تعاملات نیروهای فعال در منطقه و بازتعریف رابطه با امریکا
خاورمیانه جدیدی که در حال شکلگیری است

نویسنده: علی معموری، مشاور ارشد سابق نخستوزیر عراق و استاد دانشگاه دیکن استرالیا
دیپلماسی ایرانی: در دهههای پایانی سده قبل، موج جهانیسازی دنیای غرب را فرا گرفته بود. در چنین فضایی، دانشگاهیانی چون فرنسیس فوکویاما و سیاستمدارای با گرایشهای مختلف چون باراک اوبامای دموکرات (۱) و جورج دبلیو بوش جمهوریخواه (۲)، همه از پایان تاریخ سخن میگفتند. تاریخ بشر از نظر آنها در سه بعد اصلی تمدن غرب به پایان رسیده است: دموکراسی، اقتصاد آزاد و حقوق بشر. بنابراین همه آینده بشر در سرتاسر جهان در این مسیر حرکت و پیشرفت خواهد کرد.
در چنین فضایی، ساموئل هانتینگتون، مقاله مشهور «برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی» را نوشت. (۳) خلاصه نظریه او این بود که جهان به سوی دورهای از درگیری و جنگ بر اساس اختلافات فرهنگها و هویتهای دینی میرود. جنگهای تاریخ گذشته بین امپراتوریها و خاندانهای شاهی و ایدئولوژیها بود ولی جنگهای جدید در مرز برخورد هویتهای دینی و فرهنگی صورت خواهد گرفت.
هانتیگتون در واقع نقدی ضمنی به سکولاریسم جهانی هم داشت. در فضایی که دین عنصری مهم در تعاملات بشری به شمار نمیرفت او به اهمیت این عنصر در معادلات سیاسی دنیای جدید اشاره داشت و این که دین پس از دورهای از انزوا در تاریخ بشر، به نقطه کانونی درگیریهای آینده و چینش معادلات سیاسی جدید باز خواهد گشت. این پدیده مهم را فیلسوف سیاسی دیگری به نام چارلز تایلر در کتاب معروفش به نام «یک عصر سکولار» (۴) به تفصیل بررسی کرده و نشان میدهد که آن چه از سکولاریسم غالب در دنیای امروز مشاهده میشود تنها یک دوره کوتاهی از تاریخ بشر است که نه در گذشته وجود داشته و نه در آینده الزاما ادامه خواهد یافت.
تحولات دنیای کنونی و جنگهای جاری آن در اروپای شرقی، خاورمیانه، و شبهقاره هند از تحقق درگیریها تمدنها در خطوط برخورد بین آنها نشان دارد؛ چنان چه رقابتهای قدرتهای بزرگ جهان نیز دارای ابعاد فرهنگی و دینی اساسی است. در نتیجه به نظر میرسد نقشه دنیای جدید بر اساس مناطق هویتی دینی – فرهنگی در حال شکلگیری است. این واقعیت در خاورمیانه نیز صدق میکند.
خاورمیانه در تاریخ معاصر خود نیروهای سیاسی فعال مختلفی را شاهد بوده که در رقابت با یکدیگر به شکل مستمر در حال تغییر نقشه سیاسی منطقه و پس و پیش بردن مناطق نفوذ بودهاند.
نیروهای فعال در خاورمیانه
با توجه به موقعیت ژئوپلیتیکی مهم خاورمیانه، تعجبآور نیست که نیروهای زیادی – از داخل و خارج از آن – برای کنترل خاورمیانه و شکلدهی آن به نفع خود در حال رقابت هستند. این منطقه یکی از منابع مهم ثروت است، از جمله نفت، گاز، مواد معدنی گرانبها، و مهمتر از همه، در قلب مسیر تجارت جهانی بین غرب و شرق از یک سو و شمال و جنوب از سوی دیگر قرار دارد. آن چه امروز به عنوان خاورمیانه میشناسیم، گهواره تمدنهاست، جایی که یکجانشینی، کشاورزی، اهلیسازی حیوانات، اختراع الفبا، چرخ، ریاضیات، فلسفه، پیامبری، دین و به طور خلاصه بخش کانونی تاریخ بشر شکل گرفت. به طبیعت این امر، خاورمیانه در تمام تاریخ خود تا جنگ جهانی اول، شکل و شمایل «جهانمیهنی» (۵) داشت. منطقهای متنوع و چند فرهنگی بود که تقریباً برای همه باز بود تا به آن مهاجرت کنند و در تحولات تمدنی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی آن نقش ایفا کنند. به همین دلیل است که در دورههای مختلف، نیروهای سیاسی مختلفی این منطقه را کنترل کردهاند: آشوریها، یونانیها، رومیها، ایرانیها، عربها، ترکها، مغولها و غیره، همه بخشی از تاریخ سیاسی خاورمیانه هستند. امروزه نیز تفاوتی با گذشته ندارد. امروزه میبینیم که در داخل، عربها، ایرانیها، ترکها و یهودیان برای گسترش قدرت و نفوذ خود رقابت میکنند، اتحادهایی تشکیل میدهند و آینده خود را بر اساس تصویر و منافع خود شکل میدهند. در خارج، آمریکا، روسیه و چین در منطقه حضور، نگرانی و نفوذ دارند، زیرا آن چه در اینجا اتفاق میافتد، به هر حال بر منافع آنها تأثیر میگذارد.
این منطقه برای نخستین بار با مفهوم دولت – ملت پس از جنگ جهانی اول آشنا شد. این مدل (دولت – ملت) راهحل نسبتا خوبی برای اروپای درگیر در جنگهای دینی و فرهنگی در قرون ۱۶ و ۱۷ بود و توانست در خلال پیمان وِستفالی (۶) در نیمه قرن ۱۷ به جنگهای ۱۵۰ ساله دینی و مذهبی اروپاییها پایان دهد. اما مرزبندیهای نسبتا متمایز و روشن بر اساس خطوط دینی و مذهبی و فرهنگی که در اروپا وجود داشت و امر را برای ایجاد صلح بر مبنای تشکیل کیانهای سیاسی داخل این مرزبندیها فراهم آورد در خاورمیانه وجود نداشت. خاورمیانه ترکیبی متنوع و در همتنیدهای از فرهنگها و ادیان و مذاهب مختلف بود که کنار هم مدلهای مختلفی از همزیستیها را شکل داده است که به آنها در فضایی نسبتا هارمونیک ادامه حیات میداد. نیروهای اروپایی پیروز در جنگ جهانی اول (انگلیس و فرانسه به طور مشخص) تصمیم گرفتند که مدل وِستفالی را در پیمان سایکس–پیکو (۷) در خاورمیانه پیاده کنند. و این چنین بود که خاورمیانه به کشورهای دولت – ملت بر اساس نژاد و دین تقسیم شدند. این اقدام با هدف حل تعارضات تاریخی و تقسیم منطقه به واحدهای مختلفی انجام شد که بهطور مستقل و هماهنگ زندگی کنند تا تنشها کاهش یابد و از درگیری جلوگیری شود. اما در واقع، این اقدام منبعی برای تعارض بین این ملتها شد. (۸)
این رخداد بر عکس دوره وِستفالی در اروپا، دورهای طولانی از درگیری و تنازع را بین فرهنگهای خاورمیانه ایجاد کرد که جنگها، مهاجرتهای دستهجمعی اجباری و نسلکشیهای کلان را پدید آورد و آثار آن را تا کنون در مناطق مختلف منطقه شاهد هستیم. نسلکشی ارمنیان در ترکیه، مهاجرت اجباری یا اخراج یهودیان از غالب کشورهای عربی، اخراج اقلیت ایرانی ساکن عراق و مهاجرت وسیع مسیحیان منطقه به خارج از آن، نمونههایی از این رخدادها در یک قرن اخیر است.
در واکنش به این تحول بنیادین، نیروهای فعال در منطقه، سیاستها و پروژههای مختلفی را دنبال کردند که خلاصهای از آن را دنبال میکنیم.
نیروهای فعال داخلی
۱. عربها: با شکلگیری دولتهای مدرن، عربها سه پروژه اصلی را تجربه کردند.
• ابتدا تحت تأثیر جنبش ملیگرایی غربی قرار گرفتند و ایجاد یک هویت ملی عربی واحد را خواستار شدند که تمام کشورهای عربی را از دریای عرب و دریای عمان در شمال اقیانوس هند تا سواحل شرقی اقیانوس اطلس در شمال آفریقا، شامل ۲۲ کشور عربی، در بر گیرد. این همان پانعربیسم بود که در دوران جمال عبدالناصر در مصر به اوج خود رسید. این هویت بهطور طبیعی با مفهوم کشور یهودی در اسرائیل در تضاد بود، زیرا شکافی بین آنها ایجاد میکرد و همچنین با ترکها و ایرانیها نیز در تضاد بود. در خلال این دوران، تجربههایی از اتحاد کشورهای عربی هم شکل گرفت، از جمله اتحاد مصر و سوریه، اتحاد سوریه و عراق، اتحاد عراق و اردن. اما هیچ یک نه تنها دوام نیاورد بلکه تحقق واقعی نیز نیافت.
• دوم، پروژه اسلامگرایی بود که هویت دینی عربها را با دو مدل وهابیت در عربستان سعودی و اخوانالمسلمین در مصر بیدار کرد. (۹) آنها منبع القاعده، داعش و سایر گروههای اسلامگرا شدند که باز هم با کشورهای همسایه و همچنین رژیمهای سیاسی کشورهای عربی در تضاد بودند، زیرا آنها را رژیمهای سکولار، غیر مذهبی و بدعتگذار میدانستند که باید نابود شوند. این پروژه نیز به نظر میرسد که دوران احتضار خود را سپری میکند و دشوار است که وقوع یک جنبش اسلامگرای دیگر را در منطقه شاهد بود.
• نسخه سوم، پروژه تجاری و اقتصادی جهانوطنی است که سعی دارد منطقه را تحت یک نهاد تجاری بزرگ متحد کند. این پروژه توسط کشورهای خلیج فارس، بهویژه محمد بن سلمان در عربستان سعودی، هدایت میشود که به دنبال تبدیل خاورمیانه به یک مشارکت اقتصادی بزرگ و همکاری، یک نهاد اقتصادی متحد با سیستمهای سیاسی مختلف است. محمد بن سلمان در سال ۲۰۱۸ از این پروژه خود با عبارات زیر یاد کرد: «خاورمیانه، اروپای جدید خواهد بود. عربستان سعودی طی پنج سال آینده کاملاً متفاوت خواهد بود. بحرین کاملاً متفاوت خواهد شد. کویت، حتی قطر – با وجود اختلافاتمان با آنها – اقتصاد قدرتمندی دارد و کاملاً متفاوت خواهد شد. امارات، عمان، اردن، مصر، عراق و فرصتهایی که این کشورها دارند... اگر در پنج سال آینده موفق شویم، کشورهای دیگری نیز در منطقه به ما خواهند پیوست. لحظهی آیندهی جهان، لحظهی خاورمیانه خواهد بود. این جنگ سعودیهاست و این جنگ من است که شخصاً در آن حضور دارم. نمیخواهم از این دنیا بروم مگر آن که خاورمیانه را در صدر کشورهای جهان ببینم. و باور دارم که این هدف صددرصد محقق خواهد شد.» (۱۰) هنوز برای قضاوت درباره این پروژه زود است و باید منتظر بمانیم تا ببینیم چگونه پیش میرود و تا چه حد موفق خواهد بود.
۲- ایرانیها: حضور ایرانیان در خاورمیانه و تلاش برای ایجاد و توسعه نفوذشان در آن تاریخی دیرینه دارد و به نوعی همزمان با تاسیس نخستین نظامهای سیاسی در این فلات است. این خواست تاریخی در دورههای مختلف به شکلهای متفاوتی ظهور کرده است. در دوره جمهوری اسلامی، از عنصر مذهب و اشتراکات دینی و فرهنگی با عربهای شیعه در منطقه استفاده شد تا منطقه نفوذ وسیعی در خاورمیانه شکل داده شود که بعدها توسط ملک عبدالله پادشاه اردن به عنوان هلال شیعی (۱۱) از آن یاد شد. این منطقه از حاشیه جنوبی خلیج فارس تا یمن و از عراق تا سوریه و لبنان امتداد داشت. هدف از این پروژه، رقابت با پروژههای جاری دیگر و اختصاص بخشی از منطقه نفوذ در منطقه به ایران بود که از یک سو دسترسی ایران به آبراههای کلیدی منطقه در ساحل شرقی مدیترانه و باب المندب در ورودی دریای سرخ را فراهم آورد و از سوی دیگر منافع استراتژیک ملی ایران را در سطح منطقه تامین کند. با تغییرات سریعی که در این محور نفوذ در خلال سال گذشته رخ داد، منطقه نفوذ ایران به طور قابل توجهی تحت تأثیر قرار گرفته است و رقبای ایران به بخشی از این منطقه نفوذ دست یافتهاند و در حال تثبیت موقعیت خود در آن جا هستند. ایران نفوذ خود را در سوریه بهطور کامل و تا حد زیادی در لبنان و تا حدی در عراق از دست داده است. با این حال، ایران هم چنان منطقه نفوذ قابل توجهی در عراق و یمن دارد که به آن امکان مذاکره و تفاهم با نیروهای رقیب را فراهم میآورد. از تحولات مهم دیگر در این سیاق، گرایش ایران و رقبای عرب منطقهایاش به سمت همکاری و مشارکت منطقهای بوده است. ایران در خلال دو سال گذشته، روابط خود را با عربستان سعودی عادیسازی کرده و این روابط و هم چنین روابطش با کشورهای کلیدی دیگری چون اردن و مصر رو به پیشرفت قابل توجه بوده است. این تحول زمینه ایجاد همپوشانی با پروژه سعودی در راستای گسترش روابط اقتصادی بینمنطقهای و سرمایهگذاری مشترک و همکاریهای اقتصادی را فراهم میآورد؛ هر چند تحقق عملی آن پیش از رفع تحریمها علیه ایران دشوار به نظر میرسد.
۳- ترکها: نظام سیاسی ترکیه با هر دو جریان سکولار و اسلامگرایش، به خاورمیانه به عنوانی بخشی از میراث تاریخی ترکیه نگاه میکند و برخورداری از نفوذ وسیع در سرتاسر آن و نیز شمال آفریقا را حقی تاریخی برای خود میداند. این جریان به نام پانعثمانیسم اشتهار دارد و نگاه وسیعتری نسبت به پانترکیسم دارد که منطقه نفوذ ترکیه را امتداد ترکزبان در آسیای میانه تا شمال چین مد نظر دارد. جریان حاکم فعلی هر دو نگاه را به شکل موازی دنبال میکند و آن را اهرم سیاسی موفقی برای پیشبرد اهداف ژئوپلیتیک ترکیه میداند. به طور طبیعی و به دلیل همپوشانی این منطقه نفوذ با نگرش ژئوپلیتیک ایران به منطقه، این دو پروژه در حالت رقابتی و گاه خصمانه نسبت به هم عمل کردهاند. سقوط نظام بشار اسد در سوریه به دست نیروهای سنی پشتیبانیشده از سوی ترکیه، روند معادلات نفوذ در منطقه را به نفع ترکیه تغییر داد. پیش از این نیز موفقیت آذربایجان با پشتیبانی ترکیه در چیرگی بر منطقه استراتژیک قرهباغ، معادلات نفوذ در منطقه جنوب قفقاز را به نفع ترکیه تغییر داده و ارمنستان که همپیمان استراتژیک ایران در این منطقه بوده است را به عقب راند. منطقه نفوذ ترکیه دارای همپوشانی با منطقه نفوذ عربی نیز هست که تا کنون به نظر میرسد طرفهای اصلی این دو پروژه توان همکاری مشترک و پرهیز از درگیری را داشتهاند.
۴. اسرائیلیها: نظام سیاسی در اسرائیل بیش از هر دولت - ملت دیگر در منطقه به حفظ و استمرار هویت ملی خود و اعطای صبغه یهودی به اسرائیل بودهاند. دلیل این امر آن است که بخش بزرگی از یهودیان در اسرائیل از کشورهای منطقه از جمله کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا به آن جا مهاجرت کردهاند و بیشتر این کشورها، شهروندی این یهودیان را ابطال کردهاند و عملا راه برگشتی برای آنان تصور نمیشود. افزون بر آن، فاجعه هولاکوست در حافظه تاریخی یهودیان آن چنان وحشتناک است که حفظ کیان یک کشور یهودی را امری ناگزیر و ضروری میداند. در چنین سیاقی، اسرائیل نیز نگاه گسترش منطقه نفوذ خود را برای حمایت از کیان سیاسیاش و تضمین منافع آن را دارد. این پروژه در دو مسیر موازی در حال حرکت است. نخست، عادیسازی روابطش با کشورهای منطقه است تا به عضوی همگون و پذیرفتهشده در منطقه تبدیل شود و از طریق گسترش همکاریهای تجاری و اقتصادی و تبادلات فرهنگی به تضمین حفظ و بقای نظام سیاسیاش و پیشرفت آن یاری رساند. دوم، گسترش خاک اسرائیل است تا مرزهای نهایی آن به نوعی ترسیم شود که منافع درازمدت استراتژیک آن را تامین کند و از هر گونه تهدید محتمل از جانب دشمنان منطقهایاش مانع شود. پروژه توسعه مرزهای اسرائیل از نگاههای راست افراطی که بخشهای قابل توجهی از سوریه و اردن و مصر و عربستان را متعلق به اسرائیل بزرگ میدانند تا نگاههای چپ که صرفا به مناطق کوچکی در اطراف مرزهای اسرائیل با هدف حفظ برتری نظامی و امنیتی کشور و ممانعت از تهدید محتمل را مد نظر دارند امتداد دارد. اما اصل موضوع از نوعی اجماع ملی برخوردار بوده و همین امر خود یکی از موانع اساسی تشکیل دولت فلسطین به شکلی که استقلال ملی خود را به شکل کامل داشته باشد، بوده است.
نیروهای فعال خارجی
همزمان به نیروهای فعال داخلی، نیروهای جهانی نیز به منافع استراتژیک خود در خاورمیانه توجه دارند و اهداف سیاسی و اقتصادی خاص خود را دنبال میکنند. فعالترین نیروی حاضر آمریکاست که در کنار آن حضور محدودتری از برخی کشورهای اروپایی، چین و روسیه را نیز شاهد هستیم.
۱- آمریکا: ایالت متحده آمریکا پس از پایان جنگ جهانی دوم، سه مدل نفوذ را در منطقه تجربه کرده است. مدل نخست در دوران جنگ سرد و رقابت با بلوک شرق بود که آمریکاییها به دنبال کنترل منابع ثروت نفتی و راههای تجارت بینالمللی در منطقه بودند. این پروژه در قالب پشتیبانی از رژیمهای همپیمان و گاه دستنشانده انجام میشد و نمایی از روابط دوران استعمار را در خود داشت. در دوره بعد از جنگ سرد، آمریکاییها خود را بدون رقیب در منطقه دیدند و گرایشی نسبت به حفظ منافع استراتژیکشان از طریق گسترش مدل غربی بودند تا از طریق دموکراتیزه کردن – چه از طریق اشغال مانند عراق و افغانستان یا انقلابهای مردمی در خلال بهار عربی – خاورمیانه را به جریانی همسو با منافع درازمدت خود در آورند. این، پروژهای مشترک بین دموکراتها و نئومحافظهکاران بود که توسط رؤسای جمهوری از هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در خلال سه دهه اخیر دنبال شد. بهار عربی، تهاجم به عراق و افغانستان، و سقوط قذافی، مبارک و در نهایت اسد، همگی نتایج این پروژه هستند. دونالد ترامپ در سخنرانی اخیر خود در ریاض به این جریان اشاره کرد و آن را مورد نقد جدی قرار داد: «شگفتیهای درخشان ریاض و ابوظبی توسط به اصطلاح سازندگان ملتها، نئومحافظهکاران یا سازمانهای غیرانتفاعی لیبرال که تریلیونها دلار را صرف توسعه کابل، بغداد و بسیاری از شهرهای دیگر کردند و شکست خوردند، ایجاد نشدهاند. در عوض، تولد یک خاورمیانه مدرن توسط مردم خود منطقه به وجود آمده است.» (۱۲) دوران ترامپ آغاز دوره سومی از سیاست خاورمیانهای آمریکاست که در آن، تمایل به ارسال و حفظ نیروی نظامی و همپیمانیهای سیاسی به شدت کاهش مییابد و به جای آن، به ایجاد همپیمانیهای اقتصادی صرف برای حفظ منافع اقتصادی آمریکا بسنده میشود.
۲- روسیه: اتحاد جماهیر شوروی در خلال جنگ سرد از منطقه نفوذ خود در خاورمیانه برخوردار بود که برخی کشورهای عربی که دارای نظامهای انقلابی بودند مانند عراق و سوریه و لیبی و یمن جنوبی را شامل میشد. این همپیمانی به فروش تسلیحات روسی و ایجاد پایگاههای نظامی در این مناطق و منافع اقتصادی از طریق مشارکت شرکتهای شوروی در ساخت این کشورها نمود یافت. از سوی دیگر کشورهای دارای نظامهای پادشاهی، غالبا همپیمان غرب بودند و از این طریق نوعی توازن قوا در منطقه شکل گرفته بود. با فروپاشی شوروی و درگیریهای مداوم روسیه فدرال چه در داخل و چه در اطراف مرزهایش، عملا امکان بازسازی روابط سابق به جز در شرایط خاصی مثل حضور نظامی روسیه در سوریه در دوران بعد از ناآرامیهای داخلی، امکانپذیر نبوده است. اکنون نیز درگیری روسیه در اوکراین و اولویت ملی آن برای روسیه در کنار محدودیتهای امکانات کشور، از توسعه نگرش نفوذ در خاورمیانه مانع شده است. با این حال، روابط اقتصادی و سیاسی نزدیکی بین کشورهای حاشیه خلیج فارس و روسیه دیده میشود که غالبا برخاسته از تمایل این کشورها برای حفظ توازن در منطقه و ممانعت از ایجاد خلاء قدرت در صورت عقبنشینی آمریکا و در قالب نگاه درازمدت برای استقرار منطقه است.
۳- چین: این کشور نیروی فعال جدیدی در منطقه به شمار میرود و اهداف حضور آن به طور مشخص به پروژه استراتژیک و درازمدت چین با عنوان «کمربند و جاده» (۱۳) مرتبط است. چین خواهان تضمین و توسعه راههای تجارت آزاد بین این کشور و دنیای غرب است که غالبا از خاورمیانه میگذرند. روابط اقتصادی و تفاهمات چین با عربستان، امارات، پاکستان و ایران همگی در این چارچوب قابل فهم هستند. هر چند راههای تجاری متفاوتی در این بین قابل ترسیم است، به نظر میرسد چینیها تضمین کنترل این شاهراهها در آینده را خواهان هستند تا احیانا جنگ اقتصادی بین چین و رقبایش به بستهشدن یا محدودیت انتقال کالا از چین منجر نشود. این که نهایت امر کدام شاهراه از اهمیت بیشتری در آینده برخوردار شود به رقابتهای داخلی کشورهای این حوزه و توانایی آنها در تامین منافع درازمدت و استراتژیک چین بستگی دارد.
۴. اتحادیه اروپا: کشورهای این اتحادیه به نظر ضعیفترین حلقه نفوذ در منطقه را در حال حاضر دارند. هر چند کشورهایی چون بریتانیا و فرانسه از لحاظ تاریخی مناطق نفوذ تقسیمشدهای در منطقه داشتند، مثلا عراق و مصر و اردن به بریتانیا و سوریه و لبنان به فرانسه تعلق داشت، اما در دوران حاضر گرفتاریهای داخلی اتحادیه و این کشورها به طور خاص در کنار وجود رقبای نیرومندتر عملا حضور این اتحادیه و این دو کشور را به بخش محدودی از روابط اقتصادی و گاه غالبا حضور نمادین تبدیل کرده است.
چشمانداز آینده در تعاملات نیروهای منطقه
دونالد ترامپ، در دوره پیشین ریاست جمهوری خود، در سخنرانیای تاریخی در سفر به عربستان سعودی، نقدی تند بر جنبش نئومحافظهکاری وارد کرد و نقش آن را در ایجاد بیثباتی در سراسر خاورمیانه مورد انتقاد قرار داد. ترامپ، برنامه نئومحافظهکاران – متمرکز بر تحول دموکراتیک و صادرات ارزشهای سیاسی غربی – را آزمایشی اشتباه دانست که به تفرقه، هرجومرج و درگیریهای طولانیمدت منجر شد. اظهارات او سؤالاتی درباره امکان همپوشانی سیاست فعلی آمریکا با پروژههای جاری در منطقه و نحوه شکلگیری آنها را مطرح کرد.
ترامپ در سیاست خارجی خود به روشنی سیاست «اول آمریکا» (۱۴) را در پیش گرفته و مخالف جدی درگیر شدن آمریکا در خارج از مرزهای خود است و به ایجاد همپیمانیها و شراکتهای اقتصادی در حفظ منافع خارجی آمریکا تمایل دارد.
این نگرش عملا با نگرشهای جاری در منطقه همپوشانی قابل توجهی دارد. کشورهای عربی منطقه همگی از دخالت آمریکا در تغییر رژیمهای سیاسی در منطقه، چه از طریق قدرت یا تحریک انقلابهای مردمی، ناراضی هستند. آنها در مقابل، محدودیت روابط با آمریکا در بخش اقتصاد و ممانعت از دخالت آمریکا در هر گونه سیاست داخلی این کشورها از جمله سطح دموکراسی و تطبیق حقوق بشر و غیره را خواهان بودهاند. اکنون با آمدن ترامپ عملا این شکل از رابطه در حال شکلگیری است که منافع هر دو طرف را تامین میکند و مناطق تعارض را بین آنها بر میدارد.
از سوی دیگر جمهوری اسلامی ایران نیز که سالها خروج آمریکاییها از غرب آسیا را خواستار بوده است، سیاست فعلی ترامپ عملا این سیاست آن را محقق میکند یا تا مراحل قابل توجهی به پیش میبرد. از این رو به نظر میرسد که علیرغم خصومت سخت بین دو طرف، هر دو در مقام مذاکره در خصوص پرونده هستهای با سرعت بیشتری نسبت به مذاکرات سابق پیش میروند. زیرا طرف آمریکایی در کنار مذاکرات دنبال سیاستهای خصمانهای چون تغییر رژیم در ایران یا فشار بر آن برای تامین حقوق بشر و غیره نیست. مذاکرات گذشته همواره آمیخته با نگرشهای این چنینی بود که برای نظام ایران، خصمانه و غیر قابل قبول به شمار میرفت و از پیشبرد سریع روند مذاکرات مانع میشد.
به نظر میرسد در چنین شرایطی و در صورت موفقیت مذاکرات و رفع تحریمها از ایران، زمینه وسیعی برای همکاری بینمنطقهای شکل بگیرد و خاورمیانه به کانون توسعه و پیشرفت اقتصادی و تجاری تبدیل شود. از این رو کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس بر خلاف دورههای سابق به شدت پشتیبان پیشبرد مذاکرات بین آمریکا و ایران هستند تا منطقه را از سایه جنگ احتمالی دور نگاه دارند و زمینه همگرایی اقتصادی منطقهای را بیش از پیش فراهم آورند.
منابع:
۱- برای نمونه به سخنرانی اوباما در خصوص دموکراسی جهانی و حقوق بشر جهانی در لینک زیر مراجعه کنید:
https://www.theatlantic.com/international/archive/2016/11/obama-democracy-greece/507890
۲- برای نمونه به نگرش سیاسی جورج دبلیو بوش در خصوص دموکراسی و حقوق بشر در جهان در لینک زیر مراجعه کنید:
https://www.bushcenter.org/topics/freedom-and-democracy
3- https://www.jstor.org/stable/20045621
4- https://www.amazon.com.au/Secular-Age-Charles-Taylor/dp/0674986911
5- Cosmopolitan
6- Peace of Westphalia
7- Sykes–Picot Agreement
۸- برای مطالعه بیشتر به شماره ویژه مجله ژئوپولتیک در خصوص مرزبندیهای دولت-ملت در خاورمیانه مراجعه کنید:
https://www.tandfonline.com/doi/full/10.1080/14650045.2018.1497375#d1e119
9- https://www.al-monitor.com/originals/2013/10/radicalism-political-islam-roots-sunni-shiite-fundamentalist.html
10- https://aawsat.com/home/article/1437181/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%A8%D9%86-%D8%B3%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D9%82-%D8%A7%D9%84%D8%A3%D9%88%D8%B3%D8%B7-%D9%87%D9%88-%D8%A3%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D9%84%D8%AC%D8%AF%D9%8A%D8%AF%D8%A9
11- https://royanews.tv/news/202533
12- https://www.whitehouse.gov/articles/2025/05/in-riyadh-president-trump-charts-the-course-for-a-prosperous-future-in-the-middle-east/
13- https://eng.yidaiyilu.gov.cn/
14- America First Policy
نظر شما :