساند.

در نهایت، وضعیت امروز جنگ اوکراین و آینده روابط روسیه و غرب، یا مذاکرات میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده، بیش از آنکه حاصل اختلاف‌نظر تاکتیکی باشند، بازتابگر بحران عمیق‌تری در بنیان‌های نظم جهانی‌اند. نظمی که اگر نتواند خود را با واقعیات قدرت در قرن بیست‌و‌یکم تطبیق دهد و برابری را به‌عنوان اصل بنیادین بپذیرد، تنها می‌تواند به تولید بی‌ثباتی و تداوم منازعات دامن بزند. ما در آستانه جهانی هستیم که در آن، نه انکار دیگران، بلکه شناسایی و پذیرش نقش آنان، شرط لازم و ضروری برای تحقق صلح پایدار و همکاری مؤثر در عرصه بین‌المللی است.

کلید واژه ها: سعید محمدی کاوند ایران جمهوری اسلامی ایران ایران ایالات متحده نظم نظم جهانی غرب روسیه غرب ایران و امریکا مذاکرات ایران و امریکا روسیه جنگ اوکراین مذاکرات هسته ای


نظر شما :