بیاعتمادی مطلق به غرب
اعتماد کور: نسخه سیاسی برای تسلیم تدریجی

دیپلماسی ایرانی: اعتماد، یک حالت گذرا یا صرفاً باور ذهنی نیست. این مفهوم نتیجه فرایندی مستمر و عملی است که بر پایه تعهدات روشن، اجرای آنها و رفتار پایدار شکل میگیرد. بدون پای بندی واقعی به قول و قرارها، اعتماد به یک شعار یا احساس زودگذر تبدیل میشود. حتی زیباترین سخنان درباره اعتماد، اگر پشتوانه عملی نداشته باشند، بهسرعت فرو میریزند.
اعتماد پایدار نیازمند سه پایه اساسی است: زمینه فرهنگی مشترک، همسویی منافع بنیادین و حذف الگوهای مکرر نقض تعهدات. وقتی این اصول را به عرصه روابط بینالملل انتقال دهیم – بهویژه در روابط ایران با آمریکا و برخی کشورهای غربی – روشن میشود که اساساً بستر اعتماد اصیل وجود ندارد.
روابط بینالملل برخلاف روابط شخصی، همیشه زیر سایه منطق قدرت قرار دارد. در سطح فردی، شاید بتوان شکست اعتماد را با گفتوگو و ترمیم تدریجی جبران کرد. اما در میان کشورها، منافع ملی و رقابتهای ژئوپلیتیکی معمولاً جای هر حس مثبت را میگیرند. نخستین گام برای شکلگیری اعتماد، بررسی عملکرد گذشته طرف مقابل است. سابقه آمریکا و برخی متحدان اروپایی در رفتار با ایران، نشان میدهد که نقض عهد نه یک استثنا، بلکه بخشی ثابت از الگوی رفتاری آنهاست.
تاریخ معاصر ایران پر است از نمونههای آزمون پرهزینه اعتماد به غرب. قرارداد ۱۹۰۷ میان بریتانیا و روسیه بدون رضایت ایران امضا شد. آن هم در حالی که لندن وعده داده بود در برابر نفوذ روسیه از ایران دفاع کند؛ نتیجه اما تقسیم کشور به مناطق نفوذ دو قدرت بود. دههها بعد، در جنگ جهانی دوم، ایران به اصل بیطرفی و برخی روابط دیپلماتیک دل بست، اما با اشغال نظامی و استفاده از خاکش برای مقاصد متفقین روبهرو شد.
در ماجرای نهضت ملی شدن نفت (۱۹۵۱–۱۹۵۳)، امید به میانجیگری منصفانه آمریکا وجود داشت؛ با این حال، کودتای ۲۸ مرداد ـ طراحی مشترک سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا ـ دولت ملی را سرنگون کرد. پس از انقلاب نیز، برخی تعاملات به امید کاهش خصومتها شکل گرفت، اما ماجرای ایران–کنترا در دهه ۱۳۶۰، بهجای کاهش تنش، به تشدید فشارها و تحریمهای تازه منجر شد.
در پایان جنگ ایران و عراق، ایران با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل به ضمانتهای بینالمللی برای حفظ صلح اعتماد کرد. با این حال، نه آمریکا و نه اروپا اقدامی جدی علیه بغداد به خاطر استفاده از سلاح شیمیایی و آغاز تجاوز انجام ندادند. در توافق برجام (۲۰۱۵) نیز، ایران همه تعهدات خود را اجرا کرد، اما خروج یکجانبه آمریکا در ۲۰۱۸ و ناتوانی اروپا در جبران آن، نشان داد حتی توافقهای چندجانبه و رسمی نیز در برابر منطق قدرت و تغییرات سیاسی پایدار نمیمانند.
یکی از بزرگترین خطرات، «اعتماد کور» است؛ یعنی باور به حسننیت طرف مقابل بدون بررسی شواهد. این نوع اعتماد در عرصه بینالمللی میتواند پیامدهای فاجعهبار داشته باشد. تجربه عراق در ۲۰۰۳، لیبی در ۲۰۱۱ و افغانستان در ۲۰۲۱، شواهد روشنی بر این واقعیت هستند. برای ایران که منافع و هویت سیاسی–فرهنگی مستقلی دارد، چنین خطری تهدیدی مستقیم برای امنیت ملی بهشمار میآید.
تفاوت میان اعتماد و اتکا نیز مهم است. ممکن است کشوری از نظر اقتصادی یا فناورانه به کشور دیگری وابسته باشد، بدون اینکه اعتماد واقعی بین دو طرف وجود داشته باشد. این وابستگی، زمینه اعمال فشار را فراهم میکند. نمونه روشن آن تحریمهای دارویی و محدودیتهای بانکی علیه ایران است؛ محدودیتهایی که حتی زندگی بیماران را هدف قرار داد و ابزار فشار حداکثری شد.
بستر اعتماد در روابط ایران و غرب، بهطور بنیادین ناقص است؛ زیرا لازمه شکلگیری آن، احترام به حاکمیت ملی، نبود اهداف خصمانه و اشتراک در ارزشهاست. سیاست رسمی آمریکا و متحدانش اما بر محدودسازی توان دفاعی، تضعیف نفوذ منطقهای و حتی تغییر ساختار سیاسی ایران متمرکز است. وقتی اهداف اعلامشده در تضاد مستقیم با موجودیت و امنیت ملی قرار دارد، سخن گفتن از اعتماد تناقضی آشکار است.
اعتماد واقعی، به پیشبینی رفتار آینده نیز وابسته است. بیثباتی سیاست خارجی آمریکا، تحت تأثیر چرخههای انتخاباتی و لابیهای خاص، باعث میشود حتی اگر یک دولت به توافقی پایبند بماند، دولت بعدی بتواند آن را لغو کند. همین بیثباتی، بهتنهایی مانع شکلگیری هر گونه اعتماد پایدار است.
نمونههای دیگری نیز در کارنامه غرب دیده میشود: حمایت از گروههای تروریستی ضد ایرانی، جنگ روانی و رسانهای گسترده، یا اقداماتی چون سرنگونی پرواز ۶۵۵ ایرانایر بهدست ناو آمریکایی و خودداری از عذرخواهی رسمی. این موارد نشان میدهند که مشکل، صرفاً اختلاف منافع یا سوءتفاهم نیست؛ بلکه ریشه در نبود پایبندی اخلاقی به اصل تعهد دارد.
در چنین شرایطی، رویکرد واقعبینانه مدیریت بیاعتمادی است؛ یعنی ایجاد سازوکارهایی که حتی بدون وجود اعتماد کامل، از طریق توازن قوا، ضمانتهای اجرایی و روابط مشروط، امنیت و منافع ملی را حفظ کند. بسیاری کشورها چنین الگویی را در برابر فشار قدرتهای بزرگ برمیگزینند: تعامل محدود، مرحلهای و قابل بازگشت، بدون وابستگی حیاتی.
در نهایت، باید تفاوت امید و اعتماد را شناخت. امید ممکن است حتی با وجود شواهد منفی دوام بیاورد، اما اعتماد نتیجه ارزیابی عقلانی و تجربی است. این مفهوم نیاز به شواهد پایدار و رفتار عملی دارد. مرور بیش از یک قرن روابط ایران و غرب ـ از ۱۹۰۷ تا برجام ـ نشان میدهد امید به تغییر رفتار طرف مقابل، بدون تغییر بنیادین در منافع و سیاستهایش، توهمی پرهزینه است. تا زمانی که چنین تغییری رخ ندهد، اعتماد به غرب نهتنها غیرمنطقی، بلکه در تضاد آشکار با منطق بقای ملی است.
نظر شما :