جنبههای پنهان از بازنگری در دکترین دفاعی
شکست در جنگ شناختی، شوخی با امنیت تاوان در میدان

دیپلماسی ایرانی: شاید کمتر کسی فکر چنین تهاجم مستقیم سنگینی از طرف اسرائیل و آمریکا به ایران را میکرد. تهاجمی که شوکهآور و اهانتآمیز بود. ولی این شوک از سالها سهلانگاری ایران در جنگ شناختی و مدیریت اذهان عمومی و مدیران ارشد کشور، سالها شوخی و ملاطفت نابهجا با موضوعات امنیتی و سالها ضعیف پنداشتن دشمن را ناشی بود که تاوان سخت آن را در «میدان» متحمل شدیم. اگر باز هم روی این موضوعات مهم، سهلانگار باشیم، باز هم باید منتظر سیلیهای سختتر و شوکهکننده تر باشیم. در اینجا به برخی از این موارد اشاره میکنیم:
۱- کولبری و ته لنجی: دو مسیر عمده قاچاق به داخل کشور همیشه کولبری و ته لنجی بوده که بسیار مورد توجه و دلسوزی! رسانههای معاند بوده است. معاندین در یک جنگ رسانهای سنگین، خود را طرفدار و دلسوز مرزنشینان نشان دادند و نظر عامه جامعه و مسئولین را به این سمت سوق دادند که نباید با این روش قاچاق برخورد جدی کرد و این به نوعی حق آنهاست. هرگز کسی حساس نشد که شبکههای بی.بی.سی و اینترنشنال که همیشه در سوی مخالف مردم ایران بودهاند چه شده است که از در دلسوزی وارد شدهاند؟ در کشورهای امن دنیا که حتی یک کیلوگرم بار غیرمجاز را به سختی میتوان عبور داد چگونه و چرا برای ورود بیدردسر هزاران تن بار قاچاق (شامل اسلحه و مهمات) به کشور دلسوزی میکنند؟ آیا این فریب مردم و مسئولین در یک جنگ شناختی نبود؟ نتیجه این شد که در تمام چند دهه گذشته با این قاچاقچیان مدارا شد و هرگز با آنها برخورد قهری نشد گویا قاچاق به داخل کشور حق آنهاست. هرگز هم از خود نپرسیدیم آیا کشوری که دشمنی مانند اسرائیل و آمریکا و سرویسهای جاسوسی قوی آنها دارد، چنین فرصتی را برای وارد کردن مواد ممنوعه به داخل ایران از دست میدهند؟ در جنگ ۱۲ روزه از شمال تا جنوب کشور پر از کارگاههای مونتاژ و ساخت پهپاد، مواد انفجاری، موشکهای اسپایک و غیره بود و اغلب استانها در معرض تهاجم معاندین داخلی قرار گرفت. بعدا معلوم شد که بخش عمده این تجهیزات از مسیرهای قاچاق، بهراحتی و بهصورت انبوه وارد کشور شدند. تاوان این فریب در جنگ شناختی را در «میدان» پرداخت کردیم.
۲- اینترنت ملی: جنگ ۱۲ روزه و هک شدن کامل سیستم پدافندی برای ساعات طولانی، هک شدن سیستم برخی بانکها، هک شدن سیستم سوخت (برای بارها در گذشته) و بسیاری از نمونههای مشابه دیگر در سالهای گذشته نشان داد که زیرساختهای امن ارتباطی، «نه بخشی از امنیت که تمام امنیت» است. چگونه ممکن است کشوری که اینترنت آن آمریکایی است، بتواند با آمریکا مبارزه کند؟!! آیا در اولین روز جنگ تمام عیار با آمریکا، سایتهای تمام ادارات و سازمانها و سیستمهای اینترنتی خدماترسان از مدار خارج نخواهند شد؟ آیا آمریکا با کسی شوخی و تعارف دارد؟ متاسفانه باز هم همانند مورد قبلی، برنامههای تلوزیونی دشمنان با دلسوزی وارونه، ملی شدن اینترنت را یک اقدام ضد ملی! و خلاف مصالح عمومی! و کسب و کارهای داخلی ذکر کردند و متاسفانه بسیاری از مسئولین کشور هم مرعوب این جنگ شناختی شدند و تا به امروز هیچ اقدام موثری برای آن نکردند. وقتی اینترنت ملی نباشد، فیلترشکنها بهراحتی کار میکنند و طبق گزارش نهادهای اطلاعاتی ایران، همین فیلترشکنها عامل جذب جاسوس در ایران بودهاند. سختترین و شدیدترین ضربات در آینده از همینجا به کشور وارد خواهد شد و در صورت شروع جنگ شدید با آمریکا، حتی آب و برق و گاز و تلفن و بنزین و گازوئیل هم نخواهیم داشت چراکه همگی وابسته به اینرنت و شبکه محور هستند. کشور چین یک اینترنت ملی و کاملا تحت نظارت حکومت چین دارد و کوچکترین تلاشها برای دور زدن اینترنت ملی چین با مجازاتهای بسیار سخت مواجه خواهد شد. از طرفی ارتباط آنها با دنیا قطع نشده و برقرار است و کسب و کارهای فضای مجازی هم برقرار است ولی کاملا تحت کنترل است و فضای مجازی به دقت رصد میشود. وقتی چین یک دشمن جدی به نام آمریکا دارد چگونه ممکن است که خود را و تمام ارتباطات کشور خود را در اختیار اینترنت آمریکایی بگذارد و توقع امنیت هم داشته باشد؟ این دقیقا عکس کاریست که ایران میکند. الآن اگر یک ایرانی بخواهد افتتاح حساب اینترنتی کند یا از خدمات فلان سازمان دولتی استفاده کند باید روی سایت، تمام مشخصات هویتی خود بهعلاوه آدرس و تلفن ثابت و موبایل محل سکونت و محل کار و تصویر خود را بارگذاری کند، آنهم روی بستر اینترنتی که مالکیت و ماهیت آن آمریکایی است یعنی دشمن اول ایران. آیا این عجیب و بهت آور نیست؟ وقتی در جنگ ۱۲ روزه از شمال تا جنوب کشور، جاسوسها مشغول ضربه زدن به کشور شدند، همه متحیر شدند که اینهمه تجهیزات نظامی از کجا آمده؟ چگونه این همه جاسوس جذب شدند؟ چگونه این افراد آموزش دیدند؟ چرا این چند صد نفر (و شاید چند هزار نفر) قبلا لو نرفتند؟ چگونه اینهمه افراد بهصورت کاملا مخفی، سازماندهی و مدیریت شدند؟ متاسفانه گویا در ایران همه چیز به شوخی و بازی انگاشته میشود و وقتی ضربات سخت این بیمبالاتیها را در «میدان» دریافت کردیم آنوقت به فکر چاره میافتیم که البته شاید خیلی دیر شده باشد. خیلی دیر!.
۳- خروج گسترده و همزمان کارمندان دولتی و نظامی از کشور: مراسم اربعین یکی از مراسم باشکوه و محبوب ایرانیها و شیعیان جهان است. این مراسم برای تقویت روحیه معنوی مردم بسیار عالی و کمنظیر است ولی هر ساله در ایام اربعین حسینی صدها هزار نفر از کارمندان عادی و مدیران دولتی و حتی نظامی از کشور خارج و وارد کشور عراق میشوند. کشور عراقی که سروسامان امنیتی درستی ندارد و تحت نفوذ آمریکاست. حیاط خلوت سرویسهای جاسوسی است. سوال اینجاست که کدام سیستم امنیتی میتواند وضعیت این همه کارمند و نظامی را در عراق کنترل کند؟ چه ضرورتی دارد که یک نظامی هرساله و بعضا سالی چند بار به عتبات برود؟ چرا این افراد نباید کاروانی و کنترل شده بروند و هرکس بهطور شخصی و جداگانه برود؟ چگونه ممکن است جاسوسانی که هم اکنون در کشور رخنه کردهاند این فرصت را برای خروج از کشور و هماهنگی نزدیک با دشمن از دست بدهند؟ چگونه ممکن است آمریکا و اسرائیل چنین فرصتی را برای بازآرایی نیروهای خود از دست بدهند؟ آیا یک محیط کاملا شلوغ و متراکم در کشوری ضعیف مانند عراق، بهشت ملاقاتی جاسوسان نیست؟ آیا این یک خودزنی نیست؟ اینکه از هر مرکز نظامی در ایام اربعین دهها نفر (و بعضا همه افراد آن مرکز به نوبت در یک بازه زمانی کوتاه) به عراق بروند یک شوخی خطرناک با امنیت کشور نیست؟ ایران باید متوجه باشد که ارادت به چنین مراسماتی، نباید به قیمت زیر پا گذاشتن خطوط قرمز امنیتی باشد.
۴- ایجاد درک وارونه از بازدارندگی: رسانههای معاند با برنامهسازیهای هدفمند، دقیقا «تصور وارونهای از بازدارندگی» در ذهن مردم و حتی مقامات ارشد سیاسی و نظامی ایجاد کردند. بازدارندگی یعنی اینکه قدرت نظامی و گزندگی نظامی ما به حدی بالا باشد که دشمن حتی تصور تهاجم به کشور را نکند، نه اینکه منتظر تهاجم دشمن باشیم و پس از تهاجم در پی پاسخ باشیم. در ماههای قبل از جنگ ۱۲ روزه مقامات ارشد سیاسی کشور بارها بیان کردند که اگر به ایران حمله شود یا در تنگنا قرار گیرد، ایران ممکن است در دکترین هستهای خود بازنگری کند. در چنین تفکر عجیبی یعنی اول منتظر هستیم که به ما تهاجم شود (که شد)، تا بعدا تصمیم بگیریم که بازدارندگی هستهای داشته باشیم یا نه؟!. این دقیقا درک وارونه از بازدارندگی است که همگان دیدند که نتیجهای جز حمله مستقیم به ایران نداشت. ما سالها خودمان را تعمدا با همین تفکرات التقاطی در حالت «بلاتکلیفی هستهای» نگه داشتیم تا سرانجام دشمنان، آنها را نابود کنند. همچنین دشمنان ما در یک جنگ شناختی، دستاوردهای دفاعی خوب و ارزشمند ولی غیرکافی ما را بیش از حد بزرگنمایی کردند تا ما نقاط ضعف خود را نبینیم و در پی پوشش و ارتقاء آن نباشیم و تصور کنیم که به «بازدارندگی کامل» رسیدهایم که جنگ ۱۲ روزه نشان داد که چقدر در اشتباه بودهایم و چقدر برای ما تصورات نادرست ایجاد کردند. سوال اینجاست که چرا باید رسانههای آمریکایی و اروپایی و آذربایجانی و عربی اینقدر در وصف پهپادها و موشکهای ما بزرگنمایی کنند؟ آیا آنها به دنبال مدح و ثنای ایران هستند؟! یا به دنبال فریب شناختی ایران؟. همین فریبها باعث شد ایران به دنبال موشکهای قارهپیما نرود و برد موشکهای خود را تعمدا به ۲۰۰۰ کیلومتر محدود کند و دسترسی به خاک آمریکا و اروپا نداشته باشد. به دنبال خرید هواپیمای جنگنده برای دفاع از آسمان خود نرود و به پهپاد بسنده کند و آن اتفاقات جنگ ۱۲ روزه و بیدفاع ماندن آسمان ایران رخ دهد. در میان پهپادها هم به دنبال پهپادهای رهگیر مطابق هواپیماهای نسل پنجم و ششم نرود و عملا برای مقابله با جنگندههای دشمن دستش خالی باشد. هنوز بین انتخاب نبرد متقارن یا نامتقارن، سرگردان باشد. به دنبال سلاح هستهای حتی سلاح هستهای تاکتیکی (که کشتار جمعی نیست و قدرت انفجاری آن معادل چند ده موشک معمولی است) هم نرود و در برابر آمریکا دستش خالی باشد و در برابر تهاجم مستقیم آمریکا به همه سایتهای اتمی خود هیچ عکس العمل عبرتآموز و دردآوری نتواند نشان دهد تا جاییکه اکنون هر روزه شاهد تهدیدات صریح و تحقیرآمیز دشمنان هستیم که اگر ایران چنین و چنان نکند، باز هم به ایران حمله میکنیم! دسترسی به پایگاههای نظامی دشمن در کشورهای اطراف را به مثابه دسترسی به خاک اصلی دشمن تلقی کند و امکان دسترسی به خاک اروپا و آمریکا را خودش از خودش سلب کند و روی هیچیک از زیردریاییها و ناوهای خود موشکهای برد بلند و متوسط نداشته باشد. شاید در این مقوله بتوان دهها نمونه مثال دیگر هم ذکر کرد که همه آنها ناشی روزآمد نبودن، القاپذیری از دشمن و جنگ روانی و رسانهای آن، تشتت و پراکندگی تصمیمگیریها با تعریف پروژههای پرتعداد، بیاثر و بدون نقشه راه دانست که غفلت از طرحهای اصلی و بزرگ و موثر را باعث شده است. مثلا ایران ۴۰ سال است که سرگرم طراحی و ساخت جنگنده بومی بوده است ولی امروز حتی یک جنگنده مناسب یا نسل پنجم هم نتوانسته بسازد و هنوز هم از الگوی جنگندههای F4 و F5 و F14 که نسل سوم هستند تبعیت و الگوسازی میکند. کی قرار است هوشیار شویم؟
سخنی با بزرگان
چه بخواهیم و چه نخواهیم باید بپذیریم که همه ضرباتی که در جنگ ۱۲ روزه خوردیم، همه اینها شکست در جنگ شناختی و پذیرفتن القائات و توهمات دشمن در امر بازدارندگی بوده است. آنچه آسیبپذیری کشور را چند برابر کرده، فریب افکار مدیران ارشد کشور بوده است نه کارکنان عادی دولتی و نظامی و عامه مردم. باید فکری به حال آن کرد که اگرچه دیر شده ولی باز هم فرصت جبران هست. در برخی موارد، متن جامعه و مردم عادی، بسیار هوشیارانهتر از مدیران ارشد عمل میکنند؛ مثلا در نظرسنجیهای مردمی در سالهای گذشته، علیرغم تبلیغات سنگین رسانههای معاند، حدود ۴۰ درصد مردم طرفدار داشتن تسلیحات هستهای بودند و معتقد بودند که بدون سلاح هستهای، بازدارندگی وجود ندارد و سرانجام حمله سنگین ۱۲ روزه دشمنان به ایران، صحت نظر مردم (حتی دانش آموزان و دانشجویان) را نشان داد و پس از جنگ ۱۲ روزه نیز این نظرسنجیها به بیش از ۷۰ درصد رسیده است درحالیکه مدیران ارشد کشور هنوز چنین نظری ندارند. نکته دیگر در آن است که بدانیم افرادی که نقاط ضعف را یادآوری میکنند دشمن نیستند و به دنبال جوسازی علیه دستاوردهای کشور نیستند بلکه آنها دوستان واقعی هستند چراکه دقیقا دشمنان در جنگ شناختی به دنبال لاپوشانی ضعفها و بزرگنمایی دستاوردها (هرچند کوچک) هستند. پس باید از نظرات منتقدین اندک موجود استقبال کرد و آن را فرصتی مغتنم برای بازنگری در دکترین دفاعی برشمرد نه سوژهای برای برخورد!
نظر شما :