کتابخانه - آرشیو

دختران بی هویت در درباره شاه مغرب
پانزدهمین بخش از کتاب «غریبه»

دختران بی هویت در درباره شاه مغرب

سرای دربار مملو از زنان بی هویت بود، زنان مجهول و ناشناخته ای که زندگی خود را افسرده در انزوا می گذراندند و خستگی روی صورتشان نقش می بست، بعد از این که به دروغ پیش شاه شاد نمایان می شدند و مفتخر حضور بودند.

ادامه مطلب
لحظه مادر شدن و احساس آزادی
چهاردهمین بخش از کتاب «غریبه»

لحظه مادر شدن و احساس آزادی

عواقب و موانع همه جا هست، حقیقت و پنهانی، به ویژه در سرهای ما. اما هیچ چیز از این بدتر نیست که زندانی باشی. به چیز بهتر فکر می کنیم. از زمانی که می گذرد می آموزیم. زندگی سومم آغاز شد، بعد از گذراندن زندان در مغرب، و آموزش دردناک آزادی در فرانسه. درک کردم که چیزی جز دوست داشتن وجود ندارد. عشقی که می ورزیم، عشقی که می گیریم. این موضوع خیلی ساده را درک کردم. الآن زمان آن بود.

ادامه مطلب
آدم، هدیه آسمانی
سیزداهمین بخش از کتاب «غریبه»

آدم، هدیه آسمانی

آدم این هدیه آسمانی، برای این که آسمان او را نجات داد. مثل بیشتر بچه هایی که در این یتیم خانه نگهداری می شوند، شکی نیست که مادرش او را در بیمارستان مراکش رها کرد برای این که از شدت فقر نمی توانست به او غذا دهد.

ادامه مطلب