غفلتی که توجهی به آن نمی‌شود

رویکرد جامعۀ نخبگانی و روشنفکری ایران در قبال دگرگونی‌های دنیای غرب

۰۵ آبان ۱۴۰۴ | ۱۰:۰۰ کد : ۲۰۳۵۸۵۷ اخبار اصلی خاورمیانه
بهاءالدین بازرگانی گیلانی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می‌نویسد: در حالی که اکثر جوامع، مخصوصا در دنیاهای غربی، کنش‌های آزادی‌خواهانه و اعتراض‌های بی‌سابقه علیه جنایات رژیم صهیونیستی را شاهد بود، بخشی از ایرانیان داخل و خارج، به‌صورت آشکار، برداشت و احساس متفاوت از تمام دنیا در این عرصه از خود نشان دادند. بسیاری از اقشار جوان، تحصیلکرده و نخبگانی، با بی‌میلی تمام، از قافله یکپارچۀ بین‌المللی عقب ماند و گسست و بی‌عملی تاریخی را دچار شد.
رویکرد جامعۀ نخبگانی و روشنفکری ایران در قبال دگرگونی‌های دنیای غرب

دیپلماسی ایرانی: از عوارض جوامع بسته و غیر متکثر یکی هم فقر شناخت واقعی از تحولات اجتماعی و سیاسی در عرصه های جهانی است. این محرومیت خودخواسته، به‌گونه‌ای ناخواسته دوری نخبگان، رهبران سیاسی و روشنفکران این جوامع از واقعیت‌های موجود را موجب می‌شود. یکی از خسارات این انسداد، از جمله در کشورمان، همین گسست و جداماندن از تحولات جهانی و بی اعتنایی قهری نسبت به آن است. نگاه کنید به دگرگونی های عجیب و غُرنده در دوسه سال اخیر در چرخش سیاسی دنیای غرب و ایالات متحده و بازوی نظامی و سرکوبگر آن، رژیم اسرائیل در منطقه. در حالی که اکثر جوامع، مخصوصا در دنیاهای غربی، کنش‌های آزادی‌خواهانه و اعتراض‌های بی‌سابقه علیه جنایات این رژیم را شاهد بود، بخشی از ایرانیان داخل و خارج، به‌صورت آشکار، برداشت و احساس متفاوت از تمام دنیا در این عرصه از خود نشان دادند. بسیاری از اقشار جوان، تحصیلکرده و نخبگانی، با بی‌میلی تمام، از قافله یکپارچۀ بین‌المللی عقب ماند و گسست و بی‌عملی تاریخی را دچار شد.

امروز تغییرات عمیق و هراس‌آور در دنیای غرب در شرف تکوین است. رویارویی میان قدرت‌های مستقر و هنوز هژمون غربی، با قدرت های تازه‌نفس و نوظهور از حالت رقابت خارج شده و به مواجهۀ سخت‌افزاری نزدیک شده است. تفکر پوپولیستی و محافظه‌کار در غرب، برخلاف اوایلِ پس از جنگ دوم، روحیۀ دمکراتیک و جامعه‌گرایِ خود را از دست داده، به روش‌های دوران نخست استعماری بازگشته و خیلی خشن، کم احساس و نابردبار ظاهر شده است. نظامات سیاسی غربی با عوامل جوان و کم‌تجربه، به‌صورت شتاب‌زده، در حال تجدید قوا و بازسازی برای تهاجم است و ای بسا با اشتباه محاسبه، دنیا را در جنگ‌ها و بحران‌های بزرگتر درگیر کند.

در ایران هم، بخش بزرگی از جامعه سیاسی و نخبگانی، ذیل مناقشات جناحی داخلی و تنگناهای اجتماعی و معیشتی از یک‌سو و تحت تاثیر سیاست خارجی شرق محور جدید کشور از دیگر سو، اغتشاش فکری و تحلیلیِ ناشی از مخالفت غیرارادی با راهبردهای حاکمیتی را دچار شده است. اکثریتی از این قشر حوصله و فرصت تحلیل دگرگونی‌های جهانی را از دست داده و عمدتا در همان فضای بومی، غیرگلوبال و غیرتاریخمند مانده و بر تعابیر و تفاسیر منسوخ پیرامون مناسبات قدرت در بین‌الملل امروز، پای می‌فشارد. یک نکته که دنیای روشنفکری کشور باید فارغ از تاثیرپذیری‌های داخلی توجه بیشتری به آن داشته باشد، نگاه و ارزیابی خیلی عمیق‌تر به تحولات بین‌المللی و مخصوصا مناقشاتِ پویا و به‌سرعت در حال تغییر در میان قدرت‌های جهانی است. واقعیت این است که دنیایِ غربی و مخصوصا ایالات متحده اصرار دارند که همچنان در قالب "غالب" باقی بمانند و تمام دنیا از آنها دنباله‌روی کنند. این، در امروزِ دنیا انتظاری کاملا دور از دسترس و خارج از واقعیت، امکانات و ظرفیت‌های آنهاست.

باید گفت که ارزش‌هایِ لیبرال غربی از نخستین سال‌های ۱۹۸۰ به فرسایش شروع کرده و آن زمانی است که رونالد ریگان، رئیس جمهوری وقت آمریکا، سیستم‌های مالی موجود را از "قاعده‌مندی" ساقط کرد و قوانین کارتلی به راه انداخت. در آن زمان لیبرال‌ها ملتفت نبودند که این فقط یک چرخش اقتصادی نیست، بلکه آغازگر تحولی عمیق در سیاست و اجتماع نیز هست. به‌تدریج، در عرصه‌ی سیاست، "نومحافظه کاران"، و در عرصه‌ی اقتصاد "نولیبرال‌ها" قدرت و گفتمان غالب را در دست گرفتند. در حالی که لیبرال‌های کلاسیک، بر آزادی‌های فردی و جمعی پای می‌فشردند، توزیع قدرت در میان افراد و نهادهای متعدد را خواهان بودند و احدی را فراتر از "قانون" نمی‌دانستند، غیر لیبرال‌ها، برعکس، بر تمرکز قدرت، خودرأیی، و تقدم امنیت حتی بر "قانون" پافشاری می‌کردند. امروز غلبه نهایی جناح فرامحافظه کار، پوپولیست و ناسیونالیست افراطی در دنیای غرب را شاهد هستیم؛ که می‌خواهند ارزش‌ها، قوانین و نهادهای جهانیِ خودساخته را در پای حفظ قهرآمیز هژمونی قربانی کنند. برخی تحلیل‌گرانِ غربی با اشاره به تحولات پس از دهه‌ی ۲۰۰۰، نظیر گسترش نابرابری‌ها، بحران‌های مالی، ظهور پوپولیسم، کاهش مشارکت سیاسی و رشد اقتدارگرایی، بر این باورند که دموکراسی غربی به استحاله و تزلزل درونی دچار شده است، نشانه‌هایی که می‌توان آن‌ها را از ویژگی‌های دوران «میان‌سالی دموکراسی» دانست.

آنچه امروز در تحولات سیاسی و اقتصادی ایالات متحده با انتخاب مجدد ترامپ، پیشتر، با حملات ۱۱ سپتامبر، سپس با تهاجم آمریکا به افغانستان و عراق، با بحران بزرگ مالی سال ۲۰۰۸، همین‌طور در اروپا با خروج بریتانیا از اتحادیه اروپایی در سال ۲۰۱۶ و بالاخره تمامی جریان‌های راستگرایی افراطی و ناسیونالیستی می‌بینیم، حاصل همین چرخش در نظامات غربی است که نطفه آن در دهه ۱۹۸۰ توسط رونالد ریگان و مارگارت تاچر، بسته شد. امروز کار به جایی رسیده که فقط قربانی شدن نظم مبتنی بر قانون در میان نیست، بلکه جنگ بدون محدویت، بدون اخلاق و "نسل‌کشی" به سکه‌ی رایج تبدیل شده است. اسرائیل امروز نماد این رویکرد جدید دنیای غرب است که علاوه بر غزه، به کرانه باختری، ایران، سوریه، لبنان، یمن، قطر و دیگران حمله‌ور می‌شود و اعمالش با بیان اینکه «کار کثیف ما را انجام می‌دهد» توجیه می‌شود. در تابستان امسال تأسیسات هسته‌ای کشورمان، عضو پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای و تحت نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را روی میز مذاکرات بمباران کردند. سه عضو اروپایی تمام تلاش‌های دیپلماتیک کشور ما را برای جلوگیری از "پایان برجام" با عجله کنار زدند و «بازگشت سریع» تحریم‌های برجام را علیه ایران خواستار شدند.

تاریخچه‌ی کوتاه روابط ایران و اروپا در چهار دهه‌ی گذشته بسیار عبرت‌آموز و خود نیازمند تحلیل علیحده‌ای است. اروپا و به‌طور کلی بلوک غرب در چهار دهه‌ی پس از انقلاب، با نهایت غرور و بی درایتی، ایران را، برخلاف خواست و گرایش تاریخی‌اش، به‌سوی شرق سوق دادند. این رفتار، در عمل، مهر پایانی بود بر چهارصدسال نگاه به غربِ جوامع ایرانی، که از عصر صفویه تاکنون، کمابیش در بستر تاریخ این سرزمین جاری بود. یک هژمون جهانی بالنده و واقعی، هرگز چنین نمی‌کند. امپراتوری روم غربی نیز وقتی به غرور و فساد افتاد، دچار همین انحطاط شد. کیست که نداند اگر اروپا و آلمان، در بیش از یک دهه پس از انقلاب اسلامی، به درخواست مکرر ایران برای تکمیل نیروگاه اتمی بوشهر پاسخ مثبت می‌داد، و به نحوی اجرای پروژه را به سرانجامی می‌رساند، چه بسا کار سپردن طرح به روسیه و به کارزارهای بعدی نمی‌کشید. در آن صورت، شاید روند چرخش ژئوپلیتیکی ایران به‌سوی روسیه، چین و... این‌گونه شکل نمی‌گرفت.

مگر دنیای غرب و آمریکا با سایر متحدان دور و نزدیک خود بهتر کردند، آنگاه که حتی قطر، هم‌پیمان مطیع خود را بمباران کردند؟ روسیه را تحت شدیدترین تحریم‌ها قرار دادند و دنیا را مجبور کردند که نفت و گاز بزرگترین تامین کننده انرژی دنیا را که ضمنا بزرگترین قدرت هسته‌ای نیز هست، بایکوت کنند و پهناورترین قطعه سرزمینی زمین را، همانند سه دهه‌ی گذشته‌ی پس از فروپاشی، با تحقیر در تنگنای استراتژیک قرار دهند. هندِ امروز را که به جدیدترین نیروی محرکه‌ی رشد اقتصادی جهان در دنیای کسادزده‌ی امروز تبدیل شده، به جرم خرید انرژی روسیه به تعرفه‌ی سنگین بستند و تمام شبه‌قاره را برای پیوستن تمام عیار به بلوک غرب و دست شستن از دنیاهای جنوب و غیرمتعهد، تحت اجبار قرار دادند. برزیل و افریقای جنوبی را زیر فشارهای سیاسی و تجاری گرفتند، برای تسلط بر منابع عظیم نفت در ونزوئلا، آن را به جنگ و فروپاشی تهدید کردند و حتی متحدانی نظیر آرژانتین را برای تسلط قطعی بر میادین بزرگ نفت شیل این کشور، تحت انواع باج‌خواهی قرار دادند. پیش‌تر، چه تمهیداتی که برای بستن خطوط لولۀ عظیم صادرات گاز نورداستریم روسیه به سراسر قاره اروپا به کار نبستند و قاره را از سالیان دراز انرژی ارزان، محروم نکردند. توگویی تمام دنیای تشنه‌ی انرژی، ذیل منویات ایالات متحده باید منابع عظیم انرژی ایران و روسیه و ونزوئلا و دیگران را تحریم کند و از آن تا ابد محروم بماند. اروپای امروز زیر راهبردهای سه چهار دهه‌ی گذشته‌ی آمریکایی‌ها به قدرتی سایه و گوش به‌فرمان واشینگتن تبدیل شده، به کساد اقتصادی افتاده، و من‌جمله از آلمان، بزرگترین اقتصاد قاره، صنعتی‌زدایی شده و از رشد و بالندگی گذشته جدا مانده است. 

چتر بازدارندگی هسته‌ای آمریکا از متحدان آسیای شرقی و اروپایی که بیش از گذشته زیر تهدیدات روسیه و چین قرار دارند، دریغ می‌شود و واشینگتن حالا به فکر افتاده آن را به بهای خیلی سنگین‌تر به هم‌پیمانان بفروشد. 

وزارت جنگ تازه نام‌گذاری شده آمریکا، توسط عناصر رادیکال و آنارشیست، ظاهرا دارد خود را برای جنگیدن آماده می‌کند و وزیر جنگش، ژنرال‌هایش را به خط می‌کند. همین‌جا باید گفت که البته امروز، نه ایالات متحده و نه دنیای غرب، دیگر هرگز بضاعت و متانت لازم برای جنگ واقعی را ندارند و قطعاً، مردمشان هم ندارند. جهان را در آتش ‌نشان می‌دهند تا همه در سایه‌ی جنگ قرار بگیرند و مخصوصا اروپای غربی ثروتمند و شرق دور ثروتمند با قربانی کردن رشد، رفاه، بهداشت، آموزش و محیط زیست، دوباره به ورطه‌ی تسلیح و نظامی‌گری بیفتند. اروپایی‌ها امروز از این‌که می‌بینند دوباره دارند به خاکریز اول در یک مواجه‌ی احتمالی میان ابرقدرت‌ها تبدیل می‌شوند، احساس ترس می‌کنند.

خلاصه کلام، در حالی که افکار عمومی دنیا به ویژه در ممالک غربی و مخصوصا نخبگان و مصلحان اروپایی با نگرانی به چنین فرآیند نامیمونی واکنش شدیدا اعتراضی نشان می‌دهند و مقولاتی نظیر انحطاط، سلطه‌طلبی، جنگ و نسل‌کشی به گفتمان رایج در جوامع غربی تبدیل می‌شود، در کشورمان متأسفانه رویکرد مشابهی به چشم نمی‌خورد. مخصوصا بخش بزرگی از دنیای روشنفکری و نخبگانی ما به همان دلایل پیش گفته، چنین نقدهایی را اصلا بر نمی‌تابد و دنیاهای غربی را همچنان تنها مبشر دموکراسی، صلح، توسعه، رفاه و قانون می‌شمارد.

مترجم و پژوهشگر و متخصص امور اروپا

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: بهاءالدین بازرگانی بهاء الدین بازرگانی گیلانی ایران جامعه مدنی جامعه روشنفکری روابط بین الملل اروپا اتحادیه اروپا ایالات متحده امریکا دونالد ترامپ اسرائیل جنگ غزه جنگ ۱۲ روزه جنگ اوکراین غربی دنیای غرب غرب جنگ سیاسی


( ۱ )

نظر شما :