چرا ایران با تغییرات ژئوپلیتیک ناسازگار است؟
ضرورت سازگاری ایران با واقعیت کریدور زنگزور

دیپلماسی ایرانی: سازگاری با روندهای قدرت به معنای سیاستگذاری عمومی فراتر از همه تعاریف خود، راز بقای یک حکمرانی یا یک بازیگر در مناسبات قدرت و نظام جهانی است که از مؤلفههای گوناگونی برای تضمین بقای آن نام میبرند. اما شاید بتوان سازگاری با روندهای قدرت را مهمترین مؤلفه ادامه حیات و اقتدار بازیگران در نظام جهانی و یک حکمرانی در سپهر سیاسی و اجتماعی داخلی برشمرد.
بهرهگیری از فرصتهای موجود و تغییرات بنیادین با کمترین هزینه در چشم اندازی راهبردی است تا از دوگانه سازش یا جنگ با هزینههای بسیار سنگین پیشگیری شود. سیاستگذاری خارجی، ابزارها و تاکتیکهای آن مانند: دیپلماسی، مذاکره، چانهزنی، تهدید، نیرنگ، تجارت و ... همگی بخشی از راهبرد بقا و برتری جویی یک بازیگر در نظام جهانی است که بیشتر بر سازگاری با روندها و شرایط موجود بر اساس توان بازیگر بنیان میشوند.
اگر چه "جان میرشایمر" اندیشمند روابط بینالملل معتقد است تراژدی قدرتهای بزرگ در سکون و نمایش ندادن قدرت و اقتدار بازیگران بزرگ است، اما روند رویدادهای جهانی در دو دهه اخیر نشان داده است که ناسازگاری با روندهای ژئوپلیتیک میتواند تراژدی قدرتهای بزرگ منطقهای و جهانی را رقم زند.
آسیای جنوب غربی به عنوان یک کانون برجسته تغییرات ژئوپلیتیک، روندهایی از تغییرات را شکل میدهد که بازیگران منطقهای و جهانی آرزومند حضور و مداخله در این روندها هستند. بازیگرانی که نتوانند خود را با تغییرات بیشمار این منطقه سازگار کنند نهتنها فرصتهای راهبردی را از دست میدهند، بلکه علیه منافع خود اقدام میکنند!
ایران به عنوان یک قدرت بزرگ منطقه آسیای جنوب غربی در سه سال اخیر با روندی از دگردیسیهای منطقهای روبهرو شده که قدرت راهبردیاش را به شدت تهدید و در نهایت کاهش داده است. روندی که از عملیات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس یا طوفان الاقصی شروع شده با شهادت فرماندهان و رهبران حزب الله لبنان شدت گرفته، با سرنگونی دولت بشار اسد بحرانی شده و با تهاجم آشکار اسرائیل و امریکا به ایران فاجعهبار شده و ایران برهنه را واقعیت بخشیده است. این روند از دگردیسیهای ژئوپلیتیک که عمق راهبردی ایران در منطقه و جهان را تهدید و کاهش داده است، ریشه در ۴۵ سال تقابل ایران با غرب به رهبری ایالات متحده امریکا و ناسازگاری ایران با تغییرات ژئوپلیتیک منطقهای با استانداردهای غربی دارد.
اکنون که توافق کریدور زنگزور میان آذربایجان و ارمنستان با قدرتنمایی دونالد ترامپ در کاخ سفید امضاء شده و به عنوان یک رویداد مطلوب جهانی مورد تفسیر قرار گرفته است، واکنش انفعالی ایران به این رویداد تنها میتواند برگی دیگر از ناسازگاری ایران با تغییرات ژئوپلیتیکی را نشان دهد. روندی که نهتنها به سود ایران نیست، بلکه پیامد ۴ دهه انفعال دیپلماسی ایرانی است که ایران علیه ایران را برساخته است.
در حالی که قدرتهای بزرگ جهانی مانند ایالات متحده امریکا، اتحادیه اروپا، چین، و قدرتهای منطقهای مانند ترکیه و برخی دولتهای عربی بر منطقه و حوزه تمدنی کهن ایران تمرکز کردند، حوزهای مانند قفقاز و افغانستان را کارزار رقابت ژئوپلیتیک خود قرار دادند، ایران واقعیت رقابت و روند دگردیسی این منطقه را درک نکرد و نافهمی دیپلماسی ایران سبب شد تا جمهوری آذربایجان نهتنها به آغوش ترکیه و اسرائیل افتد، بلکه نماینده شیطانی به نام اردوغان شود!
ایران دچار گونهای سیاستگذاری و کنش احساسی در منطقه شده بود که خیال میکرد:
قفقاز حوزه نفود ایران است و مال ماست!
افغانستان حوزه نفوذ راهبردی ایران است و مال ماست!
تاجیکستان، ترکمنستان، جمهوری آذربایجان، ارمنستان تا گرجستان و ... عمق راهبردی ایران محسوب میشدند که بیشتر احساسی و از فهم واقعیت ژئوپلیتیک این کشورها به دور بود و در نهایت منابع و نفود راهبردی ایران در این حوزه تمدنی خود را نیز از دست دادند. سیاست نامناسب ایران در این منطقه به برسازی سیاست ایران علیه ایران منجر شد.
از چشم انداز سیاستگذاران ایرانی این پهنه جغرافیایی گسترده تمدنی و راهبردی مال ایران بود اما همه زیر نفوذ راهبردی ترکیه و محور اسرائیل و امریکا قرار داشتند به گونهای که به صراحت میتوان ادعا کرد "دشمن اصلی تهران، دولت ترکیه است نه چین و روسیه " یا دشمن اصلی ایران در یک دهه اخیر نه اسرائیل، بلکه اردوغان و دولت ترکیه بوده است.
رویکرد تقابلی با غرب و ایالات متحده امریکا از همان نخستین روزهای شکلگیری نظام جمهوری اسلامی در ایران، روندی از الگوی ایران علیه ایران را سبب شد! این الگوی ایران علیه ایران در چارچوب تحریمهای بیشمار ایالات متحده و غرب قابل تفسیر است. تحریمهایی که توان و منابع راهبردی ایران مقابل رقیبان و دشمنان در مناسبات قدرت و ژئوپلیتیک منطقهای را به شدت کاهش داده است. ایران به جای سازگاری با رویدادهای ژئوپلیتیک و برسازی تعامل منطقهای و جهانی در روندی از سازگاری با تحریمهای فزاینده غرب و ایالات متحده امریکا گرفتار شد که ناکارآمدی و فلج شدن بخش بزرگی از توان و کارآمدی راهبردی ایران در نظام جهانی را سبب شد.
طراحی، امضای توافق سه جانبه و اجرای کریدور زنگرور را میتوان جلوهای از برسازی نظم نوین جهانی و دگرگونی ژئوپلیتیک دانست که سیاستگذاران ایرانی باید با آن سازگار شوند و فرصتهای سودآور کنونی این رویداد را از دست ندهند. سیاستگذاران ارشد ایرانی به خوبی میدانند که کریدور زنگزور بخشی از خاک ارمنستان است که در چارچوب توافقی بین المللی مورد استفاده دیگر کشورها قرار میگیرد و مسیری بین المللی میشود. اما نباید فراموش کرد که ارمنستان یا هر کشور دیگری حق دارد در چارچوب منافع خود، بخشی از سرزمین یا خاک خود را دیگران واگذار کند و بلکه بفروشد و ایران یا هر کشور دیگری حق ندارد در امور راهبردی و داخلی این کشورها دخالت کند.
سیاستگذاری خارجی ایران در چهار دهه گذشته از یک کاستی مهم در راهبرد هژمونی و تضمین بقای خود رنج برده است. این آسیب بزرگ را میتوان ناسازگاری ایران با روند تغییرات ژئوپلیتیکی منطقهای و جهانی برشمرد که در نهایت وضعیت کنونی یعنی ایران برهنه را برساخته است.
امضای قرارداد کریدور زنگزور یا کریدور ترامپ از سوی رهبران سه کشور آذربایجان، ارمنستان و ایالات متحده امریکا که یک تهدید حیاتی برای ایران برشمرده میشود، پیامد چند دهه نافهمی مناسبات قدرت در روابط بینالملل و ناسازگاری با تغییرات ژئوپلیتیک بوده است که سبب شد تا ایران علیه ایران برساخته شود.
سیاستگذاران ارشد ایران باید از بدفهمی یا نافهمی مناسبات قدرت نظام جهانی دست برداشته و از هم اکنون به جای ناسازگاری با تغییرات ژئوپلیتیک به سازگاری با اینگونه تغییرات ژئوپلیتکی و مناسبات قدرت اقدام کنند. پذیرش برقراری کریدور زنگزور نباید به معنای ناتوانی یا شکست ایران در مناسبات جهانی تفسیر شود.
شاید زمان آن رسیده باشد تا ایران نیز بخشی از ذینفعان کریدور زنگزور باشد و از سیاست تقابلی با قدرتهای بزرگ دوری کند. سازگاری با تغییرات ژئوپلیتیک منطقه و جهان در شرایط آشفته کنونی، منافع بسیار بیشتری از ناسازگاری با مناسبات قدرت برای ایران خواهد داشت.
نظر شما :