بازآفرینی سیاستهای سوداگری در اقتصاد جهانی
ترامپ و مرکانتیلیسم نوین
نویسنده: عباس عبدالخانی، پژوهشگر مسائل اقتصادی
دیپلماسی ایرانی:
با بازگشت دوباره دونالد ترامپ به مرکز ثقل سیاست آمریکا و نقشآفرینی او در جهتگیریهای اقتصادی، بار دیگر ماهیت اقتصادی ترامپیسم و نسبت آن با نظریههای تاریخی مطرح شده است. آنچه در رفتار اقتصادی ترامپ بیش از هر چیز توجه تحلیلگران را جلب میکند، شباهت عمیق و ساختاری این سیاستها با منطق مرکانتیلیسم است؛ منطقی که در سدههای گذشته بر نقش دولت در حفاظت از ثروت ملی، محدودیت واردات، چانهزنیهای سختگیرانه و حمایت بیقید و شرط از تولید داخلی تأکید میکرد. هرچند جهان امروز با آن دوران قابل قیاس نیست، اما صورتبندی ذهنی ترامپ از اقتصاد جهانی همچنان بر نوعی رقابتجویی شدید، نگاه بازی مجموع صفر و تصور تقابل دائمی میان ملت آمریکا و سایر کشورها استوار است. همین برداشت باعث شده که سیاست اقتصادی او را بتوان شکل تکاملیافتهای از مرکانتیلیسم کلاسیک دانست؛ سوداگری مدرن با ابزارهای قرن بیستویکم.
نگاه اقتصادی ترامپ در این دوره بیش از هر زمان دیگر بر تراز تجاری آمریکا و کاهش وابستگی به اقتصاد جهانی متمرکز شده است. او با صراحت اعلام میکند که «واردات بیش از اندازه» خسارتی مستقیم به قدرت ملی آمریکا وارد میکند و برای همین، بار دیگر سیاستهای تعرفهای در دستور کار عملیاتیاش قرار گرفته است. تفاوت مهم نسبت به دورههای گذشته این است که او امروز در فضایی بازگشته که رقابت با چین تشدید شده، همپیمانیهای غربی دچار شکافاند و قدرت ملی آمریکا زیر فشار هزینههای اقتصادی داخلی قرار دارد. ترامپ این واقعیتها را نشانه ضعف سیاستهای آزاد تجاری میداند و معتقد است تنها راه احیای قدرت اقتصادی آمریکا بازگشت به سیاستهای سختگیرانه مرزی، مداخله مستقیم دولت و مهندسی فعال مسیر تجارت است؛ اصولی که در مبانی مرکانتیلیسم ریشه دارند.
تمرکز ترامپ بر چین نیز جنبهای کاملاً مرکانتیلیستی دارد. او بهروشنی چین را «رقیب اقتصادی سیستماتیک» مینامد و راهحل مقابله را نه از مسیر مشارکت یا تعامل، بلکه از طریق ضربه زدن به واردات از چین، محدود کردن دسترسی چین به فناوریهای آمریکایی و اعمال تعرفههای سنگین میبیند. او امروز برخلاف سالهای نخست فعالیت سیاسی خود دیگر از جنگ تجاری بهعنوان «یک گزینه» سخن نمیگوید، بلکه آن را «یک ضرورت دائمی» میداند؛ ضرورتی برای جلوگیری از خروج ثروت ملی و حفظ موقعیت برتر آمریکا. این نگاهِ مبتنی بر رقابت تجاری سخت و مانعگذاری برای قدرتهای دیگر، بسیار همخوان با سیاستهای مرکانتیلیستی است که در گذشته نیز با هدف مهار رقبای اقتصادی دنبال میشد.
سیاستهای ترامپ نسبت به اروپا نیز دستخوش همان منطق شده است. او بارها تأکید کرده که متحدان اروپایی با استفاده از بازار آمریکا ثروتمند شدهاند و آمریکا باید از «سخاوتمندی» دست بکشد. در همین راستا، او بار دیگر از اعمال تعرفه بر خودروهای اروپایی، کالاهای صنعتی و حتی برخی محصولات کشاورزی سخن گفته و این اقدامات را نه فشار سیاسی، بلکه «اصلاح رفتار اقتصادی اروپا» مینامد. در مرکانتیلیسم نیز هدف از تعرفه تنها جمعآوری مالیات نبود، بلکه ایجاد انگیزه برای تغییر الگوی تجاری کشورها و وادار کردن آنها به پذیرش قواعد دولت قدرتمند بود؛ دقیقاً همان چیزی که امروز ترامپ در مناسباتش با اروپا دنبال میکند.
رفتار اقتصادی ترامپ نسبت به کشورهای نفتی و حوزه انرژی نیز ماهیتی مرکانتیلیستی یافته است. او اعتقاد دارد که آمریکا باید از «واردات انرژی خارجی» بهطور کامل بینیاز شود و این بینیازی را یکی از پایههای اصلی استقلال اقتصادی آمریکا میداند. به همین دلیل، او از سیاست تقویت تولید داخلی نفت و گاز، حمایت از بخش خصوصی انرژی و مقابله با آنچه «سیاست انرژی گرانِ اروپا» مینامد، دفاع کرده است. این نگاه که ثروت ملی باید در قالب منابع داخلی حفظ شود، بازتابی مستقیم از ذهنیت مرکانتیلیستی است که قدرت اقتصادی را در خودکفایی و تکیه بر داراییهای داخلی میدید.
در کنار این سیاستها، ترامپ امروز بیش از گذشته بر مهندسی زنجیرههای تأمین و محدود کردن جریان سرمایه خارجی به داخل آمریکا تأکید دارد. او با صراحت میگوید که سرمایهگذاری خارجی، اگر به انتقال مالکیت صنعتی منجر شود، ناقض منافع ملی است. به همین دلیل، کنترل سرمایهگذاریهای خارجی، محدودیت بر خرید شرکتهای آمریکایی توسط سرمایهگذاران آسیایی و تقویت کمیتههای نظارتی بر جریان سرمایه، به بخش جداییناپذیر سیاست اقتصادی او تبدیل شده است. چنین تدابیری نیز یادآور سیاستهای قرون گذشته است که در آن دولتها بر ورود سرمایه خارجی حساسیت نشان میدادند و آن را تهدیدی برای تولید و صنایع داخلی میدانستند.
ترامپ در دوره فعلی همچنین سیاستهای مهاجرتی خود را به گونهای تنظیم کرده که در خدمت اهداف اقتصادیاش باشد. او مهاجرت گسترده را باعث «کاهش فرصتهای اقتصادی آمریکاییها» معرفی میکند و کاهش مهاجرت را یکی از پایههای بازیابی قدرت داخلی میداند. این سیاست، با اینکه حوزهای ظاهراً اجتماعی است، اما ریشهای اقتصادی دارد؛ زیرا ترامپ آن را ابزاری برای حفظ نیروی کار داخلی و جلوگیری از کاهش دستمزدها تلقی میکند. این رویکرد نیز بازخوانی یکی از اصول مرکانتیلیسم است؛ اصلی که بر کنترل جابهجایی نیروی کار، حفظ جمعیت مولد در داخل مرزها و جلوگیری از خروج ظرفیت تولیدی تأکید داشت.
در حوزه مالی و ارزی نیز نشانههایی از تفکر مرکانتیلیستی در رفتار فعلی ترامپ قابل مشاهده است. او معتقد است ارزش دلار باید «ابزاری در خدمت صادرات» باشد و اگر لازم باشد، دولت میتواند در بازار ارز مداخله کند تا تولیدکنندگان آمریکایی توان رقابت بیشتری پیدا کنند. گرچه چنین مداخلاتی در اقتصاد امروز پیچیدهتر از گذشته است، اما در اصل با همان نگاه دولتهای مرکانتیلیستی همسوست که ارزش پول را بهعنوان ابزار رقابتی کنترل میکردند و اجازه نمیدادند نیروهای بازار بهتنهایی تعیینکننده باشند.
ترامپ همچنین در عرصه بینالمللی از سیاست تحریم بهعنوان ابزار اقتصادی برای مهار رقبای ژئوپولیتیکی استفاده میکند. او تحریم را نه سازوکار فشار سیاسی، بلکه اهرمی برای کنترل مسیر تجارت جهانی و تضعیف توان اقتصادی رقبا میداند. این نگاه که «قدرت اقتصادی باید برای بازدارندگی استفاده شود» دقیقاً یادآور منطق قدرتمحور مرکانتیلیسم است که در آن تجارت، وسیلهای برای تضمین امنیت و برتری کشورها بود.
با این حال، سیاستهای ترامپ تنها بازتولید ساده مرکانتیلیسم نیست، بلکه شکل تحولیافته و متناسب با اقتصاد امروز است. تفاوت عمده در اینجاست که ترامپ با شبکه پیچیده زنجیرههای ارزش جهانی مواجه است و هرگونه قطع یا محدودیت ناگهانی میتواند هزینههای داخلی بزرگی ایجاد کند. به همین دلیل، سیاستهای او نسبت به گذشته هدفمندتر شدهاند و بیشتر بر بخشهای استراتژیک مانند فناوریهای پیشرفته، انرژی و صنایع حساس متمرکزند. این گزینشگری نشان میدهد که مرکانتیلیسم ترامپیسم امروز تلاش دارد در یک اقتصاد پیچیده مدرن نیز قابل اجرا باشد.
در کنار این، ترامپ بیش از گذشته تلاش میکند سیاستهای خود را با گفتمان ملیگرایی اقتصادی پیوند بزند؛ گفتمانی که مخاطبان داخلی آن عمدتاً طبقه کارگر صنعتی، تولیدکنندگان و بخشهایی هستند که از جهانیشدن آسیب دیدهاند. این پیوند گفتمانی به سیاستهای مرکانتیلیستی او قوام و قدرت بیشتری بخشیده و آن را از یک سیاست تکنیکی صرف، به پروژهای سیاسی تبدیل کرده است.
میتوان گفت دونالد ترامپ بیش از هر زمان دیگری به الگوی اقتصادی مرکانتیلیستی نزدیک شده است. نگاه او به تجارت، مهاجرت، انرژی، سرمایهگذاری خارجی و تراز تجاری، همگی با همان منطق رقابتی، ملیگرایانه و دولتمحور مرکانتیلیسم شکل گرفته است. اگر مرکانتیلیسم کلاسیک در پی انباشت طلا و نقره بود، مرکانتیلیسم ترامپی به دنبال انباشت ظرفیت صنعتی، چانهزنی تهاجمی و کنترل مسیر تجارت جهانی است. در جهانی که رقابت قدرتهای بزرگ هر روز شدت میگیرد، نگاه ترامپ ممکن است نه یک استثنا، بلکه آغاز بازگشت گستردهتری به سیاستهای سوداگری در مقیاس جهانی باشد؛ بازگشتی که نظم اقتصادی جهان را در سالهای پیشرو با چالشهای جدید و پیچیدهای مواجه خواهد کرد.


نظر شما :