تداوم بحران، قطبیسازی یا جهش به امنیت درونزا؟
سهراهی خاورمیانه
دیپلماسی ایرانی: در سالهای اخیر، خاورمیانه وارد مرحلهای تازه شده است؛ مرحلهای که در آن نظم قدیمی مبتنی بر چتر امنیتی آمریکا بهتدریج جای خود را به نظمی چندمرکزی و پیچیده میدهد. این تغییر ناگهانی نیست، بلکه حاصل انباشتهشدن روندهای سیاسی، امنیتی، اقتصادی و اجتماعی طی دو دهه گذشته است. اکنون تأثیر این روندها بر آینده منطقه نسبت به هر زمان دیگر آشکارتر شده است. جنگ غزه، فرسایشی شدن بحرانهای سوریه و یمن، رقابت روبهافزایش ایران و اسرائیل، بیثباتی ساختاری در عراق و لبنان و شکنندگی نظم امنیتی در خلیج فارس، فضایی از ناامنی پایدار ایجاد کردهاند. این وضعیت نه فقط کشورهای منطقه، بلکه قدرتهای جهانی را نیز به بازنگری در سیاستهای خود نسبت به خاورمیانه واداشته است.
در همین حال، نقش بازیگران جهانی نیز تغییر کرده است. چین با حضور فعال در حوزه انرژی، زیرساخت و فناوری؛ روسیه با بازگشت جدی به مدیترانه شرقی و سوریه؛ و کشورهای خلیج فارس با افزایش استقلال عمل خود، شرایطی ایجاد کردهاند که نظم تکقطبی گذشته کمکم جای خود را به چندقطبیبودن میدهد. در این نظم جدید، هیچ بازیگری قدرت مطلق ندارد و هر اقدام سیاسی و امنیتی در چارچوبی از رقابت و همکاری شکل میگیرد.
غرب، بهویژه آمریکا و اروپا همچنان تلاش میکند نفوذ خود را در منطقه حفظ کند، اما دیگر رویکرد مهندسی مستقیم سیاست را دنبال نمیکند. تجربههای ناکام ساخت دولت در افغانستان و عراق، هزینههای سنگین جنگها و شکست پروژههای دموکراسیسازی، سیاستهای غرب را واقعبینانهتر کرده است. هدف فعلی غرب، نه تغییر ساختارهای سیاسی، بلکه مدیریت ریسک، کنترل بحرانها، مهار رقبا و جلوگیری از فروپاشی دولتهاست؛ حتی اگر این سیاستها بر همکاری با دولتهای اقتدارگرا متکی باشد. چنین رویکردی، پیامدهای مهمی برای آینده منطقه دارد؛ زیرا کشورهای خاورمیانه از یکسو در پی ایجاد امنیت درونزا هستند و از سوی دیگر با بحرانهای اقتصادی و اجتماعی عمیق دست و پنجه نرم میکنند.
در داخل منطقه، قدرتهای میانمرتبه بهویژه عربستان، امارات و قطر، در حال تعریف نقشهای تازهای برای خود هستند. این کشورها با سرمایهگذاری در انرژیهای نو، فناوری، گردشگری و ورزش و همچنین ایفای نقش میانجیگر در بحرانها، میکوشند از مصرفکننده امنیت به تولیدکننده نظم تبدیل شوند. این تغییر، تعامل آنها با غرب را نیز پیچیدهتر کرده است؛ زیرا اکنون دیگر صرفاً تابع سیاستهای واشنگتن یا بروکسل نیستند و گاهی شریک و گاهی رقیب غرب بهحساب میآیند.
ایران نیز همچنان یکی از محورهای اصلی محاسبات امنیتی غرب است. از دید آمریکا و اروپا، ایران توان بیثباتسازی دارد اما حذف یا مهار کامل آن ممکن یا مطلوب نیست، زیرا هرگونه تقابل مستقیم میتواند به جنگی گسترده منجر شود. بنابراین غرب، سیاستی ترکیبی از مهار هوشمند، تهدید محدود، مذاکره مقطعی و مدیریت تنش را در پیش گرفته است. این وضعیت باعث شده تهران فضای مانور خود را حفظ کند، هرچند تحت فشارهای گسترده قرار دارد.
ترکیه نیز به بازیگری بدل شده که در هیچ قالب سادهای نمیگنجد. عضو ناتوست، اما سیاست خارجی مستقل و روابط نزدیک با روسیه دارد و در بحرانهای سوریه، لیبی، قفقاز و عراق فعالانه حضور دارد. همین ویژگیها، طرحهای غرب برای آینده خاورمیانه را هم تحت تأثیر قرار میدهد و هم محدود میکند.
در کنار این تحولات سیاسی و امنیتی، مشکلات اجتماعی و حکمرانی نیز آینده منطقه را شکل میدهند. شکاف میان دولت و جامعه، ناکارآمدی ساختاری، بحرانهای اقتصادی، فساد و ضعف خدمات عمومی، موجهای اعتراضی جدیدی را از تونس و مصر تا عراق و لبنان رقم زده است. این اعتراضها اگرچه ساختارهای سیاسی را سرنگون نکردهاند، اما نشان دادهاند که جامعه خاورمیانه دگرگون شده و نظم پایدار باید با این تغییرات هماهنگ باشد.
از زاویه رقابت قدرتهای جهانی نیز، چین با ابتکار کمربند و جاده، روسیه با حضور نظامی و انرژیمحور، و غرب با ترکیبی از اتحادهای امنیتی و گفتمان حقوق بشر، تلاش میکنند جایگاه خود را تثبیت کنند. اما موفقیت آمریکا و اروپا در گرو توان واقعی آنها برای ارائه مزیت اقتصادی و فناوری است؛ امری که با چالشهای داخلی و بینالمللی غرب روبهروست.
در این چارچوب میتوان سه سناریوی اصلی برای آینده خاورمیانه تصور کرد: الف) مدیریت بحران: منطقه در وضع نه جنگ، نه صلح باقی میماند و غرب میکوشد ثبات شکننده را با فشار و تشویق حفظ کند. ب) قطبیسازی: رقابت آمریکا با چین و روسیه به بلوکبندی سخت منجر میشود و احتمال درگیریهای نیابتی افزایش مییابد. ج) امنیت درونزا و چندقطبیشدن: کشورهای منطقه به سمت همکاری امنیتی و توسعهمحور حرکت میکنند و نقش غرب از مهندس نظم به شریک یکی از قطبها تغییر میکند.
البته هیچیک از این سناریوها بهتنهایی آینده منطقه را توضیح نمیدهد. واقعبینانهتر آن است که خاورمیانه ترکیبی از این مسیرها را طی خواهد کرد. با این حال، آنچه بیش از همه اهمیت دارد، افزایش نقش ابتکارهای بومی و کاهش کارآمدی طرحهای یکجانبه غرب است. هرچه ظرفیت گفتوگوی منطقهای، امنیت درونزا و همکاری توسعهمحور تقویت شود، احتمال شکلگیری نظمی پایدارتر و عادلانهتر بیشتر خواهد شد؛ نظمی که در آن نقش غرب نه حذف میشود و نه غالب، بلکه در تعامل با اراده سیاسی و اجتماعی داخل منطقه تعریف میشود.


نظر شما :