بررسی مخاطرات و دستاوردهای حملات امریکا و اسرائیل به ایران

تهران به میز مذاکره بازمی‌گردد یا راه دیگری انتخاب می‌کند؟

۱۶ مهر ۱۴۰۴ | ۲۰:۰۰ کد : ۲۰۳۵۵۳۳ اخبار اصلی خاورمیانه
تاریخ نشان می‌دهد که تغییر تنها عامل ثابت در امور انسانی است و ثمرات پیروزی نظامی اغلب کوتاه مدت هستند. در پی جنگ ۱۲ روزه، سوال کلیدی این است که آیا ایالات متحده و اسرائیل می‌توانند با محدود کردن (اگر نگوییم خلع سلاح) حزب‌الله، ایجاد ثبات در سوریه و انعقاد یک توافق هسته‌ای گسترده‌تر و بهتر با ایران، دستاوردهای نظامی اخیر را به دستاوردهای سیاسی پایدار تبدیل کنند. اگر چنین نشود، رویدادهای ژوئن ۲۰۲۵ می‌تواند آغاز مرحله جدیدی در کارزار طولانی یا در بدترین حالت، آغاز فصلی خطرناک‌تر در یکی از بی‌ثبات‌ترین درگیری‌های خاورمیانه باشد.
تهران به میز مذاکره بازمی‌گردد یا راه دیگری انتخاب می‌کند؟

نویسنده: مایکل آیزنشتات، پژوهشگر ارشد مرکز کان و مدیر برنامه مطالعات نظامی و امنیتی در موسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک

دیپلماسی ایرانی: 

چکیده: 

حملات اسرائیل و آمریکا به برنامه هسته‌ای ایران یک قمار بزرگ بود، اما آنها وضعیت خطرناک موجود را که در آن ایران در حال جمع‌آوری اورانیوم با غنای بالا، از سرگیری تحقیقات مرتبط با سلاح‌های هسته‌ای و تلاش برای گسترش نیروی موشکی گسترده خود بود، به هم زدند. در حالی که مشخص نیست چه میزان خسارت وارد شده است، برخی نگرانند که این حملات بتواند قدرت طرفداران تولید سلاح‌های هسته‌ای در ایران را تقویت کند. با این حال، طرفداران ایرانی ادامه طرح مهار هسته‌ای – ایجاد گزینه توانایی ساخت سلاح‌های هسته‌ای اما نه ساخت بمب اتمی – نیز می‌توانند تا زمانی که این برنامه توسط اطلاعات اسرائیل نفوذ کرده و در برابر خرابکاری‌های زمینی و بمباران هوایی آسیب‌پذیر باشد، استدلال قانع‌کننده‌تری ارائه دهند. بسیاری از مسائل به این بستگی دارد که آیا اسرائیل و ایالات متحده می‌توانند دستاوردهای نظامی اخیر را با مذاکره برای یک توافق هسته‌ای گسترده‌تر و بهتر با ایران یا با منصرف کردن و در صورت لزوم جلوگیری از بازسازی برنامه هسته‌ای خود از طریق ابزارهای دیپلماتیک، اقتصادی، اطلاعاتی پنهان و نظامی به دستاوردهای سیاسی پایدار تبدیل کنند.

حملات اسرائیل و آمریکا به تأسیسات هسته‌ای ایران در جنگ ۱۲ روزه ژوئن ۲۰۲۵، بحث‌هایی را در مورد اینکه این حملات چقدر برنامه هسته‌ای ایران را به عقب انداخته‌اند و اینکه آیا ایران را به سمت دستیابی به بمب هسته‌ای سوق خواهند داد، برانگیخته است. پاسخ به این سوال به هیچ وجه ساده نیست و ممکن است تا مدتی مشخص نشود. بخش زیادی از آن به نحوه برخورد اسرائیل و ایالات متحده با پیامدهای نامشخص جنگ بستگی دارد. درک پیشینه آن و ملاحظاتی که محاسبات هسته‌ای ایران را در گذشته شکل داده است، می‌تواند عواملی را که احتمالاً بر گزینه‌های آینده گسترش سلاح‌های هسته‌ای آن تأثیر می‌گذارند، روشن کند.

مسیر برجام

جمهوری اسلامی برنامه سلاح‌های هسته‌ای خود را در طول جنگ ایران و عراق (۱۹۸۰-۱۹۸۸) آغاز کرد تا در برابر قابلیت‌های رو به رشد سلاح‌های کشتار جمعی (WMD) عراق، مانعی ایجاد کند. ایران در سال ۱۹۹۹، از ترس اینکه عراق در حال بازسازی برنامه تسلیحات هسته‌ای خود باشد، که در سال ۱۹۸۱ توسط اسرائیل و در سال ۱۹۹۱ توسط آمریکا بمباران شده بود، تلاش مخفیانه و فشرده‌ای را برای ساخت بمب آغاز کرد. پس از آنکه یک گروه مخالف در سال ۲۰۰۲ فاش کرد که ایران در حال ساخت تأسیسات مخفی تولید مواد شکافت‌پذیر است و ایالات متحده در سال ۲۰۰۳ برای از بین بردن برنامه‌های ادعایی سلاح‌های کشتار جمعی آن به عراق حمله کرد، ایران تا حد زیادی کار روی سلاح‌های هسته‌ای را متوقف کرد تا از هدف قرار گرفتن بعدی جلوگیری کند. با این حال، به غنی‌سازی اورانیوم، ظاهراً برای اهداف غیرنظامی، ادامه داد و این فعالیت به محور استراتژی مهار هسته‌ای آن تبدیل شد که هدف آن دستیابی به توانایی ساخت سلاح‌های هسته‌ای بود. ایران این رویکرد را اتخاذ کرد زیرا خطرات لو رفتن برنامه ساخت بمب هسته‌ای – حملات نظامی توسط اسرائیل و آمریکا، انزوای دیپلماتیک و تحریم‌های اقتصادی خردکننده – بیشتر از آن چیزی بود که قبلاً تصور می‌کرد.

در سال ۲۰۱۱، ایالات متحده، به همراه اروپا، تحریم‌ها علیه ایران را افزایش دادند، زیرا ایران تولید مواد شکافت‌پذیر خود را تسریع کرد. این امر در نهایت به توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ با ایران – برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) – منجر شد که به طور موقت فعالیت‌های هسته‌ای ایران را محدود کرد و در ازای کاهش تحریم‌ها، نظارت دائمی پیشرفته‌ای را اعمال کرد. برجام اساساً حسابرسی از جاه‌طلبی‌های هسته‌ای ایران را به تعویق انداخت، به طوری که محدودیت‌های غنی‌سازی به تدریج پس از ۱۵ سال از بین می‌رفت و عملاً ظهور احتمالی ایران به عنوان یک کشور در آستانه هسته‌ای شدن با ذخایر عظیم اورانیوم با درجه تسلیحاتی را مشروعیت می‌بخشید. این امر به ایران یک قابلیت بازدارنده هسته‌ای نهفته و در نتیجه یک اهرم فشار قابل توجه و همچنین گزینه‌ای برای دستیابی سریع به سلاح هسته‌ای می‌داد. در حالی که دولت باراک اوباما فکر می‌کرد که این توافق ممکن است به ایجاد اعتماد کمک کند و به یک رابطه عادی‌تر منجر شود، تهران برنامه‌های دیگری داشت.

ایران به مفاد توافق هسته‌ای پایبند بود. با این حال، سیاست‌های بی‌ثبات‌کننده منطقه‌ای آن، آشکارا روح آن را نقض می‌کرد، همان‌طور که در مقدمه توافق‌نامه به روشنی بیان شده، که شرکت‌کنندگان «پیش‌بینی می‌کنند که اجرای کامل این برجام به طور مثبت به صلح و امنیت منطقه‌ای و بین‌المللی کمک خواهد کرد». دولت اوباما به عقب‌نشینی تمایلی نداشت، مبادا که توافق هسته‌ای را به خطر اندازد. بنابراین، ایران عملاً از این توافق‌نامه به عنوان پوششی برای رفتارهای مخرب منطقه‌ای خود (از نگاه غربی) استفاده کرد.

ده روز پس از امضای برجام، قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس، با نقض تحریم‌های سازمان ملل متحد که در آن زمان هنوز پابرجا بود، از مسکو دیدن کرد تا موج اعزام نیروهای ایرانی و روسی به سوریه را برای سرکوب شورشیانی که به دنبال سرنگونی رژیم بشار اسد بودند، هماهنگ کند. دو سال بعد، پس از سرکوب گسترده آن شورش، ایران تلاش کرد با استقرار پهپادهای انتحاری در پایگاه‌های هوایی سوریه و ساخت تأسیسات تولید و ذخیره‌سازی سلاح برای استفاده گروه‌های مسلح طرفدار خود، سوریه را به سکویی برای حمله به اسرائیل تبدیل کند. اسرائیل عملیات خود را در سوریه به طرز چشمگیری تشدید کرد تا این تلاش‌ها را مختل کند و به یک سری درگیری در اوایل سال ۲۰۱۸ با نیروهای ایرانی و سوری و گروه‌های مسلح لبنانی و حزب‌الله، متحد ایران، منجر شد. در همان زمان، ایران حمایت خود را از حوثی‌های یمن در مبارزه آنها علیه عربستان سعودی و امارات متحده عربی افزایش داد. بنابراین، برجام، در حالی که برنامه هسته‌ای ایران را مهار می‌کرد، پوششی برای یک دستور کار منطقه‌ای قاطعانه‌تر ایران فراهم کرد که تأثیر مخربی بر منافع غرب در خاورمیانه و اروپا داشت، که در مجموع بیش از شش میلیون پناهنده از سوریه را جذب کرد.

در آوریل ۲۰۱۸، رئیس جمهور دونالد ترامپ ایالات متحده را از برجام خارج کرد و آن را «یک توافق وحشتناک و یک طرفه» خواند و افزود که «آرامش نیاورد، صلح نیاورد و هرگز نخواهد آورد». پاورقی ۹ توافق برجام اگرچه ممکن بود به نفع ایالات متحده باشد که در نهایت از برجام خارج شود، اگر ایران با کاهش تدریجی محدودیت‌های این توافق، همچنان یک نیروی بی‌ثبات‌کننده در منطقه باقی بماند، اما چگونگی و زمان خروج از آن از اهمیت بالایی برخوردار بود. به طور غیرقابل توضیحی، دولت ترامپ – با تشویق بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل – این توافق را با وجود زمان باقی مانده، اما بدون برنامه جایگزینی برای مهار برنامه هسته‌ای تهران، رها کرد.

با گذشت زمان، ایران تولید اورانیوم را در مقادیر بیشتر و در سطوح غنی‌سازی بالاتر از حد مجاز در نظر گرفته شده در این توافق از سر گرفت. در این میان یک کمپین مخفی اسرائیلی پیشرفت ایران را به تأخیر انداخت و مختل کرد، اما نتوانست آن را متوقف کند. بنا به گزارش منابع غربی تا سال ۲۰۲۵، ایران اورانیوم با غنای نزدیک به سلاح هسته‌ای کافی برای حدود ده بمب تولید کرده بود و زمان گریز هسته‌ای برای تولید اولین بمب اورانیوم با غنای تسلیحاتی خود را به کمتر از یک هفته کاهش داده بود. با این حال، احتمالاً هنوز به یک سال یا بیشتر برای ساخت اولین وسیله قابل حمل با موشک نیاز داشت. سپس، در سال ۲۰۲۴، طبق گزارش‌ها، ایران برای اولین بار در بیش از ۲۰ سال، یک تلاش تحقیق و توسعه (R&D) مرتبط با سلاح‌های هسته‌ای تا حدودی ساختاریافته را از سر گرفت، که به احتمال زیاد زمان لازم برای ساخت بمب را پس از تصمیم‌گیری برای انجام این کار کاهش می‌داد. 

مسیر جنگ ۱۲ روزه

حمله بی‌سابقه و مرگبار حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، جرقه یک جنگ منطقه‌ای را زد که به تضعیف شدید «محور مقاومت» ایران منجر شد. یک سال پس از این حمله، اسرائیل حماس را تا حد زیادی نابود کرد، به حزب‌الله به شدت ضربه زد و زرادخانه موشک‌های دقیق آن را نابود کرد، در حالی که اسلام‌گرایان رژیم اسد – تنها متحد منطقه‌ای ایران – را سرنگون کردند و مسیر تدارکات زمینی و هوایی ایران به حزب‌الله را قطع کردند. ایران همچنین در آوریل و اکتبر ۲۰۲۴ دو حمله موشکی به اسرائیل انجام داد که اسرائیل را بر آن داشت تا رادارهای حیاتی برای عملیات باتری‌های موشکی زمین به هوای S300 ایران را از کار بیندازد، دفاع هوایی استراتژیک آن را خنثی کند و راه را برای اقدامات نظامی بیشتر هموار کند. در پی این شکست‌های حیرت‌انگیز، بنا به گزارش‌ها، ایران تصمیم گرفت زرادخانه عظیم ۲۵۰۰ موشک بالستیک خود را دو یا سه برابر کند تا این خسارات را جبران و بازدارندگی ضعیف‌شده خود را تقویت کند.

پانویسی بر جنگ ۱۲ روزه

بنابراین، چندین عامل در تصمیم اسرائیل برای حمله به برنامه هسته‌ای ایران نقش داشتند: تعهد پس از ۷ اکتبر مبنی بر اینکه دیگر هرگز در مواجهه با خطرات قریب‌الوقوع منفعل نخواهد ماند؛ این باور که برنامه‌های هسته‌ای و موشکی ایران تهدیدی برای موجودیت اسرائیل است؛ و فرصتی که از خنثی‌سازی نیروی موشک‌های دقیق حزب‌الله و پدافند هوایی استراتژیک ایران توسط اسرائیل و همچنین حمایت دولت ایالات متحده حاصل شد. موفقیت عملیاتی حملات پیشگیرانه قبلی اسرائیل به برنامه‌های سلاح‌های هسته‌ای عراق در سال ۱۹۸۱ و سوریه در سال ۲۰۰۷ نیز احتمالاً این اقدام را تشویق کرده است. در هر دو مورد، رویدادهای کاملاً غیرقابل پیش‌بینی – جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ و شروع جنگ داخلی سوریه در سال ۲۰۱۱ – متعاقباً از بازسازی این برنامه‌ها مانع شد.

فرهنگ استراتژیک اسرائیل نیز احتمالاً نقشی داشته است. اسرائیلی‌ها که به غلبه بر احتمالات طولانی عادت دارند، معتقدند – همان‌طور که دیوید بن گوریون، اولین نخست وزیر این کشور، زمانی گفته بود – که «در اسرائیل، برای واقع‌گرا بودن، باید به معجزه اعتقاد داشت». بنابراین، تصمیم‌گیرندگان اسرائیلی در مقایسه با همتایان آمریکایی خود که معمولاً محتاط‌تر هستند، در مواجهه با عدم قطعیت، راحت‌تر خطر  و عمل می‌کنند. همتایان آمریکایی که در پی رسوایی‌های نظامی پس از ۱۱ سپتامبر در عراق و افغانستان، اغلب اصرار دارند که به قول ژنرال دیوید پترائوس بپرسند، «به من بگو این ماجرا چگونه تمام می‌شود». با این حال، اسرائیلی‌ها در ترامپ شریکی یافتند که به دنبال یک پیروزی سریع در سیاست خارجی بود. دستاوردهای نظامی اخیر اسرائیل علیه حماس، حزب‌الله و ایران – شاید همراه با این باور که بمب‌های سنگین «سنگرشکن» آمریکا می‌توانند برنامه هسته‌ای ایران را نابود کنند و نفوذ ایالات متحده در مذاکرات پس از جنگ را افزایش دهند – او را متقاعد کرد که مذاکرات دشوار هسته‌ای با ایران را کنار بگذارد و به اسرائیل رو آورد. اسرائیل در ابتدا تقریباً به تمام عناصر اصلی برنامه سلاح‌های هسته‌ای ایران حمله کرد: دانشمندان ارشد، تأسیسات تبدیل اورانیوم، کارگاه‌های تولید و مونتاژ سانتریفیوژ، دو مورد از سه تأسیسات غنی‌سازی شناخته شده آن – کارخانه غنی‌سازی اصلی نطنز در زیرزمین و کارخانه غنی‌سازی سوخت آزمایشی روی زمین در آنجا – و سایت‌های مرتبط با کارهای تحقیق و توسعه مرتبط با سلاح. سپس ایالات متحده با بمباران تأسیسات غنی‌سازی مستحکم و عمیقاً پنهان در زیر کوه‌ها در فردو، تیر خلاص را زد؛ به نطنز که اسرائیل قبلاً آن را هدف قرار داده بود، حمله کرد تا نابودی آن را تضمین کند؛ و ورودی‌های یک مجتمع تونل بسیار عمیق در اصفهان را به ویرانه تبدیل کرد. جایی که ظاهراً ایران بیشتر اورانیوم بسیار غنی‌شده (HEU) خود را پنهان کرده بود، زیرا از دسترس مهمات نفوذی متعارف خارج بود. در ۲۶ ژوئن، پس از حملات، رافائل ماریانو گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، اظهار داشت که تأسیسات غنی‌سازی ایران «دیگر کار نمی‌کنند» و برنامه سانتریفیوژ گازی آن «آسیب بسیار جدی» دیده است. با این حال، ظاهراً ذخایر HEU در اصفهان مدفون مانده، در حالی که ایران ممکن است ذخایر سانتریفیوژهای یدکی و همچنین مقادیری را که در سال‌های اخیر برای استفاده در یک تأسیسات غنی‌سازی مخفی احتمالی ذخیره شده است، حفظ کند.

چقدر طول می‌کشد تا ایران حداقل توانایی اسمی تولید اورانیوم با غنای بالا را دوباره برقرار کند؟ ارزیابی‌هایی که صرفاً بر محاسبات فنی تمرکز دارند، احتمالاً اشتباه خواهند بود. پس از بمباران رآکتور هسته‌ای عراق توسط اسرائیل در سال ۱۹۸۱، بغداد بیش از شش ماه طول کشید تا گزینه‌های خود را به طور کامل ارزیابی کند و قبل از اقدام، در مورد مسیر تکثیر سلاح‌های هسته‌ای با آسیب‌پذیری کمتر تصمیم بگیرد. با توجه به خطرات و هزینه‌های تلاش برای بازسازی در این زمان، با توجه به اینکه برنامه هسته‌ای ایران کاملاً توسط سازمان اطلاعات اسرائیل نفوذپذیر شده و در برابر خرابکاری در زمین و بمباران هوایی آسیب‌پذیر است، ایران نیز احتمالاً به زمان نیاز خواهد داشت. تا زمانی که تهران معتقد باشد که بازسازی احتمالاً واکنش نظامی دیگری از سوی اسرائیل یا آمریکا را به دنبال خواهد داشت، احتمالاً بازسازی را به تأخیر خواهد انداخت – و عملاً حداقل برای مدتی یک موضع دفاعی غیرفعال اتخاذ خواهد کرد.

با این حال، اگر تهران معتقد باشد که می‌تواند از این کار قسر در برود، ممکن است سعی کند از نقاط کور اطلاعاتی اسرائیل و محدودیت‌های عملیاتی اثبات‌شده – مانند ناتوانی در هدف قرار دادن عمیق‌ترین اهداف – برای ساخت یک برنامه تسلیحاتی کوچک و مخفی در تأسیسات مستحکم و مدفون فراتر از دسترس مهمات نفوذگر متعارف فعلی استفاده کند. ذخایر اورانیوم غنی‌شده که در مجتمع تونل اصفهان محبوس شده و در زیر آوارهای فردو، نطنز و شاید جاهای دیگر دفن شده است، می‌تواند به شروع تولید اورانیوم با درجه تسلیحاتی کمک کند. اما تلاش ایران برای بازیابی اورانیوم می‌تواند خطرناک باشد، زیرا اسرائیل و ایالات متحده تقریباً مطمئناً این سایت‌ها را زیر نظر دارند و اسرائیل بدون شک سعی خواهد کرد تلاش‌های بازیابی را مختل کند. همچنین، ایران می‌تواند اورانیوم با درجه تسلیحاتی را از خارج از کشور – احتمالاً از کره شمالی – تهیه کند، اگرچه مشخص نیست که فروشندگان مایل به این کار وجود داشته باشند.

بسیاری از تحلیلگران به طور قابل درکی نگرانند که این حملات می‌تواند تهران را به سمت کنار گذاشتن استراتژی مهار هسته‌ای خود و دستیابی به بمب برای تقویت بازدارندگی و انتقام شکست تحقیرآمیز خود سوق دهد. این جنگ بدون شک مقامات و تحلیلگران ایرانی را که مدت‌هاست استدلال می‌کنند جمهوری اسلامی باید اورانیوم را تا سطح تسلیحاتی غنی‌سازی کند یا تلاش‌های خود را برای ساخت بمب تسریع بخشد، تقویت کرده است. با این حال، مشخص نیست که این جنگ چگونه بر بازیگران سنتی محتاط که ممکن است قبل از جنگ در حال بازنگری در استراتژی مهار ایران بوده‌اند، تأثیر گذاشته است.

اگر طرفداران سلاح‌های هسته‌ای ایران احساس می‌کنند که دلیل قوی‌تری برای پیشبرد برنامه هسته‌ای دارند، طرفداران ادامه مهار نیز می‌توانند به چند دلیل، دلایل قانع‌کننده‌تری ارائه دهند. اولاً، ایران آسیب‌پذیرتر است، در حالی که اسرائیل مصمم‌تر و مایل‌تر از هر زمان دیگری در دهه‌های اخیر، ریسک‌پذیرتر است. دوم، به نظر می‌رسد اطلاعات اسرائیل همچنان حضور قدرتمندی در ایران دارد، همان‌طور که ظاهراً از یک کارزار خرابکاری مداوم نشان داده شده است. بنابراین، اورشلیم و واشینگتن احتمالاً از تلاش برای فرار هسته‌ای مطلع شده‌اند و برای خنثی کردن آن اقدام خواهند کرد. سوم، ایران سیستم‌های دفاع هوایی پیشرفته خود را از دست داده و در حال حاضر به جایگزینی آن قادر نیست. چهارم، زرادخانه هسته‌ای نوپای ایران می‌تواند در معرض خرابکاری توسط سرویس‌های اطلاعاتی خارجی یا انحراف توسط دشمنان داخلی باشد که ممکن است از یک «سلاح هسته‌ای آزاد» برای تهدید نظام استفاده کنند. پنجم، یک بمب ایرانی ممکن است در واقع از حملات اسرائیل و ایالات متحده مانع نشود، همان‌طور که زرادخانه‌های هسته‌ای ایالات متحده و اسرائیل از حملات ایران مانع نشده‌اند. ششم، ایران تحت فشار اقتصادی زیادی است و به شدت به کاهش تحریم‌ها نیاز دارد که تنها از طریق یک توافق هسته‌ای جدید با ایالات متحده می‌تواند به آن دست یابد. در نهایت، ضعف آشکار نظامی نگرانی‌های امنیتی را ایجاد کرده است که می‌تواند از احیای سریع برنامه هسته‌ای مانع شود. در عین حال ضربات نظامی شدید اضافی می‌تواند باعث تحولات داخلی نیز بشود. به این دلایل، ایران در نهایت ممکن است به میز مذاکره بازگردد. حتی اگر توافق غیرقابل دستیابی باشد، آسیب‌پذیری مداوم تهران به تل‌آویو و واشنگتن اهرم فشار می‌دهد تا از گسترش سلاح‌های هسته‌ای ایران مانع شوند.

* * *

اگرچه حملات به ایران یک قمار بزرگ بود، اما وضع موجود را که خطرات قابل توجهی نیز به همراه داشت، دگرگون کرد. مذاکره‌کنندگان ایالات متحده و ایران پیشرفت کمی برای دستیابی به توافق هسته‌ای داشتند، در حالی که به گفته منابع غربی ایران در حال جمع‌آوری اورانیوم با غنای بالا به میزان تولید یک بمب در ماه بود. طبق گزارش‌ها، کار تحقیق و توسعه تسلیحاتی این کشور تا حدودی با هدف کاهش زمان لازم برای ساخت بمب از شاید یک سال به چند هفته انجام می‌شد. ایران همچنین در تلاش بود نیروی موشکی خود را دو یا سه برابر کند تا بتواند بر دفاع دشمن غلبه کند. این گام‌ها، که اکنون تصور می‌شود اسرائیل و امریکا توانسته باشند از آنها جلوگیری کرده باشند، می‌توانست گامی بلند برای جبران هزینه‌های ایران پس از ۷ اکتبر باشد.

در حالی که تهران ممکن است هنوز وسوسه شود تا برای انتقام شکست خود، بمبی بسازد، چشم‌انداز موفقیت آن بسیار نامشخص است. علاوه بر این، جنگ، پویایی‌های روانی در تهران را به طور اساسی تغییر داده و آن را بر پیشگیری از تهدیدات داخلی بالقوه برای ثبات متمرکز کرده است. این امر به طور قابل توجهی شانس جلوگیری از فرار هسته‌ای را افزایش می‌دهد. برای حفظ این مزیت، اسرائیل باید معماری اطلاعاتی لازم برای هشدار در مورد تلاش برای فرار هسته‌ای و حمایت از اقدامات پنهانی یا حملات نظامی را حفظ کند. برای جلوگیری از فرار هسته‌ای احتمالی ایران، اسرائیل ممکن است مجبور شود زیرساخت‌های حیاتی ایران را تهدید کند، که آسیب به آن می‌تواند اقتصاد را بیشتر تضعیف کند و احتمال ناآرامی‌های سیاسی را افزایش دهد. اسرائیل باید آماده باشد که این بار را به تنهایی به دوش بکشد، در صورتی که ژئوپلیتیک واشنگتن را به تمرکز بیشتر بر چین و سایر مناطق مجبور کند.

حفظ چنین رویکردی در درازمدت احتمالاً چالش برانگیز خواهد بود، اگرچه موفقیت نهایی تلاش‌های گذشته برای خنثی کردن جاه‌طلبی‌های هسته‌ای عراق و سوریه، جای امیدواری دارد. با این حال، تاریخ نشان می‌دهد که تغییر تنها عامل ثابت در امور انسانی است و ثمرات پیروزی نظامی اغلب کوتاه مدت هستند. در پی جنگ ۱۲ روزه، سوال کلیدی این است که آیا ایالات متحده و اسرائیل می‌توانند با محدود کردن (اگر نگوییم خلع سلاح) حزب‌الله، ایجاد ثبات در سوریه و انعقاد یک توافق هسته‌ای گسترده‌تر و بهتر با ایران، دستاوردهای نظامی اخیر را به دستاوردهای سیاسی پایدار تبدیل کنند. اگر چنین نشود، رویدادهای ژوئن ۲۰۲۵ می‌تواند آغاز مرحله جدیدی در کارزار طولانی مهار جاه‌طلبی‌های هسته‌ای ایران یا در بدترین حالت، آغاز فصلی خطرناک‌تر – که احتمالاً به فرار هسته‌ای ایران منجر می‌شود – در یکی از بی‌ثبات‌ترین درگیری‌های خاورمیانه باشد.

منبع: تیلر اند فرانسیس / ترجمه: سید علی موسوی خلخالی

انتشار این مطلب به معنای تایید آن از سوی دیپلماسی ایرانی نیست و صرفا برای آگاهی خوانندگان محترم تهیه شده است.

کلید واژه ها: ایران و امریکا حمله اسرائیل حمله اسرائیل به ایران حمله امریکا و اسرائیل به ایران ایران و ترامپ جنگ با ایران جنگ ۱۲ روزه توافق با ایران ایران ایران اورانیوم برنامه هسته ای ایران جمهوری اسلامی ایران


( ۱ )

نظر شما :