امریکا نسبت به فروپاشی قاره سبز هشدار می‌دهد

طوفان ترامپ در اروپا

۲۹ آذر ۱۴۰۴ | ۱۹:۰۰ کد : ۲۰۳۶۸۱۰ اخبار اصلی اروپا
ستاد جدید امنیت ملی، تصویری تیره و تار از قاره کهن ترسیم می‌کند. این سند هشدار می‌دهد که اروپا در مسیر «حذف تمدنی» قرار دارد و می‌افزاید: «اگر روندهای فعلی ادامه یابد، این قاره در ۲۰ سال یا کمتر غیرقابل تشخیص خواهد بود.»
طوفان ترامپ در اروپا

نویسنده: هاجینالکا وینچزه (Hajnalka Vincze)، تحلیلگر سیاست خارجی و امنیتی اروپا و سابقاً مسئول مسائل اتحادیه اروپا و فراآتلانتیک در موسسه تحقیقات وزارت دفاع مجارستان بوده است. او مقاله‌نویس ثابت مجله فرانسوی Défense & Stratégie و مجله انگلیسی-ایتالیایی The Federalist/Il Federalista است.

دیپلماسی ایرانی: جای تعجب نیست که استراتژی امنیت ملی (NSS) طوفانی را در سراسر اقیانوس اطلس به پا کرده است. صدراعظم آلمان بخش‌هایی از این سند را «غیرقابل قبول» خواند، در حالی که رئیس شورای اروپا هشدار داد که اروپایی‌ها اکنون باید «حتی در برابر متحدانی که آنها را به چالش می‌کشند، از خود محافظت کنند». از نظر مانفرد وبر، رئیس بزرگترین گروه پارلمان اروپا، «ایالات متحده در حال کنار گذاشتن نقش خود به عنوان رهبر جهان آزاد است»، در حالی که ایراتکسه گارسیا، رهبر دومین فراکسیون بزرگ، ابراز تاسف کرد که NSS نشان می‌دهد «اروپا دیگر متحد نیست و به یک دشمن تبدیل شده است». حتی پاپ لئو چهاردهم از دولت ترامپ خواست «رابطه فراآتلانتیک را از هم نپاشد». با این حال، آیا واشنگتن واقعاً قصد انجام این کار را دارد؟ با بررسی دقیق‌تر سند استراتژی امنیت ملی امریکا تصویر ظریف‌تر می‌شود. روشن می‌کند که دولت ترامپ اروپا را در حال شتاب گرفتن به سمت فروپاشی می‌داند – و واشنگتن ترجیح می‌دهد از این امر جلوگیری کند، حتی اگر فقط به دلایل منافع استراتژیک شخصی باشد.

یک آینه ناخوشایند

ستاد جدید امنیت ملی، تصویری تیره و تار از قاره کهن ترسیم می‌کند. این سند هشدار می‌دهد که اروپا در مسیر «حذف تمدنی» قرار دارد و می‌افزاید: «اگر روندهای فعلی ادامه یابد، این قاره در ۲۰ سال یا کمتر غیرقابل تشخیص خواهد بود.» این موضوع هم از نظر فرهنگی و هم از نظر سیاسی صدق می‌کند. از نظر فرهنگی، مهاجرت انبوه به عنوان عامل تعیین‌کننده شناخته می‌شود: «حداکثر ظرف چند دهه، برخی از اعضای ناتو اکثریت غیراروپایی خواهند شد.» این ارزیابی به دولت ترامپ منحصر نیست. کیشور محبوبانی، محقق سنگاپوری، در کتاب پرفروش خود با عنوان «آیا چین برنده شده است؟» در سال ۲۰۲۰، پیش‌بینی کرد که اروپا «می‌تواند انتظار داشته باشد که ده‌ها، اگر نگوییم صدها، میلیون آفریقایی» به سواحل خود برسند – یک «چالش وجودی» که «بافت اجتماعی و سیاسی جوامع اروپایی را به شدت تغییر خواهد داد». این دگرگونی از قبل قابل درک است.

در سراسر قاره، احزاب ضد مهاجرت همراه با این احساس که «شیوه زندگی اروپایی» تحت فشار است، در حال افزایش قدرت هستند. در آلمان، رئیس پلیس برلین به شهروندان یهودی و آشکارا همجنسگرا توصیه کرده است که برای حفظ امنیت خود از مناطق خاصی دوری کنند. در بریتانیا، وزیر کشور سابق اذعان کرد که مقامات مدت‌هاست شبکه‌های سازمان‌یافته کودک‌آزاری را نادیده گرفته‌اند تا از اتهامات «اسلام‌هراسی» جلوگیری کنند. در فرانسه، اولین وزیر کشور امانوئل مکرون هشدار داد که «این امر به یک رویارویی مستقیم بین جوامع منجر خواهد شد»، در حالی که فرانسوا اولاند، رئیس جمهوری سابق، ابراز نگرانی کرده که ممکن است روزی کشور «تجزیه» شود.

ستاد امنیت ملی مشاهدات خود را به حوزه سیاسی گسترده‌تر گسترش می‌دهد. برخلاف موضع خود در قبال شرکای مناطق فرهنگی متفاوت – که واشنگتن می‌گوید به دنبال تحمیل تغییرات دموکراتیک یا سایر تغییرات اجتماعی به آنها نیست – ایالات متحده انتظار دارد «دوستان همفکر از هنجارهای مشترک ما حمایت کنند». همان طور که در این سند آمده است، آمریکا «با محدودیت‌های ضد دموکراتیک و تحت هدایت نخبگان بر آزادی‌های اساسی در اروپا مخالفت خواهد کرد.»

همین رویکرد باعث جنجال خاصی شد وقتی جی. دی. ونس، معاون رئیس جمهوری، فوریه گذشته در کنفرانس امنیتی مونیخ این موضوع را مطرح کرد. او با ذکر مثال‌های ملموس، دولت‌های اروپایی را به مهار آزادی بیان و محدود کردن احزاب اصلی مخالف متهم کرد. از دیدگاه ایالات متحده، مفهوم رو به گسترش «محتوای مضر» در اروپا به طور فزاینده‌ای عجیب به نظر می‌رسد. گزارش برنامه ۶۰ دقیقه‌ای سی‌بی‌اس از آلمان، یورش‌های پلیس در اوایل صبح به خانه‌های شهروندانی را نشان داد که به «جرایم گفتاری» آنلاین متهم شده بودند. وزیر امور دیجیتال فرانسه، در یک لغزش زبانی، از مقرراتی که امکان حذف «نظرات نادرست» از اینترنت را فراهم می‌کنند، تمجید کرد. پخش‌کننده عمومی فرانسوی‌زبان بلژیک تصمیم گرفت سخنرانی افتتاحیه رئیس جمهوری ایالات متحده را با چند دقیقه تأخیر پخش کند، به این دلیل که بررسی قبلی برای محافظت از بینندگان در برابر محتوای احتمالاً «نژادپرستانه، بیگانه‌هراسانه یا نفرت‌پراکن» ضروری است.

این امر، منعکس‌کننده‌ی رویه‌ی دیرینه‌ی اروپاست که به عنوان «کوردون سانیتر» یا دیوار آتش شناخته می‌شود. این اصطلاح به استراتژی هماهنگ احزاب جریان اصلی برای منزوی کردن و طرد نیروهای سیاسی «افراطی» یا «پوپولیست» اشاره دارد. همان‌طور که ونس مشاهده کرد، حتی خود کنفرانس مونیخ نیز سیاستمداران حزب آلترناتیو آلمان AfD، بزرگترین حزب مخالف آلمان، را از شرکت در این کنفرانس منع کرد. او استدلال کرد: «ما مجبور نیستیم با همه چیز یا هر چیزی که مردم می‌گویند موافق باشیم، اما وقتی رهبران سیاسی نماینده‌ی یک حوزه‌ی انتخابیه مهم هستند، بر ما واجب است که حداقل در گفت‌وگو با آنها شرکت کنیم.» مفهوم این حرف واضح بود: از نظر دولت ترامپ، دولت‌های اروپایی در حال نقض آزادی‌های اساسی هستند. با این حال، نگرانی واشنگتن فراتر از ملاحظات ایدئولوژیک و سخنرانی‌های اخلاقی است – این کاستی‌های دموکراتیک به عنوان خطرات امنیتی تلقی می‌شوند.

مبنای مداخله

همان‌طور که پس از سخنرانی ونس در مونیخ اتفاق افتاد، رهبران اروپایی اکنون در مورد NSS از «دخالت خارجی» در امور داخلی خود شکایت دارند. در ظاهر، ممکن است حرف آنها درست باشد. با این حال، تا زمانی که ماده ۵ ناتو پابرجاست و به همراه آن نقش آمریکا به عنوان ضامن نهایی امنیت اروپا پابرجاست، انتظار می‌رود واشنگتن تنها به دلایل دفاعی، علاقه‌ای به تحولات داخلی اروپا نشان دهد.

اتحاد فراآتلانتیکی همواره به عنوان اتحادی مبتنی بر ارزش‌های مشترک به تصویر کشیده شده است. اگر از نظر واشنگتن، این ارزش‌ها اکنون در اروپا "در حال عقب‌نشینی" هستند، پس اساس ناتو زیر سوال می‌رود. چرا متحدان باید به تعهد "یکی برای همه، همه برای یکی" به یکدیگر احترام بگذارند، اگر معتقدند طرف مقابل از اصول اساسی خود دست کشیده است؟ چگونه می‌توان یک شهروند آمریکایی را متقاعد کرد که فیلادلفیا را به خاطر پاریس، برلین یا لندن به خطر بیندازد، در حالی که در آن پایتخت‌های اروپایی ممکن است به دلیل اعمال آزادی بیان مندرج در قانون اساسی جریمه یا دستگیر شوند و احزابی با برنامه‌ای مشابه آنچه مردم آمریکا در آخرین انتخابات ریاست جمهوری به آن رأی دادند، اهریمنی جلوه داده شده و از مشارکت متناسب منع می‌شوند؟ این همان چیزی است که معاون رئیس جمهور در مونیخ به آن اشاره کرد، زمانی که درخواست کرد "ما برای چه چیزی از خود دفاع می‌کنیم".

این اتحاد همچنین ممکن است در نتیجه‌ی دگرگونی جمعیتی جاری تضعیف شود. NSS به صراحت بیان می‌کند: وقتی در برخی از کشورهای ناتو، اکثریت دیگر اصالت اروپایی نداشته باشند، «این سوال مطرح می‌شود که آیا آنها جایگاه خود در جهان یا اتحاد خود با ایالات متحده را مانند گذشته خواهند دید یا خیر». در حال حاضر، گمانه‌زنی‌های زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه عجله‌ی برخی از دولت‌های اروپایی برای به رسمیت شناختن یک کشور فلسطینی – که در واشنگتن به عنوان مغایر با تلاش‌های صلح ایالات متحده دیده می‌شود – ممکن است نشان‌دهنده‌ی پویایی جدید رأی‌دهندگان باشد. برنامه‌ریزان دفاعی اروپا پشت درهای بسته، پا را فراتر می‌گذارند. در کشورهای اسکاندیناوی، جایی که بسیج عمومی عنصری حیاتی از دفاع ملی است، رهبران نظامی آگاه هستند که وفاداری نامشخص جمعیت مهاجر که به سرعت در حال رشد است، می‌تواند واکنش در زمان جنگ را پیچیده کند.

در مونیخ، ونس به ارتباط دیگری بین سیاست‌های داخلی متحدان و عملکرد آنها در حوزه دفاعی اشاره کرد. دفاع ملی گاهی اوقات نیازمند تخصیص منابع دردناک، فداکاری و عزم راسخ است – تصمیماتی که در درازمدت تنها با یک مأموریت دموکراتیک قوی پایدار هستند. وقتی دولت‌ها مخالفت‌ها را سانسور می‌کنند و اراده‌ی میلیون‌ها رأی‌دهنده را نادیده می‌گیرند، آن مأموریت از بین می‌رود. از نظر واشنگتن، روندهای فعلی اروپا – از مهاجرت گسترده گرفته تا «دیوارهای آتش» انتخاباتی و محدودیت‌های آزادی بیان – خطر تضعیف تاب‌آوری دموکراتیک متحدانش را به همراه دارد. بنابراین، وقتی NSS اعلام می‌کند که سیاست ایالات متحده باید «پرورش مقاومت در برابر مسیر فعلی اروپا در درون کشورهای اروپایی» را در اولویت قرار دهد، این کار را حداقل در منطق خود، برای مقابله با سیاست‌های خود-تضعیف‌کننده فعلی اروپا انجام می‌دهد.

الزامات استراتژیک

اما چرا واشنگتن ناگهان خواهان یک اروپای قوی‌تر شد؟ در حالی که این همیشه سیاست اعلام شده آن بوده، دیپلماسی آمریکا، در عمل، بیشتر با تفکر مشاور سابق امنیت ملی، زبیگنیو برژینسکی، همسو بوده است. برژینسکی در کتاب خود در سال ۲۰۰۴ با عنوان «انتخاب»، هشدار داد که «اروپای نوظهور نظامی می‌تواند به رقیبی قدرتمند برای آمریکا تبدیل شود. این امر ناگزیر چالشی برای هژمونی آمریکا ایجاد خواهد کرد.» سال‌ها، واشنگتن بی‌سروصدا تمام تلاش خود را برای جلوگیری از این امر انجام داد. با این حال، تعادل قدرت جهانی به طرز چشمگیری تغییر کرده است. در آغاز هزاره جدید، هزینه‌های دفاعی ایالات متحده تقریباً برابر با مجموع هزینه‌های دفاعی تمام کشورهای دیگر بود. امروزه، همان‌طور که البریج کولبی، معاون وزیر دفاع در امور سیاسی، در کتاب «استراتژی انکار»، منتشر شده در سال ۲۰۲۱، اشاره می‌کند، ایالات متحده «به اندازه مجموع هفت کشور بعدی هزینه می‌کند و چین که به جایگاه دوم جهش کرده، در بیست و پنج سال گذشته هر سال حدود ۱۰ درصد هزینه‌های دفاعی خود را افزایش داده است.»

با پایان یافتن دوران تک‌قطبی و ظهور قدرت‌های تجدیدنظرطلب چین و روسیه، ایالات متحده خود را در موقعیت ژئوپلیتیکی بسیار نامطلوب‌تری می‌بیند. منطق استراتژیک همچنان پابرجاست: اگر هر دشمنی در یکی از مناطق کلیدی جهان به هژمونی دست یابد، امنیت، آزادی و رفاه آمریکا به خطر می‌افتد. اگر واشنگتن قصد جلوگیری از وقوع این امر را دارد، اکنون باید بتواند در درگیری‌های همزمان، علیه دشمنان همتا یا نزدیک به همتا، در جبهه‌های متعدد پیروز شود. گزارش دو حزبی سال ۲۰۲۴ کمیسیون استراتژی دفاع ملی هشدار داد که «تشکیلات جدید کشورهای مخالف منافع ایالات متحده، اگر نگوییم احتمال، خطر واقعی تبدیل شدن درگیری‌ها در هر کجا به یک جنگ چندجانبه یا جهانی را ایجاد می‌کند.» این گزارش به صراحت خاطرنشان کرد: در حال حاضر، ایالات متحده برای چنین سناریویی «آماده» نیست.

دو نتیجه برای اروپا به دنبال دارد. اول، باید قدرت نظامی متعارف خود را بازسازی کند تا نیروهای آمریکایی بتوانند در جایی که بیشتر مورد نیاز هستند، بدون ایجاد شکاف‌های آشکار در وضعیت بازدارندگی ناتو، مجدداً مستقر شوند. کولبی، در جلسه استماع تأیید صلاحیت خود در سنا، از بازگشت به مدل ناتو در دوران جنگ سرد حمایت کرد، مدلی که در آن اروپایی‌ها آماده بودند بخش عمده‌ای از دفاع متعارف در این قاره را بر عهده بگیرند. او خاطرنشان کرد که در سال ۱۹۸۸، ارتش آلمان غربی – دو سوم اندازه آلمان فعلی – "دوازده لشکر فعال داشت. آلمانی‌ها اکنون نمی‌توانند حتی یک لشکر را هم سرهم کنند. این قابل دفاع نیست." دوم، اروپا می‌تواند با احتیاط خاطر آسوده خاطر باشد: آمریکا قصد ندارد آن را رها کند. ناتو نمونه بارز ائتلاف‌های ضد هژمونیک است که ایالات متحده اکنون بیش از هر زمان دیگری برای مقابله با چالش چندجانبه و تقریباً همتا به آن نیاز دارد. NSS این را تأیید می‌کند: "اروپا همچنان برای ایالات متحده حیاتی است. ما نه تنها نمی‌توانیم اروپا را نادیده بگیریم، بلکه انجام این کار برای آنچه این استراتژی در نظر دارد، خود-شکست‌خورده خواهد بود."

یک تاکتیک چندلایه ناقص

بنابراین، واشنگتن آگاه است که به دلایل منافع استراتژیک خود، باید اتحاد را به قوت خود حفظ کند. با این حال، همین هدف اغلب توسط روش‌های نسنجیده دولت ترامپ تضعیف می‌شود. اولاً، ماده ۵ پیمان ناتو – بند دفاع جمعی اتحاد – یک ابزار چانه‌زنی نیست. این ماده، سنگ بنای روابط فراآتلانتیکی است، نه ابزاری برای معامله. وقتی رئیس جمهوری آمریکا از آن به عنوان اهرم فشار استفاده می‌کند، نتیجه دقیقاً برعکس آن چیزی است که در نظر گرفته شده است: اعتماد اروپایی‌ها از بین می‌رود و تمایل به همسویی با واشنگتن کاهش می‌یابد. سایر مسائل با ارزش سیگنال‌دهی بالا نیز باید با احتیاط مورد توجه قرار گیرند. همانطور که اخیراً متیو ویتاکر، سفیر آمریکا، اظهار داشت که ممکن است روزی دیگر پست فرماندهی عالی متفقین اروپا در اختیار یک ژنرال آمریکایی نباشد، تردیدها در مورد تعهد ایالات متحده را بیشتر می‌کند.

ثانیاً، تهاجم همه جانبه‌ای که تاکنون دیده‌ایم، قطعاً نتیجه معکوس خواهد داشت. وقتی دولت همزمان اروپا را در مورد هزینه‌های دفاعی، تجارت فراآتلانتیک، روابط با روسیه، مهاجرت و آزادی بیان تحت فشار قرار می‌دهد، این خطر وجود دارد که حتی شرکای طبیعی خود را در این یا آن موضوع، علیه ایالات متحده متحد کند. پایتخت‌های اروپایی به هیچ وجه متحد نیستند. برخی در مورد مهاجرت به واشنگتن نزدیک‌تر از بروکسل هستند، اما به نرمش ظاهری آن نسبت به مسکو با سوءظن عمیق نگاه می‌کنند. برخی دیگر از موعظه‌های آمریکا در مورد دموکراسی آزرده خاطر می‌شوند، اما با کمال میل در مورد تجارت، در مقابل ابتکارات جدید "خرید اروپایی" اتحادیه اروپا، در کنار ایالات متحده قرار می‌گیرند. واشنگتن با طرح مطالبات سختگیرانه در مورد همه چیز به طور همزمان، در نهایت کسانی را که با آن در مورد مسائل خاص مختلف مخالف هستند، متحد می‌کند – و آنها را به آغوش یکدیگر می‌راند.

سوم، آغوش باز نیروهای مخالف در اروپا شاید مطمئن‌ترین راه برای توقف همان تغییرات سیاسی باشد که واشنگتن مایل به دیدن آن است. این امر به رهبران فعلی بهانه‌ای مناسب می‌دهد تا نیروهای مخالف را به عنوان ابزار نفوذ خارجی بی‌اعتبار کنند. با توجه به اینکه ایالات متحده در این موارد سابقه‌ای کمتر از بی‌عیب و نقص دارد، این امر بیشتر صدق می‌کند. 

رسوایی ویکی‌لیکس در سال ۲۰۱۰ – که نشان داد دیپلمات‌های آمریکایی تا چه حد بر فرآیندهای اروپایی تسلط داشته‌اند – و ماجرای آژانس امنیت ملی آمریکا و اسنودن در سال ۲۰۱۳ – که نشان داد هر آنچه از دست دیپلمات‌ها فرار می‌کرد، به سادگی رهگیری می‌شد – تنها نوک کوه یخ بودند. برای دهه‌ها، کنترل از راه دور واشنگتن بر سیاست‌های جهانی‌گرایانه، طرفدار مهاجرت و سیاست‌های رو به گسترش اتحادیه اروپا و ناتو، به طور خاص علیه احزاب طرفدار حاکمیت ملی بود. رأی‌دهندگان اکنون نسبت به هرگونه نفوذ خارجی محتاط هستند. برای دولت ترامپ، مسیر عاقلانه‌تر این نیست که از هیچ اردوگاه خاصی حمایت یا مخالفت کند، بلکه صرفاً به آزادی‌های اساسی، مانند آزادی بیان – محکم و پیوسته – پایبند باشد.

در نهایت، لفاظی‌های آشکارا خصمانه نسبت به اتحادیه اروپا نیز نتیجه معکوس دارد. اعمال منطق قدیمی تفرقه بینداز و حکومت کن در اروپا برای واشنگتن چیز جدیدی نیست. در پشت شعارهای طرفدار اتحادیه اروپا، هر دولتی در عمل همکاری رو در رو با پایتخت‌های ملی را مفیدتر یافته است. اما اعلام علنی این موضوع، بهانه بسیار خوبی به دست کسانی در اتحادیه اروپا می‌دهد که اکنون می‌توانند خود را به عنوان مدافعان حاکمیت اروپا در برابر نفوذ آمریکا معرفی کنند. این دقیقاً همان واکنشی بود که اکثر رهبران اتحادیه اروپا به NSS نشان دادند. در سراسر این بلوک، همان نکات مورد بحث تکرار شد: موضع واشنگتن تنها عزم راسخ برای متحدتر و مستقل‌تر کردن اتحادیه اروپا را تقویت کرد. از دیدگاه ایالات متحده، مشکل، در حال حاضر، حتی امکان‌سنجی این جاه‌طلبی نیست، بلکه این است که در حال حاضر چنین تمرکزی به جای تقویت متحدان اروپایی، متحدان اروپایی آن را تضعیف می‌کند. تلاش اتحادیه اروپا برای ادغام بیشتر، ناگزیر اختلافات عمیقی را ایجاد می‌کند – اولویت‌های ملی متضاد، اختلافات فلسفی بر سر حاکمیت، جنگ‌های نهادی بر سر قلمرو و رقابت فزاینده بین فرانسه و آلمان.

این نوع پویایی اروپایی، که ظاهراً به سمت وحدت و استقلال بیشتر حرکت می‌کند، مملو از خطرات است. نه تنها به این دلیل که معمولاً با اندکی رنگ و بوی ضد آمریکایی همراه است، بلکه به این دلیل که زمان، توجه و انرژی سیاسی زیادی را مصرف می‌کند. نتیجه، نه یک اروپای قوی‌تر، بلکه یک اروپای آشفته و اتحادی ضعیف‌تر خواهد بود، آن هم در شرایطی که واشنگتن کمترین توان مالی را برای آن دارد.

منبع: فارن پالسی ریسرچ اینستیتیوت / ترجمه: سید علی موسوی خلخالی

کلید واژه ها: اتحادیه اروپا اروپا امریکا ایالات متحده امریکا امریکا و اروپا دونالد ترامپ سند استراتژی امنیت ملی امریکا


نظر شما :