پاکستان هدف بعدی است
اهداف پشتپرده اسرائیل در جنگافروزیهای اخیر

دیپلماسی ایرانی: سیلویا بولتوک، بنیانگذار و مدیر اجرایی موسسه اسپشال اوراسیا (SpecialEurasia) با نگاهی ژئوپلیتیکی به رفتار تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی در این گفتوگوی اختصاصی، حملات اخیر این رژیم به ایران، غزه و لبنان را نه اقدامات نظامی مقطعی، بلکه بخشی از پروژهای کلان برای تسلط بر منابع انرژی، گسترش قلمرو و براندازی حکومتها ارزیابی میکند. به گفته او، تلآویو با ممانعت از به رسمیت شناخته شدن کشور فلسطین، میکوشد انحصار بهرهبرداری از منابع گازی دریای مدیترانه را حفظ کند و جایگاه خود را در نظم نوین جهانی تثبیت کند.
بولتوک با انتقاد شدید از سکوت گزینشی غرب، اروپا را شریک فرصتطلب این جنایات و اسرائیل را پایگاه منافع غرب در منطقه معرفی میکند. وی رسانههای غربی را به دلیل روایتهای جانبدارانه و انحراف افکار عمومی برای توجیه سیاستهایی بیپایه، مورد انتقاد قرار میدهد و نسبت به خطرات جدی تشدید تنشهای هستهای، معیارهای دوگانه حقوقی و بیثباتی بلندمدت هشدار میدهد. این تحلیلگر ایتالیایی با اشاره به کشتار غیرنظامیان در ایران و غزه، خواستار پیگرد قانونی عاملان جنایت و بازگشت وجدان انسانی در برابر محاسبات سرد ژئوپلیتیکی میشود. متن کامل این گفتوگوی اختصاصی را در ادامه بخوانید.
در روزهای اخیر، جهان شاهد اقدامات آشکار تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی علیه ایران و مردم آن بوده است. به نظر شما، چرا این رژیم چنین جنایاتی را علیه غیرنظامیان بیدفاع در غزه، لبنان و ایران مرتکب میشود؟ چه عواملی آن را به ادامه این تجاوزات، از جمله ترورهای هدفمند، سوق میدهد؟
ما باید میان اهداف مختلفی که در این زمینه مطرح میشود، تمایز قائل شویم؛ هرچند همگی آنها در چارچوبی راهبردی، بههمپیوسته و وسیعتر قرار دارند.
در مورد غزه و کرانه باختری، حذف جمعیت فلسطینی همواره بخشی مرکزی از سیاست اسرائیل بوده است. رهبران این رژیم هیچگاه بهطور واقعی به دنبال مدلی برای همزیستی مسالمتآمیز و برابر میان فلسطینیان و اسرائیلیها نبودهاند. این نگاه دیرینه، شیوه مواجهه رژیم صهیونیستی با مدیریت سرزمینی و جمعیتی در مناطق اشغالی را شکل داده است.
در عین حال، یکی از مسائل کلیدی که در سالهای اخیر پررنگتر شده، تنوعبخشی به منابع انرژی اروپاست. جنگ در اوکراین، امنیت انرژی اروپا را بهشدت تحت تأثیر قرار داد و این قاره را به گاز مایع گرانقیمت آمریکا وابسته ساخت؛ همین امر باعث شد اروپا بهدنبال شرکای جایگزین در حوزه انرژی بگردد. در این چارچوب، نهتنها علاقهمندی اروپا به آسیای مرکزی قابلدرک میشود، بلکه تحولات شرق مدیترانه و از جمله غزه نیز معنا مییابد. پس از مختلشدن جریان گاز روسیه، اسرائیل توافقی با اتحادیه اروپا امضا کرد تا بهعنوان یکی از تأمینکنندگان اصلی گاز اروپا مطرح شود. نکته مهم اینکه در آبهای ساحلی غزه، حدود یک تریلیون فوت مکعب گاز طبیعی وجود دارد. میدان گازی Gaza Marine در فاصلهای نزدیکتر به ساحل نسبت به تأسیسات فعلی نفت و گاز اسرائیل واقع شده و از نظر اقتصادی برای توسعه جذابتر است.
این واقعیت، تأثیر قابلتوجهی بر سیاستهای کنونی اسرائیل و متحدان آن دارد. نکته کلیدی این است که تلآویو نمیتواند اجازه بهرسمیتشناختن رسمی دولت فلسطین را بدهد؛ زیرا طبق کنوانسیون حقوق دریاها سازمان ملل (UNCLOS)، تنها یک کشور دارای حاکمیت میتواند منطقه انحصاری اقتصادی (EEZ) برای خود تعریف کند. اگر فلسطین بهطور رسمی بهعنوان دولت شناخته شود، بهلحاظ حقوقی این حق را خواهد داشت که مالکیت حاکمیتی خود را بر منطقه انحصاری اقتصادی ساحلش اعمال کند. طبق تعریف UNCLOS در سال ۱۹۸۲، منطقه EEZ به کشورها حق انحصاری بهرهبرداری و اکتشاف منابع دریایی در آن محدوده را میدهد.
با وجود مذاکرات و پیشنهادهای مکرر، اسرائیل هیچگاه اجازه نداده فلسطینیان از میدان گازی Gaza Marine بهرهبرداری کنند و همواره به بهانه احتمال استفاده از درآمد آن برای تأمین مالی تروریسم، مانع توسعه این میدان شده است — در حالی که خود اسرائیل بهصراحت اعتراف کرده که سالها از حماس بهعنوان وزنهای در برابر تشکیلات خودگردان حمایت کرده است.
نقش راهبردی بخش انرژی را نمیتوان دستکم گرفت. در اکتبر ۲۰۲۳، کنسرسیومی به رهبری شرکت بریتیش پترولیوم (BP) و شرکت دولتی نفت جمهوری آذربایجان (SOCAR) مجوز بهرهبرداری از منطقهای در غرب میدان نفتی کاریش اسرائیل را دریافت کرد. همزمان، کنسرسیوم دیگری با حضور شرکت ENI ایتالیا نیز حقوق اکتشاف در ناحیهای جنوب غربی میدان لویاتان را بهدست آورد. این تحولات بسیار قابلتوجهاند، چرا که بریتانیا، جمهوری آذربایجان و ایتالیا از حامیان اصلی سیاسی اسرائیل بوده و تاکنون از محکومکردن اقدامات نظامی و بحران انسانی جاری در غزه خودداری کردهاند.
در مارس ۲۰۲۳، بنیامین نتانیاهو اعلام کرد که کشورش آماده صادرات گاز به اروپا از طریق ایتالیاست. او در دیدار با جورجیا ملونی، نخستوزیر ایتالیا، اسرائیل را شریک بالقوهای برای تبدیلشدن ایتالیا به هاب انرژی مدیترانه معرفی کرد. با توجه به سود کلانی که ایتالیا از طریق فروش تسلیحات به اسرائیل بهدست آورده، همسویی سیاسی رم با تلآویو بهخوبی قابلدرک است.
در مورد شرکت BP نیز باید گفت این شرکت اکنون در دو منطقهای فعالیت میکند که با نگرانیهای ژئوپلیتیکی ایران همپوشانی دارد: میدان گازی دریایی غزه، و منطقه قرهباغ که پس از تصرف نظامی جمهوری آذربایجان از ارمنیان به کنترل باکو درآمده است. روابط استراتژیک نزدیک میان اسرائیل و جمهوری آذربایجان از دید تهران بهطور علنی ضد منافع ایران و ارمنستان تلقی میشود، هرچند ایران تاکنون کوشیده روابط خود را با باکو در چارچوبی باثبات و همسایگی حفظ کند.
بعد تاریخی این مسئله نیز اهمیت دارد. شرکت نفت انگلیس-ایران (شرکت ماقبل BP) یکی از اعضای اصلی کارتل نفتی «هفت خواهران» بود. ملیشدن صنعت نفت ایران توسط دکتر محمد مصدق با هدف بازگرداندن حاکمیت ایران بر منابع خود صورت گرفت، اما این اقدام در سال ۱۹۵۳ با کودتایی به رهبری سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا و آمریکا به شکست انجامید. این رویداد یکی از نخستین و روشنترین نمونههای دخالت خارجی با هدف کنترل منابع در ایران بود.
با درنظر گرفتن این پیشینه تاریخی، تصمیمات کنونی اسرائیل — و بظور فزاینده ای ایالات متحده — برای هدفقراردادن ایران بیشتر از آنکه بر نگرانیهای امنیتی فوری مبتنی باشد، بر محاسبات راهبردی برای سلطه منطقهای استوار است. جای تعجب نیست که در صورت بیثباتسازی یا سقوط ایران، هدف بعدی بهصراحت پاکستان خواهد بود، بهویژه بهخاطر توانمندیهای هستهایاش.
بهعنوان یک تحلیلگر، اعتبار منابع برای من اهمیت زیادی دارد. اگر جامعه اطلاعاتی آمریکا — که شاید پیشرفتهترین در جهان است — بهطور عمومی تأیید کرده که ایران بهدنبال ساخت سلاح هستهای نیست، پس هیچ توجیه مشروعی برای حمله پیشدستانه به تهران وجود ندارد. چنین اقدامی، افزونبر این، نقض آشکار حقوق بینالملل محسوب میشود.
نقش ایالات متحده را میتوان در سه عامل توضیح داد: نیاز واشنگتن به داشتن جای پایی در خاورمیانه، نفوذ لابی صهیونیستی در انتخاب دونالد ترامپ، و راهبرد کلان آمریکا برای مهار چین. حمله به ایران — و در مرحله بعد، پاکستان — پیامدهایی سنگین برای ابتکار «کمربند و راه» چین خواهد داشت و منطقه را دچار آسیبهای جدی میسازد.
رژیم صهیونیستی ادعا میکند که برنامههای هستهای و موشکی ایران را هدف قرار میدهد، اما در عمل، بیمارستانها، زیرساختها و مراکز رسانهای را بمباران میکند و قربانیان بسیاری از زنان و کودکان هستند. این تناقض چگونه قابل توضیح است؟ هدف واقعی از این اقدامات چیست؟
اسرائیل بهروشنی نشان داده که توانایی انجام عملیاتهای نظامی دقیق با حداقل خسارت جانبی را دارد. بنابراین، هدفقراردادن سیستماتیک زیرساختهای غیرنظامی در ایران را نمیتوان اقدامی تصادفی یا اشتباه دانست، بلکه باید آن را بخشی محاسبهشده از یک راهبرد گستردهتر قلمداد کرد. هدف ظاهری این راهبرد، بیثباتسازی جمهوری اسلامی از درون، از طریق تحریک مردم به شورش و فروپاشی تدریجی از پایین به بالاست. در این چارچوب، تلاش میشود مردم ایران را به وضعیت یأس و نارضایتی سوق دهند و نظام انقلابی حاکم را بهعنوان علت اصلی رنج و دشواریهایشان معرفی کنند تا تغییر رژیم از درون تسهیل شود. این روایت، بهویژه از سوی رضا پهلوی، ولیعهد سابق و ساکن خارج از کشور، بهشدت در شبکههای اجتماعی تقویت میشود. از منظر اصولی، مردم ایران باید آزاد باشند تا نوع حکومت مطلوب خود را بدون دخالت خارجی، اعمال فشار یا تجربه تلخ بمبارانهایی که شهرهایشان را ویران میکند و آینده جمعی آنها را به خطر میاندازد، انتخاب کنند.
افزونبراین، خطر نشت پرتوهای رادیواکتیو ناشی از حمله به تأسیسات هستهای، سطحی از تهدید را ایجاد میکند که نهفقط برای ایران، بلکه برای تمامی کشورهای همسایه غیرقابلتحمل است. چنین حملاتی نقض جدی هنجارهای بینالمللی بهشمار میرود و میتواند ناپایداری در منطقه را بهطرزی خطرناک تشدید کند.
ایران از ظرفیت ژئوپلیتیکی عظیمی برخوردار است و همین مسئله باعث شده هدفی استراتژیک برای قدرتهای بزرگ جهانی باشد. فارغ از نوع نظام سیاسیاش، ایرانِ مستقل و غیرهمسو با سیاستهای غربی، هیچگاه بهطور کامل از سوی بلوک غرب پذیرفته نخواهد شد — بهویژه اگر به قدرت نظامی منطقهایای بدل شود که توانایی فزایندهای در برابر اسرائیل داشته باشد یا حتی از آن پیشی بگیرد.
انکارناپذیر است که رویکرد امنیتی منطقهای ایران — که عمدتاً بر محور مقاومت استوار است — از دید غرب یک تهدید تلقی میشود. حتی اگر این نگرانیها در قالب سنتی امنیت بینالملل قابلدرک باشند، باید در کنار تحلیل جایگاه نظامی اسرائیل نیز مورد ارزیابی قرار گیرند؛ بهویژه آنکه این رژیم دارای زرادخانهای هستهای است که گرچه اعلام نشده، ولی در سطح جهانی بهعنوان یک واقعیت پذیرفتهشده است.
در صورتی که نظام بینالملل واقعاً مبتنی بر قانون و عدالت باشد، اسرائیل باید طبق همان چارچوبهای حقوقیای پاسخگو باشد که برای دیگر بازیگران منطقهای نیز اعمال میشود.
در غیاب چنین توازنی، حقوق بینالملل به ابزاری برای اجرای گزینشی بدل میشود — امری که مشروعیت آن را تضعیف میکند، زمینهساز مصونیت از مجازات میشود و ثبات جهانی را به خطر میاندازد. از همینرو، ضروری است که نهادهای بینالمللی در موضعگیریها و ارزیابیهای خود، رویکردی ثابت و بیطرفانه در پیش گیرند و از هرگونه استاندارد دوگانه پرهیز کنند.
با وجود مستندسازی جنایات جنگی رژیم صهیونیستی توسط سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری، کشورهای غربی همچنان از این رژیم بهلحاظ سیاسی و نظامی حمایت میکنند. به نظر شما، چرا غرب در برابر این جنایات سکوت میکند؟
برخی کشورهای اروپایی مانند ایرلند و اسپانیا سالهاست که از حقوق مردم فلسطین پشتیبانی میکنند. در ماههای اخیر، تعدادی از کشورهای عضو اتحادیه اروپا موضعی قاطعتر اتخاذ کردهاند. بلژیک، فنلاند، ایرلند، لوکزامبورگ، لهستان، پرتغال و اسلوونی بهطور رسمی از رئیس کمیسیون اروپا، کایا کالاس، خواستهاند تا تجارت اتحادیه اروپا با شهرکهای صهیونیستی را متوقف کند. بهطور مشابه، نروژ، مالت، اسلوونی و ایسلند نیز در بیانیههای عمومی اعلام کردهاند که «در برابر فاجعه انسانی در غزه سکوت نخواهند کرد» و خواستار لغو سیاستهای محاصره شدهاند. فرانسه نیز با صدور بیانیههای شدیداللحن، خواستار پایان «خشونت کور» اسرائیل و محاصره جاری شده و حتی تهدید به اعمال تحریمها و آمادگی برای بهرسمیتشناختن دولت فلسطین کرده است.
متأسفانه این محکومیتها بسیار دیر صورت گرفته و تاکنون عمدتاً نمادین بودهاند و هیچ تبعات سیاسی یا اقتصادی ملموسی نداشتهاند. هنگامی که اسرائیل به خاک ایران حمله کرد — اقدامی که بهوضوح قواعد درگیری و اصول پذیرفتهشده حقوق بینالملل را نقض میکرد — دولتهای اروپایی از محکوم کردن تلآویو خودداری کردند.
علاوه بر این، تشدید تنشها علیه ایران، بهطرزی هوشمندانه توجه جهانی را از بحران غزه منحرف کرده است؛ بحرانی که اسرائیل همچنان به سوءاستفاده از آن ادامه میدهد. در حالی که تمرکز رسانهها و دیپلماتها بهسمت مسائل دیگر معطوف شده، نیروهای اسرائیلی به هدف قرار دادن غیرنظامیان بیسلاح — از جمله کسانی که برای دریافت غذا صف کشیدهاند — ادامه داده و از گرسنگی بهعنوان سلاحی علیه مردمی که در آستانه فروپاشی هستند، استفاده میکنند.
دلایل حمایت گسترده و بدون قید و شرط اروپا از اسرائیل عمدتاً فرصتطلبانه بهنظر میرسد. بهویژه، آلمان و ایتالیا — دو کشوری که همواره از محکوم کردن کشتار جمعی غیرنظامیان، بهویژه کودکان در غزه خودداری کردهاند — همچنین دو تأمینکننده اصلی تسلیحات و پشتیبانی لجستیکی عملیات نظامی اسرائیل در اروپا محسوب میشوند. عامل دوم و پنهانتر، ترس است. اسرائیل حضور چشمگیری در محافل سیاسی و اطلاعاتی اروپا دارد. گزارشهای معتبری درباره عملیاتهای جاسوسی اسرائیل برای اهداف اخاذی منتشر شده است که شامل موارد مستندی درباره هدفگیری سیاستمداران و خبرنگاران ایتالیایی میشود. در چنین فضایی، بسیاری ترجیح میدهند برای حفظ جایگاه حرفهای و امنیت شخصی خود سکوت کنند.
با این حال، باید به صراحت گفت که مسئولیت جنایات مداوم در غزه صرفاً بر دوش غرب نیست. کشورهای عضو اتحادیه عرب از قدرت ژئوپلیتیکی کافی برخوردارند تا با فشار به قدرتهای غربی، مانع ادامه آنچه بیش از پیش شبیه پاکسازی قومی میشود، گردند. با این حال، این کشورها عمدتاً منافع راهبردی خود — شراکتهای اقتصادی، ثبات منطقهای یا همسویی سیاسی — را بر حق مشروع مردم فلسطین برای دفاع از خود و سرزمینشان ترجیح دادهاند.
رسانههای غربی معمولاً اقدامات رژیم اسرائیل را به عنوان دفاع از خود جلوه میدهند، در حالی که کشتار غیرنظامیان در غزه، لبنان و ایران و همچنین عملیاتهای ترور را نادیده میگیرند. این سوگیری رسانهای را چگونه ارزیابی میکنید و چه راهی برای مقابله با آن وجود دارد؟
غرب نگرانی عمیقی نسبت به ظهور آنچه روسیه «جهان چندقطبی» مینامد، دارد؛ نظامی جهانی که در آن بازیگران متعددی با منافع و چارچوبهای ایدئولوژیک متفاوت، بر هژمونی و نفوذ هنجاری بلوک غرب چالش میآفرینند. در مرکز این نگرانی، دو ضرورت اصلی نهفته است. از یک سو، ترس از بازیگران دولتی که به استانداردهای دمکراتیک غرب پایبند نیستند و مدلهای حکومتی آنها بهعنوان تهدیدی ساختاری برای حفظ نظم بینالمللی لیبرال دیده میشود. از سوی دیگر، ضرورت راهبردی حفظ کنترل بر منابع انرژی حیاتی و مسیرهای تأمین جهانی که پایههای تسلط اقتصادی و ژئوپلیتیکی را شکل میدهند.
این نگرانی استراتژیک در واکنشهای غرب به توانایی ایران در اعمال نفوذ بر تنگه هرمز — یکی از گلوگاههای حیاتی حمل و نقل نفت جهانی — و تلاشهای گستردهتر آن برای مهار نفوذ ژئوپلیتیکی چین در منطقه هند و اقیانوسیه، بهویژه در تنگه مالاکا که هر روز بیشتر محل منازعات است، بهوضوح قابل مشاهده است.
در عین حال، فضای رسانهای غرب بهشدت کنترل شده باقی میماند، بهخصوص در پوشش جنایات در حال وقوع در غزه. دلیل این رویکرد کاملاً روشن است: جامعه آگاه اروپایی برای دولتهایی که به دنبال ادامه سیاستهایی بدون مشروعیت اخلاقی یا حقوقی هستند، تهدید محسوب میشود. حمایت عمومی برای تداوم این سیاستها حیاتی است و برای بهدست آوردن آن، دولتها باید روایتهایی را حفظ کنند که اسرائیل را بهعنوان قربانی دائمی به تصویر میکشد. اگر دامنه کامل فاجعه انسانی در غزه بهطور شفاف گزارش شود، بیتفاوتی عمومی به سرعت جای خود را به خشم خواهد داد — و این میتواند توافق شکنندهای را که این تصمیمات سیاست خارجی بر آن استوارند، به خطر بیندازد.
به نظر شما، هدف بلندمدت رژیم صهیونیستی از این سیاستهای تجاوزکارانه و توسعهطلبانه چیست؟ این جاهطلبیها چه تهدیدی برای همسایگان آن در منطقه دارد؟
هدف کنونی دوگانه است: سرنگونی جمهوری اسلامی ایران و حذف فلسطینیها از مناطقی که طبق قوانین بینالمللی به آنها تعلق دارد. به گفته رهبران اسرائیل، پس از دستیابی به این اهداف، گام بعدی جذب سرمایهگذاری غربی و تقویت همکاریهای استراتژیک خواهد بود تا اسرائیل به عنوان بازوی منطقهای غرب در خاورمیانه مطرح شود. همزمان، آنها قصد دارند پاکستان و برنامه هستهای آن را نیز هدف قرار دهند.
برای کشورهای همسایه، تهدید اصلی در جاهطلبیهای توسعهطلبانه اسرائیل نهفته است. چندین شخصیت برجسته اسرائیلی در رسانهها به مناطقی اشاره کردهاند که بر اساس ادعاهای کتاب مقدس، بخشی از «اسرائیل بزرگ» به شمار میروند — منطقهای که شامل بخشهایی از سوریه، لبنان و عربستان سعودی میشود.
با وجود تمایل کشورهای عربی به عادیسازی روابط از طریق پیمان ابراهیم، تلآویو بارها نشان داده است که منافع استراتژیک کشور بر توافقات دیپلماتیک و قوانین بینالمللی اولویت دارد.
واکنش شخصی شما نسبت به حملات اخیر این رژیم علیه ایران و قتل غیرنظامیان چیست؟ چه پیامی برای مردم دارید؟
به عنوان یک تحلیلگر، محدودیتهایی که دولتها با آن روبهرو هستند و الزامات ژئوپلیتیک که اغلب تصمیمات سختی را طلب میکند، درک میکنم. با این حال، به عنوان یک ایتالیایی و اروپایی که کاملاً از نقشی که کشورم در حمایت از نسلکشی جاری در غزه ایفا کرده آگاه است، تنها میتوانم این کشتار غیرقابلقبول را محکوم کنم — نه تنها از منظر حقوق بینالملل، بلکه بالاتر از همه از دیدگاه انسانی. حتی اگر خشونتها همین امروز متوقف شود، بهایی که مردم فلسطین — هم در جانهای از دست رفته و هم در آسیبهای روانی و جسمی پایدار بازماندگان — پرداختهاند جبرانناپذیر است.
این وضعیت، تهی بودن روایتهای مبتنی بر ارزشها و دموکراسیمحوری ما را بر جهانیان آشکار کرده و آن را بهطور بنیادین فرصتطلبانه نشان داده و حتی نشاندهنده بیتوجهی آشکار به قوانین بینالمللی و چارچوبهای حقوقی پایهای است. حکم بازداشت نتانیاهو توسط دادگاه کیفری بینالمللی الزامآور بود، اما هیچ دولتی آن را اجرا نکرد. در عین حال، وقتی ایران از دستورات ما پیروی نمیکند، انتظار داریم به طور بینالمللی منزوی شود. این دوگانگی، قانون بینالملل را به عنوان رکن امنیت جهانی تضعیف کرده و دروازه سناریوهای بسیار خطرناکی را باز میکند.
بامردم غزه همدردی می کنم— با اندوه تحملناپذیر مادرانی که فرزندان خود را دفن میکنند و با کودکانی که تنها و بدون حمایت، در برابر وحشتی که همگی در آن سهیمیم، باقی ماندهاند. همچنین با شهروندان قربانی در ایران همدردی می کنم. هر روز برای دوستانم در آنجا پیام میفرستم تا جویای حال آنها شوم.
نظر شما :