معمای ایران و آمریکا
پاسخی به چرایی اعمال فشار حداکثری ایلات متحده آمریکا به جمهوری اسلامی

نویسنده: محسن عوضوردی، کارشناس ارشد روابط بینالملل دانشگاه حکیم سبزواری
دیپلماسی ایرانی: با بازگشت تحریمهای شورای امنیت، فشار آمریکا که از سال ۲۰۱۷ و پس از پیروزی دونالد ترامپ در دور اول آغاز شده بود، به حداکثر خود خواهد رسید. اما پرسش اینجاست که چرا آمریکا و شرکایش، با وجود عمل ایران به تعهداتش در برجام باز هم به دنبال فشار حداکثری بودند و خلاف تعهدات خود در برجام عمل کردند؟ برای پاسخ به این پرسش باید جدای تهدیدات انتسابی هستهای ایران، به مسئله روابط ایران و آمریکا، از منظر موقعیتهای استراتژیک ایران بنگریم. بنابرین این پرسش مطرح میشود که ظرفیتهای قابل اعتنای ایران برای آمریکا کدامند؟
۱. موقعیت جغرافیایی:
ایران کشوریست که از منظر جغرافیایی در یک شاهراه بین المللی قرار گرفته است و پل ارتباطی بین سه قاره محسوب میشود. بنابرین، این شاهراه تا همیشه بر موازنه قدرت در جهان تاثیرگذار است، چرا که تمام آنچه غرب و شرق عالم، اعم از سلاح، مواد غذایی، مدلهای تازه لباس تا سختافزار، نرمافزار و حتی فرهنگ، تولید میکند، نیاز است که برای انتقال از مسیرهایی عبور کند و به دست مصرفکنندگان برسد. بنابراین موقعیت جغرافیایی ایران در این اتصال، بسیار اهمیت دارد، چرا که اگر کالای تولید شده از این مسیر عبور نکند، مجبور است از مسیرهای دیگر و پرهزینهتر عبور کند. در ابعاد دیگر، تاخیر ورود صنعت و فرهنگ تولید شده ناشی از آن، با تاخیر از غرب به سه جهان مصرفکننده، یعنی آفریقا (غیرمستقیم)، خاورمیانه و آسیا (مستقیم) میرسد. در واقع تاخیر در انتقال صنعت و فرهنگ، نان تولیدکنندگان را بیات میکند.
از بعد دیگر، حضور آمریکا در منطقه تحت تاثیر خصومت با ایران، تامین و تضمین آرامش مسیرهای انتقال صنعت و فرهنگ با ثبات کمتری مواجه شده است. به علاوه مدیریت بازار مصرف هم به علت همین خصومت، برای آمریکا در خاورمیانه دشوارتر شده است.
۲. بازار مصرف:
همانطور که در بند اخیر در مورد ازدیاد هزینههای انتقال صنعت و فرهنگ صنعتی و نیز کنترل آن صحبت شد، باید گفت که امنیت بازار مصرف خاورمیانه طی مولفههای دیگری برای امریکا کمرنگ شده است. مهمترین این مولفهها، بها دادن به رقیب تجاری آمریکا یعنی چین، توسط ایران است. ایران از نخستین کشورهای خاورمیانه بود که عهد اخوت با صنایع گوناگون چین منعقد کرد و این موضوع در یک بازه زمانی ۲۵ ساله به تمام خاورمیانه سرایت کرده و این رویداد، مهمترین تهدید اقتصادی آمریکاست. چرا که بازار خاورمیانه، بنا به عللی همچون جنگ، ضعیف بودن صنعت و زیاد بودن ثروت، بهترین و پرسودترین حوزه تجاری برای غرب و آمریکاست. بنابرین مهم است که این بازار دوباره به چنگ آمریکا بازگردد.
۳. تغییر پارادایمهای فرهنگی:
جمهوری اسلامی ایران، به عنوان نخستین کشور خاورمیانه در حوزه خودکفایی ظهور کرد. مولفهای که با شعائری نظیر مقاومت گسترش یافت و این مهم بازار و فرهنگ مصرفگرایی خاورمیانه را متحول کرد. بنابرین، این تغییر فرهنگ ضرر بزرگی را به جهان لیبرال وارد میکند، چرا که خودکفایی، رقیب اصلی وابستگی متقابل (از اصول تفکر لیبرالیستی) است و هر چه تعداد حوزههای خودکفایی بیشتر شود، وابستگی متقابل و تعامل کمرنگتر میشود و عدم احساس نیاز، هزینههای تجاری را از تولید تا توزیع افزایش میدهد. ضمن آنکه جمهوری اسلامی، با استفاده از ظرفیت منابع طبیعی و خدادادی از جمله سوختهای فسیلی، در برابر فشارهای اقتصادی ناشی از مشی خودکفایی انعطاف نشان داده و این الگو در کنار اصل انقلاب اسلامی، تهدیدگر منافع فرهنگ مطلوب آمریکا و شرکایش در خاورمیانه است. در واقع مجموعه این امور، فرهنگ مقاومت و قهر با وابستگی متقابل را ترویج کرده است و نظم مطلوب لیبرالیستها را تهدید میکند.
۴. منابع خدادادی نظیر نفت و گاز:
ایران به عنوان یکی از بزرگترین دارندگان این منابع، بر فرایندهای تولید تا توزیع کشورهای صنعتی تاثیر شگرفی گذاشته است. نفت ایران از همان عنفوان اکتشاف تا امروز مسئله مورد مناقشه و یکی از معدود عوامل فشار خاورمیانهنشینان علیه آمریکا و جهان غرب بوده است. این عامل تاثیرگذار، نقش کلیدی خود را پس از تاسیس اوپک بیشتر ایفا کرده و امروز که در آستانه پنجمین سال عبور از کرونا، فرهنگ خودکفایی بیشتر ترویج یافته است، آمریکا به نفت کشورهای خاورمیانه از جمله ایران نیاز بیشتری دارد، چرا که به گفته کارشناسان و باز هم مبتنی بر توجیهی به نام اصل وابستگی متقابل لیبرالیستی، هزینه استخراج منابع نفتی آمریکا نسبت به خرید نفت از سایر کشورها بیشتر است و بهتر آنکه، نفت سایر کشورها توسط شرکتهای آمریکایی و با استفاده از نیروی کار ارزان قیمت آن کشورها، استخراج یا خریداری شود.
در واقع وابستگی متقابل حربهای است برای سود بیشتر و حفظ موقعیت برتری و دست بالا در نظام جهانی. چنان که کشور توسعه یافته، تکنولوژی خود را یا به صورت کالا یا به صورت صنعت مونتاژ به کشورهای توسعه نیافته یا کمتر توسعه یافته ارسال میکند و آن کشورها با استفاده از منابع مختلف خود نظیر نیروی انسانی، مواد خام و زمین و ادوات که تمامی مولفههای مذکور در نازلترین سطح قیمت هستند را واگذار میکند و پس از استخراج و تولید و فرایندهای ارزان قیمت آن، همان محصول تولید شده را به بازار مصرف خود آن کشورها و دیگر مصرفکنندهها میفروشند. چگونه این حربهی پر سود، به یک زنگ خطر برای لیبرالیستها و آمریکا تبدیل شد؟
در دوران همهگیری کرونا، کارخانهها تعطیل و حمل و نقل مختل و ناامن شد و حربه پر سود وابستگی متقابل عملا به اصلیترین مولفهی زیاندهی کانسرنها و کارتلهای لیبرالیستی تبدیل شد. چرا که تکنولوژی انتقال یافته برای مونتاژ، انسانی را برای مدیریت کردن در بر نداشت و اگر هم تولید ادامه مییافت، فرایند ارسال مختل شده بود.
چرا فشار حداکثری آمریکا به ایران، پس از چند دهه ظهور جمهوری اسلامی، به یکباره در سالهای اخیر، در این ابعاد شدت یافته است؟ زیرا با در نظر گرفتن مجموعه مولفههای مذکور، ازجمله ترویج فرهنگ خودکفایی، تهدید سودهای کلان کانسرنها و کارتلها و مهمتر از همه، سبقت بیسابقه چین از جهان غرب، قدرت هژمونیک آمریکا بیشتر از هر زمان دیگری در معرض تهدید است، خاصه که بدهیهای دولت آمریکا نیز بسیار است و تهدید تعلیق اهمیت دلار نیز جدی است.
شرایط مذکور در بندهای پیشین، باعث شد که حجم مبادلات تجاری چین در سال ۲۰۲۴، از مجموع حجم مبادلات تجاری اتحادیه اروپا و آمریکا پیشی بگیرد و این زنگ خطر، محکمتر از همیشه برای قدرت هژمونیک آمریکا به صدا درآید.
یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین مولفهها برای حفظ قدرت هژمونیک آمریکا در سطح جهانی، حل مسئله ایران است. در واقع تمام موارد جاری از جمله مسئله تهدید ماهیت اسرائیل و هستهای شدن ایران در شدت یافتن فشارهای آمریکا و متحدانش بر جمهوری اسلامی، به اندازه تهدید ماهیت هژمونیک نظام لیبرالیستی (با توجه به شرایطی که بیان شد) اهمیت ندارند. به طور مثال، شاهد بودیم که طی توافق برجام، تمام نگرانیهای آمریکا و جامعه بینالملل در مورد مسئله هستهای ایران رفع شد، اما چون سود آمریکا در مولفههای چهارگانهی منابع خدادادی، بازار مصرف، استفاده از موقعیت جغرافیایی برای ترانزیت و تغییر پارادایمهای فرهنگی تامین نشد، به صورت یک جانبه از برجام خارج شد. همین یک نمونه برای اثبات این ادعا کافیست، چرا که حتی مسئله حمله به سفارت آمریکا (که کمتر از حمله به خاک آمریکا نیست) در ابتدای انقلاب اسلامی، فشار را به اندازه امروز به ایران تحمیل نکرد.
از طرفی دیگر، اینکه به یکباره محورهای مقاومت در شکل سختافزاری از منطقه [تقریبا] برچیده شدند، اهمیت تحولات آینده برای حفظ هژمونی آمریکا را نشان میدهد. ایالات متحده بیش از هر چیز برای بقای ابرقدرتی خود، مخصوصا با وجود و حضور رقیب بزرگی همانند چین، به کارتهایی نظیر ایران نیاز دارد، پس باید با حکومت حاکم با ایران روابط مستحکمی داشته باشد. این موضوع به قدری حیاتی است که یا با امتداد فشار حداکثری و اقدامات قهرآمیز، تلاش به تحمیل خواستههای خود به جمهوری اسلامی به نتیجه منتج میشود، یا تمام تلاش خود را برای براندازی کامل جمهوری اسلامی انجام خواهد داد.
نظر شما :